English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 109 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Please be my guest. U خواهش می کنم مهمان من با شید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
xenial U مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
guest U مهمان
guests U مهمان
visitator U مهمان
guest-room U اطاق مهمان
i was under his roof U مهمان او بودم
guest chamber U اطاق مهمان
inhospitableness U مهمان ننوازی
guest room U اطاق مهمان
guest-rooms U اطاق مهمان
bidden guest U مهمان خوانده
hosteler U مهمان دار
guest U مهمان کردن
open house U پذیرایی از مهمان
gatecrasher U مهمان ناخوانده
hospitable U مهمان نواز
gatecrashers U مهمان ناخوانده
guests U مهمان کردن
hospitality U مهمان نوازی
rest house U مهمان سرا
guest computer U کامپیوتر مهمان
inhospitable U مهمان ننواز
hosts U مهمان دار
treat U مهمان کردن
treated U مهمان کردن
treats U مهمان کردن
hospitalization U مهمان نوازی
hosted U مهمان دار
banquet U مهمان کردن
banquets U مهمان کردن
hosting U مهمان دار
host U مهمان دار
requested U خواهش
request U خواهش
requests U خواهش
requesting U خواهش
to keep an open house U مهمان نواز بودن
inhospitality U فقدان مهمان نوازی
goest operating system U سیستم عامل مهمان
keep an open house U مهمان نواز بودن
hospitably U از روی مهمان نوازی
inhospitably U بدون مهمان نوازی
visiter U دیدن کننده مهمان
visitors U مهمان رسمی نظامی
visitors U دیدن کننده مهمان
visitor U مهمان رسمی نظامی
visitor U دیدن کننده مهمان
wished U ارزو خواهش
at the request of U به خواهش [به درخواست]
requester U خواهش کننده
it is my wish that U خواهش من اینست که
close the door please U خواهش دارم
asking U خواهش کردن
begged U خواهش کردن
wills U خواهش ارزو
willed U خواهش ارزو
asks U خواهش کردن
will U خواهش ارزو
begs U خواهش کردن
beg U خواهش کردن
asked U خواهش کردن
wish U ارزو خواهش
ask U خواهش کردن
wishes U ارزو خواهش
wear out one's welcome <idiom> U مهمان دو روزه عزیز است
We are expecting guests for dinner . U برای شام مهمان داریم
invites U مهمان کردن وعده دادن
invite U مهمان کردن وعده دادن
hospitable U غریب نواز مهمان نوازانه
invited U مهمان کردن وعده دادن
open doored U در خانه باز مهمان نواز
please take a seat U خواهش میکنم بفرمایید
randy [British E] <adj.> U مطیع خواهش نفس
i humbly request that U خواهش عاجزانه دارم که ...
appetence or tency U اشتیاق خواهش طبیعی
what is your pleasure U خواهش شما چیست
Have a seat, please! U خواهش میکنم بفرمایید !
horny <adj.> U مطیع خواهش نفس
d. wish U خواهش هنگام مردن
d. of a request U عدم قبول خواهش
That evening we had company . U آن روز بعد از ظهر مهمان داشتیم
thank tou for that book U خواهش دارم ان کتاب را به من بدهید
please dont forget it U خواهش دارم فراموش نکنید
do tell me U خواهش دارم بمن بگویید
to make a r. for something U چیز یرا خواهش کردن
Please take my suitcase. خواهش میکنم چمدانم را برایم بیاورید.
His request was in the nature of a command. U خواهش اوحالت حکم ودستور را داشت
Have a seat, please! U خواهش میکنم روی صندلی بشینید!
what is your will? U خواهش یا میل یا خواسته شما چیست
to a person for a thing U چیزی را ازکسی خواهش کردن یاخواستن
Please take that bag. خواهش میکنم آن کیف را برایم بیاورید.
pray consider my case U خواهش دارم بکار من رسیدگی کنید
now nonsense now U خواهش میکنم چرند گفتن رابس کن
roll out the red carpet <idiom> U برای خوشآمد فرش زیرپای مهمان پهن کردن
to eat salt with a person U باکسی نان ونمک خوردن مهمان کسی بودن
When in Rome, do as the Romans do! <idiom> U خود را به آداب و رسوم کشور مهمان وفق بده.
Please send me information on ... U خواهش میکنم اطلاعات را برایم در مورد ... ارسال کنید.
would you mind ringing U اگر زحمت نیست خواهش میکنم زنگ را بزنید
egg (someone) on <idiom> U خواهش کردن ومجبورکردن کسی برای انجام کاری
Please take this luggage. خواهش میکنم این اسباب و اثاثیه را برایم بیاورید.
table money U فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
homestay U خانواده مهمان دار [کسی که برای آموزش زبان یا فرهنگ در آن کشور می گذراند]
Would you let me know before we get to Durham? U ممکن است خواهش کنم قبل از رسیدن به شهر دورهام مرا خبر کنید؟
to ask somebody to say a few words U خواهش کردن از کسی کمی [در باره کسی یا چیزی] صحبت کند
The guest brings his own portion . <proverb> U مهمان روزى خود را با خود مى آورد .
lobby U تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbies U تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbied U تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com