Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
misconduct
U
خلاف کاری
misprision
U
خلاف کاری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
overpersuade
U
کسی را بر خلاف میلش به کردن کاری وادار کردن
vortex ring state
U
حالت کاری رتور اصلی رتورکرافت که در ان جهت جریان رتور در خلاف جریان نسبی قائم خارج دیسک رتور وتراست رتور میباشد
Other Matches
torching
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes
U
راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
torch
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
blow torch
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
misconduct
U
خلاف
perverse
U
خلاف بد
petty offence
U
خلاف
offense,etc
U
خلاف
misdoing
U
خلاف
misdemeanor
U
خلاف
minor offence
U
خلاف
contrary to
U
بر خلاف
trespasses
U
خلاف
misdeeds
U
خلاف
trespassed
U
خلاف
trespass
U
خلاف
offenses
U
خلاف
delict
U
خلاف
trespassing
U
خلاف
misdeed
U
خلاف
offence
U
خلاف
pence for any thing
U
میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
stringing
U
خطوط خاتم کاری و منبت کاری
missatement
U
خلاف گویی
opposit
U
در خلاف جهت
offender
U
خلاف کار
unconventional
U
خلاف عرف
trumped up
U
خلاف واقع
reversed
U
خلاف جهت
police court
U
دادگاه خلاف
reverse
U
خلاف جهت
reverses
U
خلاف جهت
reversing
U
خلاف جهت
contrary
U
مقابل خلاف
irregular
U
خلاف قاعده
offenders
U
خلاف کار
unconscionable
U
خلاف وجدان
untruthful
U
خلاف حقیقت
contradictions
U
خلاف گویی
contradiction
U
خلاف گویی
police court
U
محکمه خلاف
trumped-up
U
خلاف واقع
malversation
U
اختلاس خلاف
fouls
U
خلاف طوفانی
immoral
U
خلاف اخلاق
commit a minor offence
U
خلاف کردن
guilty of a minor offence
U
خلاف کار
anomalous
U
خلاف قاعده
illogic
U
خلاف منطق
immorally
U
بر خلاف اخلاق
abnonmally
U
بر خلاف قاعده
impolicy
U
خلاف مصلحت
anticlimactic
U
خلاف انتظاری
inadvisability
U
خلاف مصلحت
untrue
U
خلاف واقع
foulest
U
خلاف طوفانی
contrary to nature
U
بر خلاف طبیعت
foul
U
خلاف طوفانی
fouled
U
خلاف طوفانی
court of minor offence
U
محکمه خلاف
contra flow
U
خلاف جهت
fouler
U
خلاف طوفانی
court of petty offences
U
محکمه خلاف
anomalies
U
خلاف قاعده
anomaly
U
خلاف قاعده
unlawful
U
خلاف شرع
upwind
U
خلاف جهت باد
to rise up against someone
[something]
U
شورش کردن بر خلاف
to offend against any one
U
به کسی خلاف کردن
unreason
U
عمل خلاف عقل
offends
U
مرتکب خلاف شدن
offended
U
مرتکب خلاف شدن
offend
U
مرتکب خلاف شدن
hacker
U
شخص خلاف کار
illegality
U
کار خلاف قانون
heterotaxy
U
ترتیب خلاف قاعده
heterotaxis
U
ترتیب خلاف قاعده
hackers
U
شخص خلاف کار
untruths
U
خلاف حقیقت کذب
untruth
U
خلاف حقیقت کذب
unnatural
U
بر خلاف اصول طبیعت
irregular act
U
عمل خلاف رویه
unnaturally
U
بر خلاف اصول طبیعت
inequitable
U
خلاف موازین انصاف
counterclockwise
U
در خلاف جهت ساعت
counterclockwise
U
در خلاف عقربههای ساعت
inequities
U
خلاف موازین انصاف
malfeasance
U
کار خلاف قانون
unscientific
U
خلاف موازین علمی
inequity
U
خلاف موازین انصاف
retrograde
U
دوران در خلاف جهت معمول
This is against our agreement.
[This is contrary to our agreement]
U
این بر خلاف قرارداد ما است.
condition contrary to the requirement
U
شرط خلاف مقتضای عقد
To swim against the current.
U
بر خلاف جریان آب شنا کردن
condition contrary to the requirment
U
شرط خلاف مقتضای عهد
counterclockwise rotation
U
حرکت در خلاف عقربههای ساعت
malfeasance
U
شرارت کار خلاف قانون
condition contrary to the requirment of
U
شرط خلاف مقتضای عهد
crosses
U
خلاف میل کسی رفتار کردن
crossest
U
خلاف میل کسی رفتار کردن
crosser
U
خلاف میل کسی رفتار کردن
cross
U
خلاف میل کسی رفتار کردن
unconstitutional
U
بر خلاف قانون اساسی برخلاف مشروطیت
impoliticly
U
از روی خلاف مصلحت بطور غیرمقتضی
glid
U
تذهیب کاری
[در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
unmilitary
U
بر خلاف مقررات ارتش غیرنظامی اخلاقا و عادتاغیرنظامی
to buck the trend
<idiom>
U
بر خلاف جریان آب شنا کردن
[اصطلاح مجازی]
to strive against the stream
<idiom>
U
بر خلاف جریان آب شنا کردن
[اصطلاح مجازی]
Unless otherwise stated .
