Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
saturated soil paste
U
خمیر خاک اشباع
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
concentration
U
اشباع
impregnation
U
اشباع
concentrations
U
اشباع
saturated
U
اشباع
suffusion
U
اشباع
saturation
U
اشباع
satiation
U
اشباع
pasted
U
خمیر
paste
U
خمیر
unguent
U
خمیر
dough
U
خمیر
mush
U
خمیر
pastes
U
خمیر
pulp
U
خمیر
duff
U
خمیر
pasting
U
خمیر
plate saturation
U
اشباع اند
saturating
U
اشباع کردن
saturates
U
اشباع شدن
saturates
U
اشباع کردن
current saturation
U
اشباع اند
anode saturation
U
اشباع اند
saturate
U
اشباع کردن
magnetic saturation
U
اشباع اهن
magnetic saturation
U
اشباع مغناطیسی
imbuing
U
اشباع کردن
imbues
U
اشباع کردن
imbued
U
اشباع کردن
saturating
U
اشباع شدن
filament saturation
U
اشباع دمایی
impregnant
U
اشباع شده
filament saturation
U
اشباع افروزه
ingraft
U
اشباع کردن
degree of saturation
U
درجه اشباع
imbibing
U
اشباع کردن
imbibes
U
اشباع کردن
imbibed
U
اشباع کردن
imbibe
U
اشباع کردن
satiating
U
اشباع شدن
satiates
U
اشباع شدن
satiated
U
اشباع شدن
sodden
U
اشباع شده
color saturation
U
اشباع رنگ
satiate
U
اشباع شدن
imbue
U
اشباع کردن
neural satiation
U
اشباع عصبی
saturation factor
U
ضریب اشباع
saturation state
U
رژیم اشباع
saturator
U
اشباع کننده
voltage saturation
U
اشباع ولتاژی
saturated
U
اشباع شده
steepest
U
اشباع کردن
waterlogged
U
ازاب اشباع
subsaturated
U
نزدیک به اشباع
voltage saturation
U
اشباع اند
temperature saturation
U
اشباع دمایی
unsaturate
U
اشباع نشده
unsaturated
U
اشباع نشده
saturation current
U
جریان اشباع
saturation capacity
U
گنجایش اشباع
saturate
U
اشباع شدن
pervasivenness
U
قوه اشباع
zine of saturation
U
منطقه اشباع
saturable
U
اشباع شدنی
subsaturation
U
شبه اشباع
satiable
U
اشباع شدنی
satiable
U
قابل اشباع
saturated zone
U
منطقه اشباع
overfull employment
U
اشباع اشتغال
saturant
U
اشباع شده
steep
U
اشباع کردن
dentifrice
U
خمیر دندان
sour dough
U
خمیر ترش
commutator compound
U
خمیر جابجاگر
cement paste
U
خمیر سیمان
carton-pierre
U
خمیر کاغذ
impaste
U
خمیر کردن
matzo
U
خمیر فطیر
malaxate
U
خمیر کردن
papier mache
U
خمیر کاغذ
matzoh
U
خمیر فطیر
sourdough
U
خمیر ترش
puff paste
خمیر پف دار
lime paste
U
خمیر اهک
levigate
U
خمیر کردن
knead clay by hand
U
خمیر کردن
soden
U
خمیر سست
impaste
U
خمیر گرفتن
oakum
U
خمیر بتونه
leavens
U
خمیر ترش
tooth paste
U
خمیر دندان
masticating
U
خمیر کردن
tempers
U
خمیر کردن
malax
U
خمیر کردن
kneads
U
خمیر کردن
kneading
U
خمیر کردن
knead
U
خمیر کردن
masticates
U
خمیر کردن
masticated
U
خمیر کردن
masticate
U
خمیر کردن
wood pulp
U
خمیر چوپ
leavening
U
خمیر مایه
leaven
U
خمیر مایه
mush
U
خمیر نرم
leaven
U
خمیر ترش
leavening
U
خمیر ترش
leavens
U
خمیر مایه
toothpaste
U
خمیر دندان
toothpastes
U
خمیر دندان
kneaded
U
خمیر کردن
tempered
U
خمیر کردن
wood pulp
U
خمیر چوب
pap
U
خمیر نرم
temper
U
خمیر کردن
saturant
U
بحد اشباع رسیده
subsaturated
U
نیمه اشباع شده
unsaturated
U
ترکیب اشباع نشده
saturated fats
U
چربی اشباع شده
unsaturate
U
ترکیب اشباع نشده
suffused
U
پوشاندن اشباع کردن
under szturated rock
U
سنگ زیر اشباع
suffuses
U
پوشاندن اشباع کردن
pervasiveness
U
قوه سرایت یا اشباع
unsaturated fat
U
چربی اشباع نشده
saturated air
U
هوای اشباع شده
indoctrinate
U
اغشتن اشباع کردن
indoctrinated
U
اغشتن اشباع کردن
saturated transistor
U
ترانزیستور اشباع شده
chalk-line
U
[ریسمان اشباع شده با گچ]
chroma
U
درجه اشباع رنگ
collector saturation voltage
U
ولتاژ اشباع کلکتور
