English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
heroize U خود را پهلوان وانمود کردن قهرمان وپهلوان وانمودکردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
heroize U قهرمان وپهلوان شدن
dissemble U وانمودکردن بهانه کردن
dissembles U وانمودکردن بهانه کردن
dissembling U وانمودکردن بهانه کردن
dissembled U وانمودکردن بهانه کردن
sham U وانمود کردن
play-act U وانمود کردن
play-acted U وانمود کردن
play-acting U وانمود کردن
play-acts U وانمود کردن
simulate U وانمود کردن
play at U وانمود کردن
dissemble U وانمود کردن
feign U وانمود کردن
feign U وانمود کردن
to make believe U وانمود کردن
feigns U وانمود کردن
pretend U وانمود کردن
lead on U وانمود کردن
possums U وانمود کردن
make believe <idiom> U وانمود کردن
sham U وانمود کردن
shams U وانمود کردن
simulafe U وانمود کردن
pretend U وانمود کردن
pretending U وانمود کردن
pretends U وانمود کردن
simulating U وانمود کردن
possum U وانمود کردن
simulates U وانمود کردن
let on <idiom> U وانمود کردن
put on U وانمود کردن بکارانداختن
to set up for...... U خود را..........وانمود کردن
simulate U وانمود سازی کردن
simulating U وانمود سازی کردن
simulates U وانمود سازی کردن
assume U بخود بستن وانمود کردن
assumes U بخود بستن وانمود کردن
simulate U تقلید نشان دادن وانمود کردن
simulating U تقلید نشان دادن وانمود کردن
simulates U تقلید نشان دادن وانمود کردن
represent U نمایندگی کردن وانمود کردن
represented U نمایندگی کردن وانمود کردن
represents U نمایندگی کردن وانمود کردن
fakes U وانمودکردن
affects U وانمودکردن
belies U بد وانمودکردن
personate U وانمودکردن
belied U بد وانمودکردن
feints U وانمودکردن
belie U بد وانمودکردن
feint U وانمودکردن
feinted U وانمودکردن
fake U وانمودکردن
faked U وانمودکردن
feinting U وانمودکردن
affect U وانمودکردن
seem U وانمودکردن
belying U بد وانمودکردن
seemed U وانمودکردن
seems U وانمودکردن
looks U وانمودکردن
look U وانمودکردن
looked U وانمودکردن
emblematize U برمز وانمودکردن
he posed as an expert U خود را کارشناس وانمودکردن
champion U پهلوان
giantlike U پهلوان وش
heroically U زن پهلوان
kemp U پهلوان
championess U زن پهلوان
athletes U پهلوان
pancratist U پهلوان
championed U پهلوان
athlete U پهلوان
champions U پهلوان
championing U پهلوان
hero U پهلوان داستان
punchinello U پهلوان کچل
heroes U پهلوان داستان
bravado U پهلوان پنبه
punch U پهلوان کچل
paladin U پهلوان افسانه یی
paper tiger U پهلوان پنبه
paper tigers U پهلوان پنبه
cock of the walk U پهلوان میدان
punches U پهلوان کچل
punched U پهلوان کچل
pot valiant U پیاله پهلوان
bullies U پهلوان پنبه
bullying U پهلوان پنبه
bullied U پهلوان پنبه
samsonian U پهلوان وار
bully U پهلوان پنبه
punchinello U نمایش پهلوان کچل
siegfried U پهلوان افسانهای المان
giantess U زن پهلوان یاقوی هیکل
gladiator U پهلوان از جان گذشته
gladiators U پهلوان از جان گذشته
hercules U پهلوان نامی اساطیریونان و روم
heraclidae U اولادهرکول پهلوان نامی یونان
hermitically U پهلوان شخص بلند همت
bottle holder U نوکر یا ملازم پهلوان مشت زن
victor U قهرمان
