Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 229 (40 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
trespass against
U
خطا کردن نسبت به
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
give
U
نسبت دادن به بیان کردن
gives
U
نسبت دادن به بیان کردن
giving
U
نسبت دادن به بیان کردن
protection
U
سد کردن راه حریف نسبت به مهاجمی که در شرف پاس دادن است
disclaim
U
ترک دعوا کردن نسبت به
disclaimed
U
ترک دعوا کردن نسبت به
disclaiming
U
ترک دعوا کردن نسبت به
disclaims
U
ترک دعوا کردن نسبت به
invert
U
قلب عبارت معکوس کردن نسبت
inverting
U
قلب عبارت معکوس کردن نسبت
inverts
U
قلب عبارت معکوس کردن نسبت
attribute
U
نسبت دادن حمل کردن
attributes
U
نسبت دادن حمل کردن
attributing
U
نسبت دادن حمل کردن
abuse
U
بدرفتاری کردن نسبت به
abused
U
بدرفتاری کردن نسبت به
abuses
U
بدرفتاری کردن نسبت به
abusing
U
بدرفتاری کردن نسبت به
apportionment
U
افراز سرشکن کردن هزینه به چندسال به نسبت منافع حاصله در هر سال
asperse
U
هتک شرف کردن نسبت به
clear one's ears
U
متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
discriminate against someone
U
نسبت به کسی تبعیض کردن
lay an information against some one
U
نسبت به کسی اعلام جرم کردن
prorate
U
به نسبت تقسیم کردن
to orient compound
U
نسبت اجزای ترکیبی را بایکدیگر تعیین کردن
to plead against a decision
U
نسبت به تصمیمی اعتراض کردن
to trace the p of a person
U
دودمان کسی راپرسیدن نسبت کسی راتعیین کردن
To show disrespect ( be respectful) to someone.
U
نسبت به هرکسی بی احترامی کردن
Other Matches
leverage
U
نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan
U
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law
U
جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
liftjet
U
توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
prorata
U
برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable
U
قابل نسبت دادن نسبت دادنی
nationallism
U
مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
to
U
تا نسبت به
in regard to
U
نسبت به
as compared to
U
نسبت به
proportional
U
به نسبت
in regard of
U
نسبت به
in proprotion to
U
نسبت به
with respect to
U
نسبت به
towards
U
نسبت به
bearing
U
نسبت
uncross
U
نسبت
than
U
نسبت به
t ratio
U
نسبت تی
rate
U
نسبت
the rat of to
U
نسبت دو به سه
In the ration lf one to ten .
U
به نسبت یک به ده
In what proportion ?
U
به چه نسبت ؟
kinship
U
نسبت
in the ratio of
U
به نسبت
relational
U
نسبت
in respect of
U
به نسبت
rapport
U
نسبت
in relation to
U
نسبت به
apropos of
U
نسبت به
relation
U
نسبت
rates
U
نسبت
in connexion with
U
نسبت به
in respect of
U
نسبت به
ratios
U
نسبت
respect
U
نسبت
respects
U
نسبت
quotients
U
نسبت
format
U
نسبت
proportion
U
نسبت
cognation
U
نسبت
proportions
U
نسبت
quotient
U
نسبت
formats
U
نسبت
ratio
U
نسبت
fineness ratio
U
نسبت فرافت
gyromagnetic ratio
U
نسبت ژیرومغناطیسی
impute
U
نسبت دادن
imputing
U
نسبت دادن
favouritism
U
مساعدت نسبت به
to behave toward
U
رفتارکردن نسبت به
feedback ratio
U
نسبت فیدبک
feedback ratio
U
نسبت پس خوراند
to put down
U
نسبت دادن
factor proportion
U
نسبت عوامل
hit ratio
U
نسبت اصابت
imputes
U
نسبت دادن
he is faithful to me
U
نسبت به من باوفاست
ascribing
U
نسبت دادن
imputed
U
نسبت دادن
ascribed
U
نسبت دادن
ascribe
U
نسبت دادن
glide ratio
U
نسبت سریدن
ascribes
U
نسبت دادن
to do by
U
رفتارکردن نسبت به
us
U
نسبت بما
baud rate
U
نسبت باود
attributing
U
نسبت دادن
error ratio
U
نسبت خطا
assion
U
نسبت دادن
current ratio
U
نسبت جاری
relation
U
رابطه نسبت
aspect ratio
U
نسبت دید
aspect ratio
U
نسبت تصویر
aspect ratio
U
نسبت صفحه
ascribable
U
نسبت دادنی
regard
U
باره نسبت
regarded
U
باره نسبت
regards
U
باره نسبت
affine
U
نسبت ازدواجی
cost benefit ratio
U
نسبت فایده
correlation ratio
U
نسبت همبستگی
attributes
U
نسبت دادن
attribute
U
نسبت دادن
