English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to breakin U خودرا داخل کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to express one's heartfelt U قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
to pretend illness U نا خوشی را بهانه کردن خودرا به ناخوشی زدن تمارض کردن
personate U خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
off one's chest <idiom> U خودرا خالی کردن
to sow one's wild oats U چل چلی خودرا کردن
topull oneself together U خودرا جمع کردن
to a one's right U حق خودرا ادعایامطالبه کردن
to busy oneself U خودرا مشغول کردن
hold one's ground U موقعیت خودرا حفظ کردن
hold one's own U موقعیت خودرا حفظ کردن
to addict oneself U عادت کردن خودرا معتادکردن
to declare oneself U قصد خودرا افهار کردن
to givein one's a. U موافقت خودرا اعلام کردن
for all one is worth <idiom> U تمام سعی خودرا کردن
To play ones part . U نقش خودرا بازی کردن
to recover damages U خسارت خودرا جبران کردن
To set ones watch . U ساعت خودرا میزان کردن
to provide oneself U خودرا اماده یا مجهز کردن
do one's best <idiom> U تمام تلاش خودرا کردن
ratline U عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
crammed U خودرا برای امتحان اماده کردن
cramming U خودرا برای امتحان اماده کردن
to bridle one's anger U خشم خودرا پایمال کردن یافروخوردن
crams U خودرا برای امتحان اماده کردن
to repeat oneself U کاریا گفته خودرا تکرار کردن
To consume all ones energy . U تمام نیروی خودرا مصرف کردن
cram U خودرا برای امتحان اماده کردن
to carry oneself U خودرا اداره کردن یابوضعی دراوردن
to put in for U تقاضا کردن خودرا نامزد کردن
To perfect oneself in a foreign language . U معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
to lick one's U لب و لوچه خودرا لیسیدن ملچ و ملوچ کردن
without recourse U عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
to secure a debtby a mortagage U با گرفتن گرو بستانکاری خودرا ازدیگران تامین کردن
to make a p of one's learing U دانش خودرا نمایش دادن علم فروشی کردن
to cry peccavi U بگناهان خودخستوشدن گناهان خودرا اقرار کردن فریاداعتراف براوردن
to ingratite oneself U خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
intercommand U داخل قسمت داخل یکان
nuclide U کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
engage U درگیر کردن وصل کردن داخل جنگ شدن
engages U درگیر کردن وصل کردن داخل جنگ شدن
ingratiated U داخل کردن
ingratiate U داخل کردن
to work in U داخل کردن
enter U داخل کردن
ingratiating U داخل کردن
enters U داخل کردن
entered U داخل کردن
intromit U داخل کردن
ingratiates U داخل کردن
imbark U داخل کردن
work in U داخل کردن
immit U داخل کردن
phase in U داخل کردن
incorporating U داخل کردن
incorporates U داخل کردن
incorporate U داخل کردن
introduced U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduces U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introducing U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduce U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
swap in U مبادله کردن به داخل
insert U داخل کردن در میان گذاشتن
inserting U داخل کردن در میان گذاشتن
inserts U داخل کردن در میان گذاشتن
catch a crab U تصادفا پارو را داخل اب کردن
ram U پر کردن توپ راندن به داخل لوله
pressurize U فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
take in U باز کردن و به داخل کشیدن طنابها
rammed U پر کردن توپ راندن به داخل لوله
rams U پر کردن توپ راندن به داخل لوله
pressurizing U فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurizes U فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
ingestion U قورت دادن داخل معده کردن
pressurising U فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurises U فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
island bases U پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
interpolated U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolates U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
insufflation U داخل کردن گازیا بخاردر گودالی ازتن
interpolate U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolating U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
financing U درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
finances U درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
finance U درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
priming U پر کردن یک پمپ یا لوله با اب به منظور تخلیه هوای داخل ان
financed U درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
insinuates U داخل کردن اشاره کردن
insinuated U داخل کردن اشاره کردن
insinuate U داخل کردن اشاره کردن
to swear in U با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
mortise dead lock U قفل داخل کار قفل داخل درب
distemper U ترکیبی از گچ اب چسب و موادرنگی که در رنگ کردن داخل اطاقها بکار میرود
cross examination U به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
to rangeoneself U خودرا
to lock somebody [yourself] out [of something] U در را روی [خود] کسی قفل کردن [و دیگر نتوانند داخل شوند چونکه کلید در آنجا فراموش شده]
water injection U پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
to suppress one's propensities U خودرا فرونشاندن
