English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 90 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
frontier U خط فاصل مرزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
partition U حد فاصل
interfaces U فاصل
interface U فاصل
ranges U حد فاصل
ranged U حد فاصل
range U حد فاصل
line of d. U حد فاصل
disjunctive U فاصل
partitions U حد فاصل
midrib U خط یا برامدگی حد فاصل
contour U خط فاصل درنقشههای رنگی
break up U حد فاصل علایم مشخصه هدف
contour map U نقشهای که دارای خطوط فاصل مشخصی باشد
stationary front U جبهه حد فاصل بین دو توده هوای راکد
half long U حد فاصل بین جمله طویل وجمله کوتاه
hyperon U جرمی که حد فاصل بین پروتون ونوترون دو اتم است
gyroplane U نوعی هواپیما که حد فاصل میان هلیکوپتر و طیارههای معمولی است
paralic U مرزی
border U خط مرزی
marginal U مرزی
boundaries U مرزی
bordering U خط مرزی
boundary U مرزی
bordered U خط مرزی
mete U : خط مرزی
borderline U مرزی
extraterritorial U برون مرزی
frontier treaty U معاهده مرزی
frontalier U یکان مرزی
exterritorial U برون مرزی
extraterritoriality U برون مرزی
rubicon U مرز خط مرزی
oversea U برون مرزی
border installations U تاسیسات مرزی
marginal test U ازمون مرزی
marginal consciousness U هشیاری مرزی
marginal checking U بررسی مرزی
marginal check U برسی مرزی
marginal check U مقابله مرزی
marchland U زمین مرزی
limiting voltage U ولتاژ مرزی
frontalier U نیروهای مرزی
critical frequency U فرکانس مرزی
boundary effect U اثر مرزی
outpost U پایگاه مرزی
outposts U پایگاه مرزی
boundary conditions U شرایط مرزی
boundar trench U نهرچه مرزی
border stone U سنگ مرزی
borderline state U حالت مرزی
borderline schizophrenia U اسکیزوفرنی مرزی
boundary layer U لایه مرزی
mete U سنگ مرزی
boundary surface U سطح مرزی
boundary trench U نهرچه مرزی
border land U زمین مرزی
cleavage plane U سطح مرزی
terry U سربازمدافع مرزی انگلیس
surface boundary layer U لایه مرزی سطح
extraterritoriality U حقوق برون مرزی
barrier combat air patrol U گشتی مرزی هوایی
inland U درون مرزی داخله
borderline mental deficiency U نقص عقلی مرزی
catchment U حوزه ابریز مرزی
costal frontier U نوار مرزی ساحلی
exterritoriality U حقوق برون مرزی
high seas U ابهای برون مرزی
coastal frontier U نوار مرزی ساحلی
laminar boundary layer U لایه مرزی خطی
borderline psychosis U روان پریشی مرزی
frontalier U جزو یکان مرزی
touch in goal U محدوده بین خط دروازه و خط مرزی
touch in goal line U ادامه خط بین خط دروازه و خط مرزی
borderline mental retardation U عقب ماندگی ذهنی مرزی
boundaries U 6 یا 4 امتیاز برای عبور توپ از خط مرزی
boundary U 6 یا 4 امتیاز برای عبور توپ از خط مرزی
overseas U ماموریت برون مرزی یا خارج از کشور
drop shot U ضربه اهسته بالای حد مرزی و افتادن به زمین
oversea command U یکان خارج از کشور فرماندهی برون مرزی
service line U خط مرزی روی زمین در بازی اسکواش دوبل
service line U حد مرزی سرویس روی دیوار مقابل اسکواش
background U سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
backgrounds U سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
reynolds stress U تنش برشی در لایه مرزی خطی در سیال نارون
This new frontier incident probably means war. U این رویداد مرزی جدید معنیش احتمالآ جنگ است
no man's land U زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
intercoastal U رفت و امد داخل مملکتی درون ساحلی درون مرزی
separation zone U منطقه واسطه حد فاصل یکانها منطقه جداسازی یکانها
limitrophe U مجاور مرزی مجاور
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com