English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
explusion foul U خطای منجر به اخراج
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
turnover U خطای منجر به از کف دادن توپ
buttending U خطای چوب منجر به پنالتی
minor penalty U خطای کوچک و 2 دقیقه اخراج
red card U علامت اخراج اخراج بازیگر
out- U اخراج کردن اخراج شدن
outed U اخراج کردن اخراج شدن
out U اخراج کردن اخراج شدن
faulted U خطای پا در سرویس خطای سرویس اسکواش خطای پرش اسبدوانی
faults U خطای پا در سرویس خطای سرویس اسکواش خطای پرش اسبدوانی
fault U خطای پا در سرویس خطای سرویس اسکواش خطای پرش اسبدوانی
undesireable discharge U اخراج به علت عدم صلاحیت اخراج به علت فساد اخلاق
charging U خطای مهاجم خطای ناشی از یورش به حریف
dishonorable discharge U اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
horizontal error U خطای بر دو سمت خطای افقی
errors U خطای اپراتور خطای سخت افزار یا نرم افزاری . خطایی در برنامه که باعث جلوگیری از کارکردن درست برنامه یا سیستم میشود
error U خطای اپراتور خطای سخت افزار یا نرم افزاری . خطایی در برنامه که باعث جلوگیری از کارکردن درست برنامه یا سیستم میشود
assisting U پاس منجر به گل
eventuate U منجر شدن
leads U منجر شدن
lead U منجر شدن
conduce U منجر شدن
assists U پاس منجر به گل
assisted U پاس منجر به گل
trepan U منجر شدن به
assist U پاس منجر به گل
conducive U منجر شونده
redound U منجر شدن
endo U تصادف منجر به واژگونی
blow resulting in death U ضربه منجر به موت
magnetic deviation U میزان خطای قرائت عقربه مغناطیسی خطای عقربه
stalement U گره خوردن منجر به اعلام سرپا
pinning combination U مجموع حرکات منجر به ضربه فنی
concussion U صدمه وتکان مغز که منجر به بیهوشی میشود
path U محل فایل در لیست زیر دایرکتوری منجر به آن
paths U محل فایل در لیست زیر دایرکتوری منجر به آن
amuck U یک نوع جنون دراثرمرض مالاریا که منجر به خودکشی میشود
probative U حقایقی که مالا" به اثبات مساله اصلی منجر شود
The way the robbery was committed speaks of inside knowledge. U روشی که سرقت مرتکب شده بود منجر از آگاهی درونی می شود .
bombed out U شوت دور محکم زدن گوی لاکراس پاس بلند که منجر به لمس گردد
bombed U شوت دور محکم زدن گوی لاکراس پاس بلند که منجر به لمس گردد
bomb U شوت دور محکم زدن گوی لاکراس پاس بلند که منجر به لمس گردد
bombs U شوت دور محکم زدن گوی لاکراس پاس بلند که منجر به لمس گردد
recital U قسمتی از سند که اعمال و اسناد ومباحث و مطالبی را که به تنظیم ان منجر شده است راشرح میدهد
recitals U قسمتی از سند که اعمال و اسناد ومباحث و مطالبی را که به تنظیم ان منجر شده است راشرح میدهد
cruelty U در CLعبارت است از سوء رفتار یکی از زوجین با دیگری به نحوی که احتمال منجر شدن ان به صدمات بدنی
upwash U حرکت هوا بطرف بالا درجلوی لبه حمله بال مادون صوت که منجر به تولید برامیگردد
russian revolution U وقایعی که در فاصله سالهای 5091 تا 7191 درروسیه اتفاق افتاد و بالاخره به تشکیل دولت سوسیالیستی در ان کشور منجر شد
Sophrosyne U وضعیت سالم ذهن توصیف شده با خویشتنداری اعتدال و آگاهی عمیق از نفس حقیقی که به شادی واقعی منجر میشود
internationalism U روش فکری مبنی بر لزوم همکاری وهمبستگی نزدیک بین ملتهای جهان به حدی که به تشکیل یک حکومت جهانی منجر شود
dislodgement U اخراج
lay off U اخراج
disqualifies U اخراج
deposal U اخراج
disqualify U اخراج
firing U اخراج
dismissal U اخراج
banishment U اخراج
out lawry U اخراج
dismissals U اخراج
disqualified U اخراج
deportation U اخراج
evictions U اخراج
excomminucation U اخراج
expulsions U اخراج
foul out U اخراج
deport U اخراج
deported U اخراج
deporting U اخراج
deports U اخراج
extrusion U اخراج
the boot U اخراج
evacuation U اخراج
eviction U اخراج
rustication U اخراج
ouster U اخراج
exclusion U اخراج
disqualifying U اخراج
expulsion U اخراج
ejection U اخراج
ousting U اخراج کردن
out- U اخراج بازیگر
send-offs U اخراج بازیگر
send-off U اخراج بازیگر
walking papers <idiom> U برگه اخراج
cast out U اخراج کردن
outed U اخراج بازیگر
brush off U اخراج بی ادبانه
send off U اخراج بازیگر
dismissal U اخراج از خدمت
avaunt U دستور اخراج
suspension U اخراج موقت
suspensions U اخراج موقت
can U اخراج کردن
cans U اخراج کردن
excommunicable U سزاوارتکفیریا اخراج
exorcise U اخراج کردن
expellable U قابل اخراج
deportee U اخراج شده
expels U اخراج کردن
dismissal U انفصال اخراج
dismissal U اخراج از شغل
dismissals U اخراج از خدمت