bypass ratio
U
نسبت کنارگذاری
bear on
U
نسبت داشتن
cash ratio
U
نسبت نقدینگی
relationships
U
وابستگی نسبت
relationship
U
وابستگی نسبت
compression ratio
U
نسبت تراکم
concentration ratio
U
نسبت تمرکز
contact ratio
U
نسبت تماس
control ratio
U
نسبت فرمان
affine
U
نسبت سلبی
advalorem
U
به نسبت قیمت
correspondingly
U
بهمان نسبت
abundance ratio
U
نسبت فراوانی
absorption ratio
U
نسبت جذب
weight ratio
U
نسبت وزن
water cement ratio
U
نسبت اب و سیمان
voltage ratio
U
نسبت ولتاژ
void ratio
U
نسبت منفذها
viscosity ratio
U
نسبت گرانروی
velocity ratio
U
نسبت سرعت
two's complement
U
متمم نسبت به دو
transmissivity
U
نسبت فرافرستی
toward
U
بطرف نسبت به
rate
U
اندازه نسبت
deposit ratio
U
نسبت سپرده
activity ratio
U
نسبت فعالیت
oxygen ration
U
نسبت اکسیژن
acidity coefficient
U
نسبت اکسیژن
into
U
نسبت به مقارن
credits
U
نسبت دادن
crediting
U
نسبت دادن
credited
U
نسبت دادن
credit
U
نسبت دادن
blood
U
نسبت خویشاوندی
rates
U
اندازه نسبت
distribution ratio
U
نسبت توزیع
transformation ratio
U
نسبت تبدیل
percentages
U
نسبت یا درصد
roundness
U
نسبت گردی
there is nothing wanting
U
چیزی کم نسبت
visibility
U
نسبت دید
price ratio
U
نسبت قیمت
proximity of blood
U
قرابت نسبت
abundance
U
نسبت فراوانی
porosity
U
نسبت روزنه ها
inverse ratio or proportion
U
نسبت معکوس
saving ratio
U
نسبت پس انداز
scale down
U
به نسبت ثابت
mobility ratio
U
نسبت تحرک
liquidity ratio
U
نسبت نقدینگی
mole ratio
U
نسبت مولی
progenitorship
U
نسبت جدی
progressive ratio
U
نسبت تصاعدی
magnetogyric ratio
U
نسبت ژیرومغناطیس
strength ratio
U
نسبت استحکام
relativization
U
نسبت دادن
reduction ratio
U
نسبت کاهش
stress ratio
U
نسبت تنش
recycle ratio
U
نسبت بازگردانی
transformer ratio
U
نسبت مبدل
ratio of transformer
U
نسبت مبدل
attribution
U
نسبت دادن
ratio detector
U
اشکارساز نسبت
ten's complement
U
متمم نسبت به 01
percentage
U
نسبت یا درصد
prorenata
U
نسبت موافق
inverse ratio
U
نسبت معکوس
connexions
U
بستگی نسبت
ionic ratio
U
نسبت یونی
image ratio
U
نسبت تصویر
impluse ratio
U
نسبت ایمپولز
impluse ratio
U
نسبت ضربه
imputation
U
نسبت دادن
imputable
U
نسبت دادنی
operating ratio
U
نسبت عملیاتی
one's complement
U
متمم نسبت به یک
sensitivity ratio
U
نسبت حساسیت
impedance ratio
U
نسبت امپدانس
recycling ratio
U
نسبت بازگردانی
self relative
U
نسبت بخود
selection ratio
U
نسبت گزینش
connection
U
بستگی نسبت
nines complement
U
متمم نسبت به 9
scalling factor
U
نسبت اشل
lay to
U
نسبت دادن به
shunt ratio
U
نسبت شنت
in d. of
U
با بی اعتنایی نسبت به
settlement ratio
U
نسبت نشست
sensitive to light
U
حساس نسبت به روشنایی
voltage ratio of transformer
U
نسبت ولت مبدل
with relation to
U
نسبت به راجع به در باره
rescussor
U
متمرد نسبت به قانون
scale
U
کمتریا افزایش نسبت
legal right toa property
U
حق قانونی نسبت به ملکی
relative aperture
U
نسبت فاصله کانونی
wage profit ratio
U
نسبت دستمزد به سود
sensibility to praise
U
حساسیت نسبت به ستایش
law of variable proportion
U
قانون نسبت متغیر
lateralrelationship
U
نسبت در خط افقی از پهلو
labor capital ratio
U
نسبت کار به سرمایه
golden ratio
U
نسبت طلایی
[ریاضی]
return to scale
U
بازده نسبت به مقیاس
absolute paths
U
مسیر نسبت به یک مبنا
acoustically
U
نسبت به صدا یا شنوایی
work ratio
U
نسبت کار به استراحت
He is distantly related to us .
U
نسبت دوری با ما دارد
scale up
U
افزایش به نسبت ثابت
lift drag ratio
U
نسبت برا به پسا
air/fuel ratio
U
نسبت هوا به سوخت
ratios
U
نسبت یک عدد به دیگری
beneficial ownership
U
مالکیت به نسبت منافع
benefit cost ratio
U
نسبت فایده به هزینه
capital output ratio
U
نسبت سرمایه به تولید
ratio of capital to labor
U
نسبت سرمایه به کار
capital labor ratio
U
نسبت سرمایه به کار
capital job ratio
U
نسبت سرمایه به شغل
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com