U
مگر اینکه خلاف ( عکس ) آن اظهار گردد
corpus delicti
U
عنصر مادی جرم وعمل خلاف قانون
to swim against the tide
<idiom>
U
بر خلاف جریان آب شنا کردن
[اصطلاح مجازی]
neap tide
U
دراین حالت نیروی جاذبه ماه وخورشید در خلاف یکدیگر تاثیرمیکند
shields
U
, بر خلاف کابل STP , جفت سیم ها وارد لایه دیگری نمیشوند
shield
U
, بر خلاف کابل STP , جفت سیم ها وارد لایه دیگری نمیشوند
adverse yaw
U
شرایط پروازی که در ان دماغه هواپیما در خلاف جهت مطلوب منحرف میشود
drilling pattern
U
نمونه مته کاری الگوی مته کاری
prior possession
U
تصرف به عنوان مالکیت دلیل مالکیت است مگر انکه خلاف ان ثابت شود
neo keynesians
U
اقتصاددانان جدید کینزی گروهی که نظریات اقتصادی انها بر خلاف نظریات طرفداران مکتب پولی است
mosaics
U
موزاییک کاری معرق معرق کاری
plumbery
U
سرب کاری کارخانه سرب کاری
backwards
U
در جهت عقب یا در خلاف جهت
backward
U
در جهت عقب یا در خلاف جهت
due bill
U
در CL به این شکل تنظیم میشود : بدهی به اقای ..... مبلغ ..... است که عندالمطالبه پرداخت خواهد شد . تاریخ .... این سند بر خلاف برات و سفته به حواله کرد قابل پرداخت نیست
reaganomics
U
اقتصادطرفدار عرضه است که اساس ان بر خلاف اقتصاد کینزی برروی مدیریت عرضه قراردارد . در این اقتصاد کاهش مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی که باعث افزایش تولید و عرضه خواهد شد معرفی میشود
currie
U
کاری
feckful
U
کاری
impotence
U
کاری
malfunction
U
کژ کاری
malfunctions
U
کژ کاری
flower piece
U
گل کاری
slobbery
U
تف کاری
electroplating
U
اب کاری
malfunctioned
U
کژ کاری
impotency
U
کاری
hypofunction
U
کم کاری
intent on doing anything
U
کاری
curry powder
U
کاری
plastering
U
گچ کاری
parget
U
گچ کاری
inaction
U
بی کاری
plasterwork
U
گچ کاری
under employment
U
کم کاری
curry
U
کاری
curries
U
کاری
curry powders
U
کاری
effective
U
کاری
active
U
کاری
glazing
U
شیشه کاری
negativism
U
منفی کاری
conservatism
U
محافظه کاری
amalgamate
U
ملغمه کاری
mosaic work
U
موزائیک کاری
molding operation
U
قالب کاری
elegance
U
ریزه کاری
molding operation
U
فرم کاری
neglectfulness
U
غفلت کاری
amalgamated
U
ملغمه کاری
amalgamates
U
ملغمه کاری
amalgamating
U
ملغمه کاری
patchery
U
وصله کاری
parquetry
U
موزاییک کاری
brickwork
U
سفت کاری
wastage
U
تفریط کاری
marquetery
U
خاتم کاری
marquetery
U
منبت کاری
marbling
U
مرمر کاری
masonery
U
سنگ کاری
squalor
U
کثافت کاری
extravagantly
U
با افراط کاری
plumbing
U
سرب کاری
meshwork
U
شبکه کاری
acting
U
فعال کاری
measure of prevention
U
احتیاط کاری
finishing
U
نازک کاری
roughening by picking
U
تیشه کاری
shifts
U
نوبت کاری
shifted
U
نوبت کاری
rice field
U
برنج کاری
reshaping
U
روانه کاری
punching
U
منگنه کاری
workstation
U
ایستگاه کاری
workstations
U
ایستگاه کاری
reservedness
U
احتیاط کاری
repetition of an act
U
تکرار کاری
scabbing
U
تیشه کاری
scrimshaw
U
هنرمنبت کاری
workbench
U
محیط کاری
workbenches
U
محیط کاری
surgical operation
U
دست کاری
studious to do a thing
U
بکردن کاری
studious of doing a thing
U
بکردن کاری
stonemasonry
U
سنگ کاری
steelwork
U
فولاد کاری
stannary
U
قلع کاری
stalactite work
U
مقرنس کاری
sinfulness
U
خطا کاری
compounding
U
امیزه کاری
farming
U
اجاره کاری
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com