dismissals U انفصال اخراج
bad conduct discharge U اخراج از خدمت
dismissals U اخراج از شغل
expel U اخراج کردن
canning U اخراج کردن
eviction U اخراج کردن
evictions U اخراج کردن
dismission U انفصال اخراج
expelled U اخراج کردن
expelling U اخراج کردن
deportees U اخراج شده
let go <idiom> U اخراج شدن
deportation U اخراج از کشور
swap U اخراج کردن
get the ax <idiom> U اخراج شدن
give someone the ax <idiom> U اخراج شدن
to expel [from] U اخراج کردن [از]
out with U اخراج کردن
xenelasia U اخراج بیگانگان
dis- U اخراج کردن
send down U اخراج کردن
reseau U اخراج اشعه
clearing out [of a place] U اخراج [از مکانی]
swapped U اخراج کردن
oust U اخراج کردن
out U اخراج بازیگر
swops U اخراج کردن
expulsions U اخراج از کشور
swopping U اخراج کردن
expulsion U اخراج از کشور
swopped U اخراج کردن
swaps U اخراج کردن
ousts U اخراج کردن
ousted U اخراج کردن
misconduct penalty U جریمه 01 دقیقه اخراج
discharges U اخراج تخلیه الکتریکی
dismissing U سوزاندن توپزن و اخراج او
dismisses U سوزاندن توپزن و اخراج او
dismiss U سوزاندن توپزن و اخراج او
sacks U اخراج کردن یاشدن
ducked U اخراج توپزن بی امتیاز
duckings U اخراج توپزن بی امتیاز
rusticate U با اخراج تنبیه کردن
ducks U اخراج توپزن بی امتیاز
duck U اخراج توپزن بی امتیاز
sack U اخراج کردن یاشدن
sacked U اخراج کردن یاشدن
wrongful dismissal U انفصال یا اخراج ناروا
discharge U اخراج تخلیه الکتریکی
pink slip <idiom> U برگه اخراج از شغل
ejectable U قابل دفع یا اخراج
boot U اخراج چاره یافایده
game misconduct penalty U 01 دقیقه اخراج بازیگرخطاکار
somebody's days are numbered <idiom> U از کار اخراج شدن کسی
bad conduct discharge U اخراج به علت عدم صلاحیت
evacuate U اخراج خارج کردن یا شدن
back azimuth method U گرای معکوس در اخراج اشعه
evacuated U اخراج خارج کردن یا شدن
extrusive U اخراج کننده بیرون امده
evacuating U اخراج خارج کردن یا شدن
He was deported from Iran. U اورااز ایران اخراج کردند
He was dismissed though (while) he was in fact innocent. U اخراج شد درصورتیکه بی گناه بود
major penalty U اخراج بازیگر برای 5 دقیقه
evacuates U اخراج خارج کردن یا شدن
discharge without honor U اخراج به علت عدم صلاحیت خدمتی
yorked U توپزن سوخته و اخراج شده کریکت
extracting U گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
discharge U اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
extracted U گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
extracts U گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
pay off U با دادن مزد کامل اخراج کردن
two U دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
extract U گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
discharges U اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
twos U دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
penalty time keeper U حساب نگهدار پنالتیهاو مدت اخراج بازیگران
to get [be given] your card [British E] <idiom> U برگه اخراج از شغل را گرفتن [اصطلاح روزمره]
to get [be given] the pink slip [American E] <idiom> U برگه اخراج از شغل را گرفتن [اصطلاح روزمره]
not out U توپزنی که هنوز اخراج نشده اعلام خطا
They are openly seeking his being sacked. U آنها آشکارا به دنبال اخراج شدن او هستند.
to discharge someone without honor [from the army] U اخراج کردن کسی به علت عدم صلاحیت خدمتی
innings U نوبت هر توپزن تا اخراج او مدتی که یک تیم توپ می زند
disqualifications U اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
disqualification U اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
exclusion U اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از دوبازی اینده
man down U بازی با یک نفر کمتر از عده معمولی بعلت اخراج یک بازیگر
outed U مربوط به 9بخش اول زمین 81 بخشی گلف سوختن یا اخراج توپزن
blind score U امتیاز اضافی به تیمی که عضو ان غایب یا اخراج شده و جانشینی ندارد
out- U مربوط به 9بخش اول زمین 81 بخشی گلف سوختن یا اخراج توپزن
out U مربوط به 9بخش اول زمین 81 بخشی گلف سوختن یا اخراج توپزن
foot fault U خطای پا
cumulative error U خطای کل
systematic error U خطای سیستماتیک
continuous error U خطای متوالی
technical foul U خطای فنی
continuous error U خطای پیوسته
syntax error U خطای نحوی
constant error U خطای ثابت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com