Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
want
U
خواستن لازم داشتن
wanted
U
خواستن لازم داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
requires
U
لازم داشتن
requiring
U
لازم داشتن
require
U
لازم داشتن
required
U
لازم داشتن
requires
U
نیاز داشتن لازم بودن
require
U
نیاز داشتن لازم بودن
requiring
U
نیاز داشتن لازم بودن
needing
U
نیازمندی احتیاج لازم داشتن
needed
U
نیازمندی احتیاج لازم داشتن
required
U
نیاز داشتن لازم بودن
need
U
نیازمندی احتیاج لازم داشتن
ineligibly
U
بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
to cry out for help
U
فریادزدن ویاری خواستن بافریاداستمدادکردن فریادرس خواستن
d , top concept
U
تدابیر لازم برای رساندن سطح اماد سکو به سطح لازم در جبهه
execution
U
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
binding
U
لازم الاجرا لازم
bindings
U
لازم الاجرا لازم
second best theory
U
نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
money to burn
<idiom>
U
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longest
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
ask
U
خواستن
wished
U
خواستن
solicited
U
خواستن
like
U
دل خواستن
to call up
U
خواستن
liked
U
دل خواستن
yearn
U
خواستن از ته دل
likes
U
دل خواستن
wishes
U
خواستن
asked
U
خواستن
aspire
U
خواستن از ته دل
crave
U
خواستن از ته دل
will
U
خواستن
to beg leave
U
خواستن
desiring
U
خواستن
desires
U
خواستن
willed
U
خواستن
wills
U
خواستن
to call for
U
خواستن
wish
U
خواستن
asking
U
خواستن
solicits
U
خواستن
desire
U
خواستن
solicit
U
خواستن
soliciting
U
خواستن
wish
[would like]
U
خواستن
intend
U
خواستن
intends
U
خواستن
intending
U
خواستن
to call in
U
خواستن
desiderate
U
خواستن
asks
U
خواستن
to keep down
U
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up
U
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
asking for a respite
U
مهلت خواستن
importuned
U
مصرانه خواستن
alibi
U
عذر خواستن
call to account
U
حساب خواستن از
call to witness
U
گواهی خواستن از
flagitate
U
باسماجت خواستن
importune
U
مصرانه خواستن
appeal to the supreme court
U
فرجام خواستن
demur
U
مهلت خواستن
apologise
U
معذرت خواستن
to a oneself for help
U
یاری خواستن
alibis
U
عذر خواستن
cried
U
بزازی خواستن
to ask for quarter
U
امان خواستن
demurs
U
مهلت خواستن
demurring
U
مهلت خواستن
importuning
U
مصرانه خواستن
call in evidence
U
گواهی خواستن از
demurred
U
مهلت خواستن
to ask permission
U
اجازه خواستن
apologizing
U
معذرت خواستن
set one's heart on
<idiom>
U
شدیدا خواستن
importunes
U
مصرانه خواستن
choosing
U
خواستن پسندیدن
chooses
U
خواستن پسندیدن
choose
U
خواستن پسندیدن
apologised
U
پوزش خواستن
apologised
U
معذرت خواستن
apologises
U
پوزش خواستن
apologises
U
معذرت خواستن
apologising
U
معذرت خواستن
apologize
U
پوزش خواستن
apologize
U
معذرت خواستن
apologized
U
معذرت خواستن
apologizes
U
پوزش خواستن
apologizes
U
معذرت خواستن
apologizing
U
پوزش خواستن
apologized
U
پوزش خواستن
flagitate
U
مصرانه خواستن
to call in evidence
U
گواهی خواستن از
to seek advice
نظر خواستن
to seek a position
U
نظر خواستن
to pray in aid of
U
یاری خواستن از
apologising
U
پوزش خواستن
to offer an apology
U
پوزش خواستن
to excuse oneself
U
معذرت خواستن
to excuse oneself
U
پوزش خواستن
to permit oneself
U
اجازه خواستن
excusing
U
معذرت خواستن
excuses
U
معذرت خواستن
to seek or ask lagal a
U
نظرقضائی خواستن
excuse
U
معذرت خواستن
excused
U
معذرت خواستن
to request the company of:
U
حضور کسی را خواستن
pardoning
U
بخشیدن معذرت خواستن
to crv for mercy
U
خواستن امان اوردن
to call any one in testimony
U
از کسی گواهی خواستن
pardoned
U
بخشیدن معذرت خواستن
To demand ones right. To get ones due.
