English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
approximation U خطای ناشی از گرد کردن یک عدد حقیقی
approximations U خطای ناشی از گرد کردن یک عدد حقیقی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
tortious liability U ضمان ناشی از شبه جرم مسئوولیت ناشی از خطای مدنی
charging U خطای مهاجم خطای ناشی از یورش به حریف
crashingly U خطای ناشی از لمس کردن نوک خواندن / نوشتن سطح روی دیسک
crashing U خطای ناشی از لمس کردن نوک خواندن / نوشتن سطح روی دیسک
crashes U خطای ناشی از لمس کردن نوک خواندن / نوشتن سطح روی دیسک
crashed U خطای ناشی از لمس کردن نوک خواندن / نوشتن سطح روی دیسک
crash U خطای ناشی از لمس کردن نوک خواندن / نوشتن سطح روی دیسک
transmissions U خطای ناشی از اختلال در خط
transmission U خطای ناشی از اختلال در خط
machine U خطای ناشی از خرابی قطعه
machined U خطای ناشی از خرابی قطعه
machines U خطای ناشی از خرابی قطعه
inducing U خطای وسیله ناشی از تاثیرات خارجی
induces U خطای وسیله ناشی از تاثیرات خارجی
machines U خطای ناشی خرابی سخت افزار
induce U خطای وسیله ناشی از تاثیرات خارجی
machined U خطای ناشی خرابی سخت افزار
induced U خطای وسیله ناشی از تاثیرات خارجی
machine U خطای ناشی خرابی سخت افزار
ambiguity U خطای ناشی از انتخاب نادرست داده مبهم
ambiguities U خطای ناشی از انتخاب نادرست داده مبهم
cross linked files U در DOS-MS خطای ناشی از استفاده دو فایل از یک بخش از دیسک
saturation U خطای ناشی ازاشباع رسانه ذخیره سازی مغناطیسی
semantics U خطای ناشی از استفاده از نشانه نادرست در یک دستور برنامه
realistic deterrence U میخکوب کردن حقیقی استراتژی سد کردن پیشروی کمونیسم در دنیا ممانعت حقیقی از پیشرفت کمونیسم
frame U خطای ناشی از یک بیت مشکل دار در فریمی در نوار مغناطیسی
component U خطای ناشی از یک وسیله مشکل دار ونه برنامه نویس نادرست
components U خطای ناشی از یک وسیله مشکل دار ونه برنامه نویس نادرست
hangovers U تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
hangover U تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
faults U خطای پا در سرویس خطای سرویس اسکواش خطای پرش اسبدوانی
faulted U خطای پا در سرویس خطای سرویس اسکواش خطای پرش اسبدوانی
fault U خطای پا در سرویس خطای سرویس اسکواش خطای پرش اسبدوانی
truer U حقیقی کردن
truest U حقیقی کردن
true U حقیقی کردن
low cycle fatigue U خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
horizontal error U خطای بر دو سمت خطای افقی
errors U خطای اپراتور خطای سخت افزار یا نرم افزاری . خطایی در برنامه که باعث جلوگیری از کارکردن درست برنامه یا سیستم میشود
error U خطای اپراتور خطای سخت افزار یا نرم افزاری . خطایی در برنامه که باعث جلوگیری از کارکردن درست برنامه یا سیستم میشود
look ahead U جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
derive U ناشی شدن از منتج کردن
deriving U ناشی شدن از منتج کردن
derives U ناشی شدن از منتج کردن
rounding errors U خطاهای ناشی از سرراست کردن
round off error U خطای گرد کردن
rounding error U خطای گرد کردن
truncation error U خطای کوتاه کردن
roud off error U خطای گرد کردن
cooling drag U پسای ناشی از خنک کردن موتور
truncation U خطا ناشی از کوتاه کردن عدد
magnetic deviation U میزان خطای قرائت عقربه مغناطیسی خطای عقربه
kneeing U خطای سد کردن راه حریف بازانو
proceeded U ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
proceed U ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
colder U خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
cold U خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
colds U خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
coldest U خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
reventment U روکش کردن سطح زمین به منظور جلوگیری از فرسایش ناشی از باد و باران
chemical wash U کهنه شور یا دواشور نمودن فرش با کلر و خاکستر چوب جهت ملایم کردن رنگ ها و افزایش طول عمر ظاهری و غیر حقیقی فرش
compounding a felony U سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
write U خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
writes U خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
actual U حقیقی
intrinsic U حقیقی
truer U حقیقی
veracious U حقیقی
unfeigned U حقیقی
truest U حقیقی
true U حقیقی
real U حقیقی
efective U حقیقی
genuine U حقیقی
preventative U بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
preventive U بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
