English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
preclusive buying U خرید پیشگیری کننده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
prophylactic U پیشگیری کننده
premune U پیشگیری کننده
preemptive attack U تک ممانعتی تک پیشگیری کننده از شروع تک دشمن تک ممانعتی
preventive war U جنگ پیشگیری کننده از جنگ اصلی
simoniac U خرید وفروش کننده مناصب ومشاغل مذهبی
close price U دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
purchase request U درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
field buying U خرید کردن در صحرا خرید محلی
preventive medicine U طب پیشگیری
prophylaxis U پیشگیری
counter-measures U پیشگیری
preemptive attack U تک پیشگیری
precautions U پیشگیری
prophylaxis U طب پیشگیری
precaution U پیشگیری
prevention U پیشگیری
counter-measure U پیشگیری
purchase price variance U سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
buffer zones U منطقه پیشگیری
repercussion U دفع یا پیشگیری
preventive maintenance U نگهداری پیشگیری
buffer zone U منطقه پیشگیری
goby U طفره پیشگیری
accident prevention U پیشگیری از حوادث
lead time U زمان پیشگیری
measure U اندازه اقدام پیشگیری
lead angle U زاویه پیشگیری هدف
An ounce of prevention is worth a pound of cure. [Benjamin Franklin] <proverb> U پیشگیری بهتر از درمانه.
An ounce of prevention is worth a pound of cure. <proverb> U پیشگیری بهتر از درمانه.
An ounce of prevention is better than a pound of cure. <proverb> U پیشگیری بهتر از درمانه.
order U خرید سفارش خرید
force majeure U حادثه غیر قابل پیشگیری
chronic dose U دز قابل معالجه و پیشگیری اتمی
lead U سیم واسطه زاویه پیشگیری
lateral tell U پیشگیری هواپیما در حرکت عرضی
leads U سیم واسطه زاویه پیشگیری
lead pursuit U مسیر پیشگیری هواپیمای رهگیر مسیرپیشگیری هدف
windage U درجه تنظیم تیر برای پیشگیری اثر باد
board of conciliation U هیاتی که برای پیشگیری وایجاد توافق بین کارگر وکارفرما انجام وفیفه میکند
central purchase U خرید اماد به طور تمرکزی خرید اماد به طور یکجا
corrector U جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . U درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
bond servant U زر خرید
purchase U خرید
buying U خرید
procurement U خرید
purchases U خرید
purchased U خرید
bondwoman U زن زر خرید
purchasing U خرید
buys U خرید
underwrite U خرید
buy U خرید
underwrites U خرید
underwriting U خرید
underwrote U خرید
shopping U خرید
underwritten U خرید
buys U خرید کردن
forward purchase U خرید سلف
forward purchasing U پیش خرید
forward purchase U پیش خرید
purchase rate U نرخ خرید
redemption yield U بازده خرید
bulk buying U خرید فله
counter purchase U خرید متقابل
field buying U خرید در صحرا
monopolist U انحصار خرید
monopsony U انحصار خرید
purchasable U باب خرید
buy U خرید کردن
bargain U خرید ارزان
coemption U خرید کل محصول
purchase notice agreements U قراردادهای خرید
purchase notice agreements U پیمان خرید
procurement cycle U دوره خرید
corner U خرید یکجا
purchasing department U دفتر خرید
futures exchange U خرید اتی
cornering U خرید یکجا
purchasing office U دفتر خرید
corners U خرید یکجا
purchasing officer U مامور خرید
purchasing officer U مسئول خرید
dear bought U گران خرید
purchasing patterns U الگوی خرید
lump sum purchase U خرید یکجا
lump sum purchase U خرید کلی
purchasing department U قسمت خرید
local purchase U خرید از محل
credit purchase U خرید نسیه
purchase order U دستور خرید
purchase order U سفارش خرید
rebuy U خرید مکرر
hire purchase U خرید اقساطی
purchase requisition U درخواست خرید
local procurement U خرید محلی
local purchase U خرید محلی
real estate U خرید زمین
purchasing analyst U تحلیل گر خرید
purchasing office U قسمت خرید