U
حق کسی را خواستن ( گرفتن )
pardon
U
بخشیدن معذرت خواستن
to send one to the right about
عذر کسی را خواستن
When there is a wI'll, there is a way.
U
خواستن توانستن است
show someone the door
<idiom>
U
خواستن از کسی که برود
invocate
U
خواستن استمداد کردن از
pardons
U
بخشیدن معذرت خواستن
To apologize to someone.
U
از کسی عذر خواستن
consulted
U
پیشنهاد خواستن از یک خبره
begged
U
خواستن گدایی کردن
beg
U
خواستن گدایی کردن
bones
U
خواستن درخواست کردن
will
U
با وصیت واگذارکردن خواستن
wills
U
با وصیت واگذارکردن خواستن
willed
U
با وصیت واگذارکردن خواستن
consults
U
پیشنهاد خواستن از یک خبره
boned
U
خواستن درخواست کردن
begs
U
خواستن گدایی کردن
consult
U
پیشنهاد خواستن از یک خبره
requiring
U
خواستن مستلزم بودن
required
U
خواستن مستلزم بودن
require
U
خواستن مستلزم بودن
to ask somebody's advice
U
از کسی نظر خواستن
requires
U
خواستن مستلزم بودن
boning
U
خواستن درخواست کردن
ask for days grace
U
دو روز مهلت خواستن
bone
U
خواستن درخواست کردن
to make a gesture of apology
U
با اشاره معذرت خواستن
wanted
[for]
U
[کسی را قانونی]
خواستن
[بخاطر]
invokes
U
طلب کردن بالتماس خواستن
adduse
U
احضار کردن بگواهی خواستن
to ring up
U
کسیرا پشت تلفن خواستن
to press for an answer
U
با صرار یا فشار پاسخ خواستن
to offer an excuse
U
پوزش خواستن عذرخواهی کردن
invoked
U
طلب کردن بالتماس خواستن
invoking
U
طلب کردن بالتماس خواستن
invoke
U
طلب کردن بالتماس خواستن
have one's heart set on something
<idiom>
U
چیزی را خیلی زیاد خواستن
Want is the mother of industry.
<proverb>
U
خواستن ,مادر صنعت و سازندگى است .
in the market for
<idiom>
U
خواستن یا آماده خرید چیزی شدن
to call to account
U
بازخواست یامواخذه کردن از حساب خواستن از
to i. acalamity upon any one
U
بلایی بدی را برای کسی خواستن
to ask
U
پرسیدن
[جویا شدن]
[طلبیدن]
[خواستن ]
to eat humble pie
U
پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
differs
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
resided
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
resides
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
differing
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differ
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
mean
U
مقصود داشتن هدف داشتن
reside
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
hoping
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hope
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
meaner
U
مقصود داشتن هدف داشتن
proffer
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffered
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
meanest
U
مقصود داشتن هدف داشتن
differed
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
cost
U
قیمت داشتن ارزش داشتن
abhorring
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
to have by heart
U
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
abhors
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorred
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
upkeep
U
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
incidents
U
لازم
preequisite
U
لازم
irrevocable
U
لازم
requirement
U
لازم
incumbent
U
لازم با
incidental
U
لازم
needful
U
لازم
incident
U
لازم
obbligato
U
لازم
incumbents
U
لازم با
obligatory
U
لازم
necessitous
U
لازم
necessary
U
لازم
intransitive
U
لازم
necessary and sufficient
U
لازم و کافی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com