to d. oneself up U خودرا گرفتن
to dress up U خودرا اراستن
he pretended to be asleep U خودرا بخواب زد
to a onself U خودرا اراستن
choke bore U روکشی برای سوراخ کردن یاتراش دادن داخل سیلندر که قسمت بالای ان دارای قطری کمتر از قطر اصلی سیلندرمیباشد
To go through fire and water. U خودرا به آب وآتش زدن
to compromise oneself U خودرا مظنون یا رسواکردن
flatten U روحیه خودرا باختن
back-pedalled U حرف خودرا پس گرفتن
to show ones cards U قصد خودرا اشکارکردن
to slake one's revenge U انتقام خودرا گرفتن
back-pedals U حرف خودرا پس گرفتن
to sun one self U خودرا افتاب دادن
to try one's luck U بخت خودرا ازمودن
flattens U روحیه خودرا باختن
back-pedalling U حرف خودرا پس گرفتن
back-pedal U حرف خودرا پس گرفتن
one's accomplice U همدست خودرا لودادن
To step aside . to shy from . To withdraw . U خودرا کنا رکشیدن
to pick up oneself U خودرا نگاه داشتن
to pay one's way U خرج خودرا دراوردن
to express one self U مقاصد خودرا فهماندن
pontify U خودرا مقدس نمودن
to a. one selt U انتقام خودرا کشیدن
insconce U خودرا جای دادن
to veil oneself U روی خودرا پوشاندن
he betray himself U او خودرا رسوا ساخت
to boure one's way U راه خودرا بزوربازکردن
minces U حرف خودرا خوردن
mince U حرف خودرا خوردن
to plume oneself U با پیرایه خودرا اراستن
self assertion U خودرا جلو اندازی
water displacement U زهکشی سیستم زهکشی مهمات نوعی روش پر کردن خرج فسفرسفید در داخل گلوله
embark U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarks U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
to serve one's term U خدمت خودرا انجام دادن
take in stride <idiom> U خودرا به باد سرنوشت دادن
say one's piece <idiom> U آشکارا نظر خودرا گفتن
to lay down ones arms U سلاح خودرا بزمین گذاشتن
underplayed U دست خودرا ادا نکردن
o bey your parents U والدین خودرا اطاعت کنید
to protrude one's tongue U زبان خودرا بیرون انداختن
to play possum U خودرا بنا خوشی زدن
to play one's role U وفیفه خودرا انجام دادن
pass the buck <idiom> U مسئولیت خودرا به دیگری دادن
go to pieces <idiom> U کنترل خودرا از دست دادن
get out of hand <idiom> U کنترل خودرا از دست دادن
wrathful U عشق یا کینه خودرا اشکارکردن
to change one's course U خط مشی یا رویه خودرا تغییردادن
to cut ones way U راه خودرا ازموانع بازکردن
underplaying U دست خودرا ادا نکردن
to stay one's stomach U شکم خودرا اندکی سیرکردن
to detain one's due U بدهی خودرا نگه داشتن
to use one's d. U عقل یا نظر خودرا بکاربردن
to stand to one's duty U وفیفه خودرا انجام دادن
underplays U دست خودرا ادا نکردن
to keep the wolf from the door U خودرا ازگرسنگی یا قحطی رهانیدن
underplay U دست خودرا ادا نکردن
to bridle one's own tongue U جلوی زبان خودرا گرفتن
To set ones hopes on something. U امید خودرا به چیزی بستن
slosh U خودرا بالجن وگل ولای الودن
turn kings evidence U شرکای جرم و همدستان خودرا لو دادن
sloshing U خودرا بالجن وگل ولای الودن
to a oneself U خودرا اماده یامجهزکردن سلاح پوشیدن
to perform one's oromise U پیمان یاوعده خودرا انجام دادن
to calculate on U فرض خودرا روی چیزی بنانهادن
sloshes U خودرا بالجن وگل ولای الودن
he lost his reason U عقل یا هوش خودرا ازدست داد
show him your ticket U بلیط خودرا باو نشان دهید
To extend the scope of ones activities . U میدان عملیات خودرا گسترش دادن
to d. a way one's time U وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
preening U خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
preened U خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
preens U خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
preen U خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
to weigh one's word U سخنان خودرا سنجیدن سنجیده سخن گفتن
to be even witn any one U انتقام خودرا ازکسی گرفتن باکسی باربریاسراسربودن
to take up one'sindentures U سند شاگردی خودرا در پایان خدمت پس گرفتن
mudlark U اهل کوچه کسیکه خودرا باخاک و گل می الاید
to continue one's progress U پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
to do ones endeavour U کوشش خودرابعمل اوردن وفیفه خودرا انجام دادن
He was engrossed in conversation . U فوتبالیستها دارند قبل از بازی خودرا گرم می کنند
jilted U زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilting U زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilts U زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilt U زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
flip one's lid <idiom> U خیلی هیجان زده شدن ،کنترل خودرا از دست دادن
myrmidon U یکی از اهالی جنگجوی thessalyکه در جنگ troyپادشاه خودرا پیروی کردند
doctrinaire U کسی که می خواهد نظریات و اصول خودرا بدون توجه به مقتضیات اجرا کند
to idulge oneself in drinking U بنوشابه خوری افتادن خودرا بباده نوشی سپردن تسلیم خوی میگساری شدن
solipsism U فرضیهای که معتقد است نفس انسان چیزی جز خودوتغییرات حاصله درنفس خودرا نمیشناسد
say's law U عرضه تقاضای خودرا بوجود می اورد بنابراین تعادل همواره در سطح اشتغال کامل وجود خواهدداشت
interiors U داخل
lineball U داخل
within U در داخل
aboard U داخل
intra U داخل
interior U داخل
interiorly U از داخل
within <prep.> U در داخل
insides U داخل
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com