Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 154 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
xerophytes
U
خشکی پسند
zerophytes
U
خشکی پسند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
choice
U
پسند
approbation
U
پسند
choicest
U
پسند
choicer
U
پسند
choices
U
پسند
dodoes
U
کهنه پسند
dodos
U
کهنه پسند
finicky
U
دیر پسند
fuddy-duddies
U
دیر پسند
fuddy-duddy
U
دیر پسند
lowest common denominator
U
عامه پسند
lowest common denominators
U
عامه پسند
mainline
U
همه پسند
mainlines
U
همه پسند
mainlining
U
همه پسند
mainlined
U
همه پسند
dodo
U
کهنه پسند
vervain
U
گل شاه پسند
f.in taste
U
مشکل پسند
food preference
U
پسند غذایی
hard to please
U
مشکل پسند
verbena
U
گل شاه پسند
miminy piminy
U
مشکل پسند
picksome
U
مشکل پسند
popularly
U
بطورعوام پسند
savory
U
مورد پسند
self affected
U
خود پسند
admirable
<adj.>
U
قابل پسند
self conscious
U
خود پسند
popular
U
مردم پسند
popular
U
توده پسند
admiration
U
پسند تحسین
admired
U
پسند کردن
admire
U
پسند کردن
prodigious
<adj.>
U
قابل پسند
startling
<adj.>
U
قابل پسند
stupendous
<adj.>
U
قابل پسند
wonderful
<adj.>
U
قابل پسند
wondrous
<adj.>
U
قابل پسند
fastidious
U
مشکل پسند
admiring
U
پسند امیز
savoury
U
مورد پسند
admires
U
پسند کردن
marvelous
[American]
<adj.>
U
قابل پسند
amazing
<adj.>
U
قابل پسند
astonishing
<adj.>
U
قابل پسند
astounding
<adj.>
U
قابل پسند
gobsmacking
[British]
[colloquial]
[amazing]
<adj.>
U
قابل پسند
marvellous
[British]
<adj.>
U
قابل پسند
leanness
U
خشکی
barrenness
U
خشکی
land n
U
خشکی
parchedness
U
خشکی
xeransis
U
خشکی
dry land
U
خشکی
dry gap bridge
U
پل خشکی
drouth
U
خشکی
crispness
U
خشکی
stiffness
U
خشکی
land
U
خشکی
droughts
U
خشکی
drought
U
خشکی
dryness
U
خشکی
rigidity
U
خشکی
aridity
U
خشکی
terra firma
U
خشکی
mainland
U
خشکی
constipation
U
خشکی
miminy piminy
U
دیر پسند خودساز
vulgarizer
U
عوام پسند کننده
flavoursome
U
مورد پسند
[غذا]
by popular
[demand]
request
U
درخواست توده پسند
lantana
U
شاه پسند گرمسیری
mangrove
U
خانواده شاه پسند
mangroves
U
خانواده شاه پسند
waterfront
U
پیشرفتگی خشکی در اب
huskiness
U
درشتی خشکی
hypnotic rigidity
U
خشکی هیپنوتیسمی
landlocked
U
محاط در خشکی
landlocked
U
محصور در خشکی
landfall
U
دیدن خشکی
land breeze
U
باد خشکی
spits
U
یک نقطه از خشکی
spit
U
یک نقطه از خشکی
waterfronts
U
پیشرفتگی خشکی در اب
aground
U
به خشکی نشسته
chapt
U
خشکی زدن
constipate
U
خشکی اوردن
corkiness
U
سبکی خشکی
landward
U
بسوی خشکی
landings
U
ورود به خشکی
landfalls
U
دیدن خشکی
loosening
U
از خشکی در اوردن
overland route
U
راه خشکی
overland
U
از راه خشکی
lands man
U
اهل خشکی
stiff neck
U
خشکی گردن
absolute drought
U
خشکی مطلق
landsman
U
اهل خشکی
loosen
U
از خشکی در اوردن
ankylosis
U
خشکی بند
loosened
U
از خشکی در اوردن
catatonic rigidity
U
خشکی کاتاتونیایی
landing
U
ورود به خشکی
loosens
U
از خشکی در اوردن
finicking
U
جلوه فروش مشکل پسند
chap
U
خشکی زدن پوست
xerostomia
U
خشکی دهان
[پزشکی]
constipation
U
خشکی مزاج
[پزشکی]
dry mouth syndrome
U
خشکی دهان
[پزشکی]
dyschezia
U
خشکی مزاج
[پزشکی]
dry mouth
U
خشکی دهان
[پزشکی]
costiveness
U
خشکی مزاج
[پزشکی]
welter
U
درهم و برهمی خشکی
land carriage
U
حمل و نقل خشکی
landside
U
طرف روبه خشکی
eschar
U
خشکی پوست زخم
terraqueous
U
شامل خشکی ودریا
terrarium
U
نمایشگاه جانوران خشکی
land lubber
U
ادم خشکی مانده
He is curt ( rigid , strict ) .
U
آدم خشکی است
spit
U
پیشرفت خشکی در دریا
spits
U
پیشرفت خشکی در دریا
overland mail
U
پستی که از راه خشکی برود
amphibian vehicle
U
وسیله نقلیه برای خشکی و اب
land
U
به خشکی امدن پیاده شدن
lemon plant
U
یکجور گل شاه پسند که بوی ابلیمو میدهد
landfall
U
دیدار خشکی املاک واراضی موروثی
landsman
U
کسیکه زندگی وشغلش در خشکی است
road haulier
U
حمل کننده کالا از طریق خشکی
portage
U
حمل قایق سبک روی خشکی
landfalls
U
دیدار خشکی املاک واراضی موروثی
chap book
U
کتابچه اشعاروادبیات عوام پسند که دوره گردان می فروشند
holm
U
جزیره کوچکی میان رودخانه با دریاچه ویانزدیک خشکی
landfall n
U
دیدار خشکی زمینی که ناگهان بمیراث کسی دراید
horse
U
اسب اصیل 5ساله یا بیشتر اوردن ماهی به خشکی بزور
played
U
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
play
U
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
playing
U
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
plays
U
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
landing net
U
تور ماهیگیری با دسته کوتاه یا بلند, دامی که باماهیهای بزرگ راباان به خشکی میکشند
gaff
U
میله نگهدارنده ضلع بالایی بادبان قلاب مخصوص حمل ماهی به خشکی یا قایق
popularised
U
مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularizes
U
مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularized
U
مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularize
U
مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularising
U
مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularises
U
مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularizing
U
مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popular
U
مردم پسند و مناسب حال مردم
exsiccant
U
داروی خشکاننده داروی خشکی اور
exsiccative
U
داروی خشکاننده داروی خشکی اوز
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com