English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to be vulnerable [exposed] to criticism U خود را در معرض انتقاد گذاشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
expose to rays U در معرض اشعه قرار دادن در معرض نور گذاشتن
endangers U در معرض خطر گذاشتن
to put to the issue U در معرض داوری گذاشتن
put up for sale U به معرض فروش گذاشتن
insolate U در معرض افتاب گذاشتن
endanger U در معرض خطر گذاشتن
endangered U در معرض خطر گذاشتن
endangering U در معرض خطر گذاشتن
to weather something U چیزی را در معرض [ آب و] هوا گذاشتن
to weather something in winter U چیزی را در معرض [ آب و] هوای زمستانی گذاشتن
to leave yourself open to the charge of lacking seriousness U خود را در معرض اتهام فاقد جدیت بودن گذاشتن
lay off <idiom> U به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
exposed to U در معرض
susceptible U در معرض
exposed U در معرض نهادن
open to attack U در معرض حمله
exposures U در معرض نهادن
touch and go U در معرض خطر
on view U در معرض نمایش
on sight U در معرض دید
on risk U در معرض خطر
subjected to danger U در معرض خطر
liable to danger U در معرض خطر
exposure U در معرض نهادن
stigmatist U در معرض تهمت
displayed U در معرض نمایش
displaying U در معرض نمایش
displays U در معرض نمایش
weather U در معرض هواگذاشتن
weathered U در معرض هواگذاشتن
weathers U در معرض هواگذاشتن
stigmatic U در معرض تهمت
display U در معرض نمایش
run into <idiom> U اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lid U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lids U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
susceptibility U در معرض خطر بودن
insectile U در معرض هجوم حشرات
vulnerable U درمعرض اسیب در معرض
subjects U در معرض قرار دادن
vulnerability U در معرض تلفات بودن
subjecting U در معرض قرار دادن
underexpose U کمتر از حد لزوم در معرض
subjected U در معرض قرار دادن
critically endangered species U گونه در معرض خطر
disposal U در معرض دید قرارگرفتن
lee shore U ساحل در معرض باد
subject U در معرض قرار دادن
hazard U اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
criminate U در معرض اتهام قرار دادن
he is liable to become sick U در معرض ناخوش شدن است
hazarding U اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
exposed U در معرض دید جناح باز
actuble U قابل به معرض نمایش گذاردن
hazarded U اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
hazards U اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
on sale U در معرض فروش گذاشته شده
thermal exposure U در معرض حرارت قرار گرفتن
radio detection U در معرض اکتشاف به وسیله بی سیم
criticalness U انتقاد
fustigation U انتقاد
censures U انتقاد
criticism U انتقاد
criticisms U انتقاد
critic U انتقاد
animadversion U انتقاد
reviewal U انتقاد
censure U انتقاد
censured U انتقاد
critiques U انتقاد
critique U انتقاد
censuring U انتقاد
critics U انتقاد
critiques U فن انتقاد
critique U فن انتقاد
subject U تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subjecting U تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subjected U تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subjects U تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
criticizable U انتقاد پذیر
verbalism U انتقاد لفظی
critics U انتقاد کننده
criticizable U قابل انتقاد
self criticism U انتقاد از خود
diatribes U انتقاد تلخ
hypercriticism U افراط در انتقاد
slashing criticism U انتقاد سخت
hypercritical U مفرط در انتقاد
book review U انتقاد از کتاب
critic U انتقاد کننده
gaff U انتقاد نفرین
critically U از روی انتقاد
diatribe U انتقاد تلخ
censurable U انتقاد امیز
criticizing U انتقاد کردن
criticises U انتقاد کردن
reviewing U انتقاد کردن
criticising U انتقاد کردن
put down <idiom> U انتقاد کردن
reviews U انتقاد کردن
criticize U انتقاد کردن
tear down <idiom> U انتقاد کردن
raillery U سرزنش انتقاد
criticized U انتقاد کردن
criticizes U انتقاد کردن
reviewed U انتقاد کردن
dish out <idiom> U انتقاد کوبنده
hatchet job U انتقاد غرضآمیز