suffuse
U
پوشاندن اشباع کردن
saturated fat
U
چربی اشباع شده
indoctrinates
U
اغشتن اشباع کردن
indoctrinating
U
اغشتن اشباع کردن
suffusing
U
پوشاندن اشباع کردن
mashes
U
خمیر کردن شیفتن
mashed
U
خمیر کردن شیفتن
mashing
U
خمیر کردن شیفتن
batter
U
خراب کردن خمیر
peanut butter
U
خمیر بادام زمینی
pulp
U
جسم خمیر مانند
mash
U
خمیر کردن شیفتن
batters
U
خراب کردن خمیر
soak
U
بوسیله مایع اشباع شدن
soaks
U
بوسیله مایع اشباع شدن
poly unsaturated fat
U
پلی چربی اشباع نشده
polyunsaturated
U
دارای حلقههای اشباع نشده
ethylene
U
هیدرو کربن اشباع نشده
puff paste
U
خمیر ورقه ای
[غذا و آشپزخانه]
puff pastry
U
خمیر هزارلا
[غذا و آشپزخانه]
plaster
U
خمیر مخصوص اندوددیوار و سقف
plasters
U
خمیر مخصوص اندوددیوار و سقف
flaky pastry
U
خمیر ورقه ای
[غذا و آشپزخانه]
puff pastry
U
خمیر ورقه ای
[غذا و آشپزخانه]
phyllo (pastry)
U
خمیر ورقه ای
[غذا و آشپزخانه]
pulpwood
U
خمیر چوب مخصوص کاغذسازی
flaky pastry
U
خمیر هزارلا
[غذا و آشپزخانه]
phyllo (pastry)
U
خمیر هزارلا
[غذا و آشپزخانه]
puff paste
U
خمیر هزارلا
[غذا و آشپزخانه]
magma
U
خمیر مواد معدنی یا الی
inundating
U
زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
geraniol
U
الکل اشباع شده مایع و معطر
inundated
U
زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundates
U
زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundate
U
زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
acetylene
U
هیدروکربور اشباع نشدهای بفرمول 2H2C
puff paste
U
خمیر پای فرانسوی
[غذا و آشپزخانه]
puff paste
U
خمیر هزار برگ
[غذا و آشپزخانه]
phyllo (pastry)
U
خمیر پای فرانسوی
[غذا و آشپزخانه]
puff pastry
U
خمیر پای فرانسوی
[غذا و آشپزخانه]
flaky pastry
U
خمیر پای فرانسوی
[غذا و آشپزخانه]
pate de foie gras
U
خمیر چربی جگر غاز ودنبلان
puff pastry
U
خمیر هزار برگ
[غذا و آشپزخانه]
pasty
U
خمیر مانند کلوچه قیمه دار
moulding board
U
تختهای که خمیر را روی ان قالب میکنند
phyllo (pastry)
U
خمیر هزار برگ
[غذا و آشپزخانه]
flaky pastry
U
خمیر هزار برگ
[غذا و آشپزخانه]
pasties
U
خمیر مانند کلوچه قیمه دار
frit
U
خمیر شیشه وچینی سازی گداختن
library paste
U
نوعی خمیر چسبنده که ازنشاسته درست میکنند
doughface
U
دارای صورتی مانند خمیر گوشت الود
oilite bushing
U
بوش مخصوصی از جنس برنز اشباع شده با روغن
bread-board
U
تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
bread-boards
U
تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
condensation shock
U
چگالش ناگهانی هوای فوق اشباع در حین عبور از حالت شوک
clobbering
U
خمیر یاچسب سیاه رنگی که با ان ترک وشکافهای کفش را پر میکنند دنده
clobbered
U
خمیر یاچسب سیاه رنگی که با ان ترک وشکافهای کفش را پر میکنند دنده
strudel
U
ورقه نازک خمیر پخته که لوله شده و لای ان شیرینی باشد
clobbers
U
خمیر یاچسب سیاه رنگی که با ان ترک وشکافهای کفش را پر میکنند دنده
clobber
U
خمیر یاچسب سیاه رنگی که با ان ترک وشکافهای کفش را پر میکنند دنده
age hardening
U
سخت گردانی همبسته ها به وسیله تشکیل محلول جامد فوق اشباع و رسوب مقادیراضافی در اثر گذشت زمان
zero air voids unit weight
U
وزن ذرات موجود در خاک درواحد حجم خاک اشباع شده
mashes
U
خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashed
U
خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mash
U
خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashing
U
خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
tempers
U
درست ساختن درست خمیر کردن
tempered
U
درست ساختن درست خمیر کردن
temper
U
درست ساختن درست خمیر کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com