real time U زمان حقیقی
absolute magnitude U قدر حقیقی
real function U تابع حقیقی
real power U توان حقیقی
natural person U شخص حقیقی
observed altitude U ارتفاع حقیقی
true U واقعی حقیقی
true heading U سمت حقیقی
genuine U واقعی حقیقی
real numbers U اعداد حقیقی
true copolymer U همبسپار حقیقی
real number U عدد حقیقی
real module U ضریب حقیقی
real memory U حافظه حقیقی
interpolymer U همبسپار حقیقی
real image U تصویر حقیقی
real gas U گاز حقیقی
actual resistivity U مقاومت حقیقی
actual movement U حرکت حقیقی
genuine U حقیقی یا درست
ohmic valve U مقدارمقاومت حقیقی
true value U مقدار حقیقی
true dip U شیب حقیقی
trueness U بی ریایی حقیقی
down to earth U حقیقی واقعی
real storage U حافظه حقیقی
true course U راه حقیقی
down-to-earth U حقیقی واقعی
real address آدرس حقیقی
true life U حقیقی وصحیح
true mean U میانگین حقیقی
true wind U باد حقیقی
true or real focus U کانون حقیقی
true power U توان حقیقی
real constant U ثابت حقیقی
true score U نمره حقیقی
true azimuth U گرای حقیقی
truer U واقعی حقیقی
true variance U پراکنش حقیقی
true north U شمال حقیقی
true resistance U مقدارمقاومت حقیقی
truest U واقعی حقیقی
apparent horizon U افق حقیقی نقاط
real-valued function U تابع حقیقی [ریاضی]
real sector U بخش متغیرهای حقیقی
real numbers U اعدد حقیقی [ریاضی]
particle density U وزن مخصوص حقیقی
actual maximum flowline U ماکزیمم خط ابدهی حقیقی
euciliate U مژه داران حقیقی
real number U عدد حقیقی [ریاضی]
rightful U حقیقی دارای استحقاق
brake horsepower U توان حقیقی مهاری
live exercise U تمرین رزمی حقیقی
verisimilar U دارای فاهر حقیقی
developed muzzle velocity U سرعت ابتدایی و حقیقی توپ
real analytic function U تابع تحلیلی [حقیقی] [ریاضی]
axiom U قضیه حقیقی حقیقت متعارفه
substantive U دارای ماهیت واقعی حقیقی
axioms U قضیه حقیقی حقیقت متعارفه
true or sternal ribs U دندههای حقیقی اضلاع پیوسته به قص
unsigned real number U عدد حقیقی بدون علامت
dative U حالت مفعولی غیرصریح حقیقی
true azimuth U سمت حقیقی گرای جغرافیایی
enlightement U روشنی فکر اگاهی حقیقی
acoelous U بدون معدهء حقیقی یادستگاه هاضمه
real absolute value function U تابع حقیقی قدر مطلق [ریاضی]
many valued U دارای دو قیمت یکی حقیقی دیگری دروغین
anachronisms U اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
oaf U بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
anachronism U اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
oafs U بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
loom time U مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
fail U سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fails U سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
failed U سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
I give the programme zero [nought] out of ten for reality. U من به این برنامه در رابطه با حقیقی بودنش از ده امتیاز صفر را می دهم.
gyrocompass U نوعی قطب نما که همواره شمال حقیقی را نشان میدهد
relative U پاسهای مرتب که به نرم افزارکامپیوترامکان محاسبه زمان حقیقی میدهد
real representative U قائم مقامی حقیقی یا واقعی سمت وراث یا مدیر ترکه نسبت به اموال غیر منقول متوفی
therefrom U ناشی از ان
result U ناشی
due U ناشی از
muff U ناشی
muffing U ناشی
muffs U ناشی
skilless U ناشی
dilettante U ناشی
skill less U ناشی
resulting U ناشی
mala filde U ناشی
muffed U ناشی
resultant U ناشی
resulted U ناشی
gauche U ناشی کج
emergent U ناشی
dilettanti U ناشی
Due to U ناشی از
ill U ناشی
dilettantes U ناشی
ill- U ناشی
on account of somebody [something] U ناشی از
ills U ناشی
even tual U ناشی
descended U ناشی
amateurish U ناشی
maladroit U ناشی
processor bound U اشاره به فرایندهایی میکندکه به محض استفاده از واحدپردازش مرکزی جهت اجرای پردازش یا محاسبه حقیقی سرعتش کم میشود
novice U ادم ناشی
guttural U ناشی از گلو
abnerval U ناشی از عصب
as green as grass <idiom> U کم تجربه و ناشی
rises U ناشی شدن از
gaucherie U ناشی گری
rises U ناشی شدن
issued U ناشی شدن
issue U ناشی شدن
internal U ناشی ازدرون
emanating U ناشی شدن
unperfect U ناشی نابلد
unskil U ناشی بی مهارت
variorum U ناشی ازچندمنبع
awkward age U سن خامکار [ناشی]
sequent U منتج ناشی
dittographic U ناشی ازتکراراشتباهی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com