conditions of purchase U شرایط خرید
open purchase U خرید ازاد
oniomania U جنون خرید
acquisition authority U اجازه خرید
business U خرید یا فروش
blanket buying U خرید کلی
achate U عقیق خرید
purchasing power U قدرت خرید
redemption U باز خرید
advance purchase U خرید سلف
businesses U خرید یا فروش
short covering U پیش خرید
buyers market U بازار خرید
buying and selling U خرید و فروش
nundination U خرید و فروش
buying price U قیمت خرید
buyer's market U بازار خرید
buying rate U نرخ خرید
purchasing power U توان خرید
shopping cart U گاری خرید
offer to purchase U پیشنهاد خرید
impulse buying U خرید بی مقدمه
regional purchase U خرید محلی
dealing U خرید و فروش
bid U پیشنهاد خرید
bids U پیشنهاد خرید
shopping basket U سبد خرید
to make a purchase U خرید کردن
oligopsony U خرید نیمه انحصاری
procuration U تحصیل چیزی خرید
furriery U خرید وفروش خز خزدوزی
demanded U تقاضای خرید کالا
hedge U خرید و فروش تامینی
purchasing research U تحقیق در خصوص خرید
procuance U تحصیل چیزی خرید
purchasing power parity U برابری قدرت خرید
purchasing power of money U قدرت خرید پول
demand U تقاضای خرید کالا
the longs U پیش خرید کنندگان
salable U قابل خرید معاملهای
hedged U خرید و فروش تامینی
hedges U خرید و فروش تامینی
stock trading U خرید و فروش سهام
purchase ledger U دفتر بزرگ خرید
purchase journal U دفتر روزنامه خرید
course of dealing U دوره مذاکرات خرید
course of dealing U دوره خرید و فروش
overbuy U در خرید افراط کردن
institute of purchasing and supply U موسسه خرید و عرضه
on approval U خرید کالا به شرط
Examine it first before buying. U قبل از خرید امتحانش کن
open purchase U خرید از بازار ازاد
income effect U تناسب خرید با درامد
procurement lead time U زمان انجام خرید
open indent U سفارش خرید باز
duopsony U انحصار دو جانبه خرید
duopsony U انحصار دو قطبی خرید
current purchasing power U قدرت خرید فعلی
handles U خرید و فروش کردن
credit U خرید وفروش اعتباری
hedging U خرید و فروش تامینی
saleable U قابل خرید معاملهای
brokerage U کارمزد خرید سهام
value for money U قدرت خرید پول
buy in advance U پیش خرید کردن
real account U حساب خرید املاک
call option U خرید به شرط خیار
shop U کارخانه خرید کردن
purchases U خرید خریداری کردن
purchased U خرید خریداری کردن
purchase U خرید خریداری کردن
handle U خرید و فروش کردن
collaborative purchase U خرید با تشریک مساعی
real purchasing power U قدرت خرید واقعی
credited U خرید وفروش اعتباری
shops U کارخانه خرید کردن
demands U تقاضای خرید کالا
home trade U خرید وفروش داخلی
shopped U کارخانه خرید کردن
blanket buying U خرید بصورت عمده
average purchase rate U نرخ متوسط خرید
bulk buying U خرید درحجم زیاد
irredeemable U باز خرید نشدنی
automated purchasing U خرید بصورت اتوماتیک
crediting U خرید وفروش اعتباری
offer to purchase U پیشنهاد جهت خرید
bulk buying U خرید بصورت عمده
credits U خرید وفروش اعتباری
off-market purchases U خرید در بیرون از بورس
shopping center [American] U مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
strip mall U مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
retail centre [British] U مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
mall U مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
shopping mall [American] U مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
retail shopping centre [British] U مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
retail park U مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
shopping centre [British] U مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
boycotted U ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
boycotting U ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com