championing U قهرمان
victors U قهرمان
championed U قهرمان
hero U قهرمان
heroes U قهرمان
championess U زن قهرمان
world beater U قهرمان
champion U قهرمان
champions U قهرمان
heroic U قهرمان وار
knighted U قهرمان شوالیه
hero worship U قهرمان پرستی
champ U قهرمان مزرعه
sprinters U قهرمان دوسرعت
former shampion U قهرمان سابق
athlete U قهرمان ورزش
champing U قهرمان مزرعه
champed U قهرمان مزرعه
sprinter U قهرمان دوسرعت
champs U قهرمان مزرعه
title-holder U قهرمان کنونی
gymnast U قهرمان ژیمناستیک
gymnasts U قهرمان ژیمناستیک
athletes U قهرمان ورزش
knight U قهرمان شوالیه
dynasties U قهرمان چندساله
title-holders U قهرمان کنونی
knighting U قهرمان شوالیه
dynasty U قهرمان چندساله
knights U قهرمان شوالیه
antaeus U پهلوان غول اسای لیبی که پسر زمین بود
contender U مدعی دربرابر قهرمان
contenders U مدعی دربرابر قهرمان
planform U قهرمان یونانی جنگ تروا
absolute champion U قهرمان مطلق شطرنج
pretender U وانمود گر
feigning U وانمود
faking U وانمود
pretensions U وانمود
poseur U وانمود کن
affectation U وانمود
poseurs U وانمود کن
pretences U وانمود
posers U وانمود کن
poser U وانمود کن
pretenses U وانمود
pretenders U وانمود گر
pretension U وانمود
feinting U وانمود
make believe U وانمود
feinted U وانمود
feint U وانمود
make-believe U وانمود
fakery U وانمود
affectations U وانمود
pretence U وانمود
dissimulation U وانمود
feints U وانمود
tragic flaw U نقیصه یاخدشه در زندگی قهرمان
heroically U زنی که قهرمان داستان باشد
picaresque U داستاینکه قهرمان ان رذل است
heroine U زنی که قهرمان داستان باشد
breast U برخورد سینه قهرمان دو به نوار
breasts U برخورد سینه قهرمان دو به نوار
heroines U زنی که قهرمان داستان باشد
ajax U قهرمان یونانی جنگ تروا
theseus U قهرمان یونانی فاتح امازون ها
ace U ستاره یا قهرمان تیمهای بازی
aces U ستاره یا قهرمان تیمهای بازی
seemed U وانمود شدن
seem U وانمود شدن
simulation U وانمود تظاهر
simulations U وانمود تظاهر
factitious U وانمود کننده
seems U وانمود شدن
simular U وانمود کننده
affecter U وانمود کننده
hamlet U نام قهرمان ونمایشنامه تراژدی شکسپیر
toreador U قهرمان گاو باز سوار بر اسب
anti-hero U نقش اول منفی مخالف قهرمان
hamlets U نام قهرمان ونمایشنامه تراژدی شکسپیر
anti-heroes U نقش اول منفی مخالف قهرمان
simulators U دستگاه وانمود ساز
simulator U دستگاه وانمود ساز
achilles اشیل یا اخلیوس قهرمان داستان ایلیاد هومر
playoffs U مسابقهی پایانی برای تعیین تیم قهرمان
playoff U مسابقهی پایانی برای تعیین تیم قهرمان
pick wickian U شبیه پیکویک قهرمان داستان نگارش چارلز دیکنز
to put oa a semblance of anger U سیمای خشمگین بخود دادن خودرا خشمگین وانمودکردن
he pretended to be asleep U چنین وانمود کرد که خواب است
Dont sidetrack the issue. U خودت را به کوچه علی چپ نزن ( وانمود به ندانستن )
snake in the grass <idiom> U دشمنی که وانمود به دوستی میکند (دشمن دوست نما)
adventure game U بازی کامپیوتری که در آن کاربر در یک میدان خیالی قهرمان است و باید از موقعیتهای مختلف خط رناک عبور کند
splits U زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com