hatchet jobs U انتقاد غرضآمیز
review U انتقاد کردن
criticised U انتقاد کردن
unwarned exposed U یکانهایی که در معرض غافلگیری تک اتمی قرار می گیرند
unwarned exposed U به طور غیر منتظره در معرض تک قرار گرفتن
ret U در معرض رطوبت قرار دادن خیس کردن
criticizing U مورد انتقاد قراردادن
reviewed U بازدید انتقاد کردن
pull to pieces U سخت انتقاد کردن
renouncer U سرزنش و انتقاد کننده
review U بازدید انتقاد کردن
sacred cow U شخص مصون از انتقاد
sacred cows U شخص مصون از انتقاد
reviews U بازدید انتقاد کردن
reviewing U بازدید انتقاد کردن
self critical U انتقاد کننده از خود
hypercritically U از روی انتقاد و مفرط
criticised U مورد انتقاد قراردادن
criticizes U مورد انتقاد قراردادن
draw fire <idiom> U مورد انتقاد قرارگرفتن
flog U انتقاد سخت کردن
criticising U مورد انتقاد قراردادن
criticize U مورد انتقاد قراردادن
fustigate U کوبیدن انتقاد کردن
flogged U انتقاد سخت کردن
flogs U انتقاد سخت کردن
hypercritic U انتقاد سخت وموشکافی
criticized U مورد انتقاد قراردادن
criticises U مورد انتقاد قراردادن
exposures U در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
expose U در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
exposure U در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
exposes U در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
exposing U در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
critiques U جلسه انتقاد بعد ازعملیات
to be under fire U سخت مورد انتقاد قراردادن
run down <idiom> U انتقاد کردن ،ایراد گرفتن
critic report U گزارش نتیجه جلسه انتقاد
to incur a criticism U مورد انتقاد واقع شدن
critique U جلسه انتقاد بعد ازعملیات
overexpose U بیش از اندازه لازم در معرض نورو غیره قرار دادن
pick to pieces U سخت مورد انتقاد قرار دادن
restricted propellant U سوخت جامد که تنها قسمتی از سطح ان در معرض احتراق قرار دارد
lower criticism U انتقاد نسبت به مندرجات متن کتاب مقدس
descants U اواز زیر خواندن ازادانه انتقاد کردن
descant U اواز زیر خواندن ازادانه انتقاد کردن
To leave behinde. U جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
If you criticize him, it's like a red rag to a bull. U اگر از او [مرد] انتقاد بکنی زود بهش بر می خورد.
textualism U اهمیت دادن به لفظ یا معنی فاهر انتقاد لفظی
to be exposed to a constant stream of something U در معرض چیزی به طور مداوم بودن [بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
flag U ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
flags U ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
acerbic <adj.> U انتقاد هوشندانه و در عین حال نسبتا ظالمانه از کسی یا چیزی
to leave someone in the lurch U کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
burned U کلمه رمز برای تعیین اینکه عامل مخفی اطلاعاتی در معرض کشف قرار گرفته یا قابلیت اعتمادبه او کم شده است
tally ho U در رهگیری هوایی یعنی هدف را دیدم یا هدف در معرض دید من است
dry rot U پوسیدگی [خشک و فاسد شدن الیاف پنبه که در اثر رشد قارچ بر روی لیف بوجود می آید. فرش هایی که در جای رطوبتی یا گرم و شرجی قرار دارند بیشتر در معرض این آسیب دیدگی هستند.]
criticised U انتقاد کردن نکوهش کردن
criticizes U انتقاد کردن نکوهش کردن
criticize U انتقاد کردن نکوهش کردن
criticizing U انتقاد کردن نکوهش کردن
criticising U انتقاد کردن نکوهش کردن
criticises U انتقاد کردن نکوهش کردن
criticized U انتقاد کردن نکوهش کردن
lays U گذاشتن
lay U گذاشتن
teasing U سر به سر گذاشتن
go on <idiom> U گذاشتن
inculcating U پا گذاشتن
inculcate U پا گذاشتن
inculcated U پا گذاشتن
inculcates U پا گذاشتن
infiltrates U گذاشتن
to run in U تو گذاشتن
getting on in years U پا به سن گذاشتن
to take in U تو گذاشتن
to trample on U گذاشتن
mislaid U جا گذاشتن
places U گذاشتن
place U گذاشتن
infiltrate U گذاشتن
infiltrated U گذاشتن
infiltrating U گذاشتن
placement U گذاشتن
To be gettingh on in years. U پا به سن گذاشتن
placements U گذاشتن
let U گذاشتن
lets U گذاشتن
letting U گذاشتن
apostrophize U گذاشتن
mislays U جا گذاشتن
mislaying U جا گذاشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com