English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
impulse buying U خرید بی مقدمه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
prologize U مقدمه نوشتن مقدمه گفتن
prologuize U مقدمه نوشتن مقدمه گفتن
close price U دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
purchase request U درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
field buying U خرید کردن در صحرا خرید محلی
purchase price variance U سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
order U خرید سفارش خرید
lead-up U مقدمه
front matter U مقدمه
lead up U مقدمه
preambles U مقدمه
induction U مقدمه
inductions U مقدمه
preface U مقدمه
prefaced U مقدمه
foretoken U مقدمه
preparatory to U در مقدمه
prima facia U مقدمه
preamble U مقدمه
preparatorily U مقدمه
incipit U مقدمه
prelusion U مقدمه
inductility U مقدمه
preliminarily U مقدمه
prolegomenon U مقدمه
overtures U مقدمه
overture U مقدمه
isagoge U مقدمه
prefaces U مقدمه
snapped U بی مقدمه
sinfonia U مقدمه
snapping U بی مقدمه
snaps U بی مقدمه
preludes U مقدمه
prelude U مقدمه
prefacing U مقدمه
introduction U مقدمه
snap U بی مقدمه
protasis U مقدمه
sudden U بی مقدمه
introductions U مقدمه
central purchase U خرید اماد به طور تمرکزی خرید اماد به طور یکجا
preamble U مقدمه سند
forepart U سر ودست مقدمه
preamble of a statute U مقدمه قانون
setup U مقدمه چینی
set up U مقدمه چینی
exordium U مقدمه سردفتر
proem U مقدمه سراغاز
preconidtion U شرط مقدمه
cold snaps U یخ بندان بی مقدمه
foreparts U سر ودست مقدمه
cold snap U یخ بندان بی مقدمه
pop U بی مقدمه اوردن
preambles U مقدمه سند
major premise U مقدمه کبری
preambles U مقدمه نوشتن
catastasis U دیباچه مقدمه
lemma U مقدمه موضوع
popped U بی مقدمه اوردن
preliminarily U بطور مقدمه
preamble of a treaty U مقدمه معاهده
antecedent U مقدم مقدمه
prelude to a play U مقدمه نمایش
minor premise U مقدمه صغری
preamble U مقدمه نوشتن
pops U بی مقدمه اوردن
antecedents U مقدم مقدمه
pop U بی مقدمه فشار اوردن
protasis and epitasis U مقدمه و متن نمایش
exordial U مربوط به اغاز یا مقدمه
pops U بی مقدمه فشار اوردن
popped U بی مقدمه فشار اوردن
shorter U بی مقدمه پیش از وقت
introductory U وابسته به مقدمه معارفهای
prolegomenous U دارای مقدمه طولانی
short U بی مقدمه پیش از وقت
preambles U سراغاز مقدمه کتاب
shortest U بی مقدمه پیش از وقت
prologue U مقدمه پیش گفتار
prologues U مقدمه پیش گفتار
proem U مقدمه سخنرانی شروع
it was a p to another book U مقدمه کتاب دیگربود
i took him up short U بی مقدمه جلو او را گرفتم
preamble U سراغاز مقدمه کتاب
preamble U مقدمه وراهنمای نظامنامه یامقررات
preambles U مقدمه وراهنمای نظامنامه یامقررات
precritical U مقدمه بحران قبل از وخامت
this wind preludes thunder U این باد مقدمه رعد است
spate U تعداد خیلی زیاد هجوم بی مقدمه
adlib U بدون مقدمه صحبت کردن بمیل خود
front U مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
to prefix a chapter to a book U فصلی بطور دیباچه یا مقدمه در جلو کتابی نوشتن
fronting U مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
premises U خصوصیات ملک که در مقدمه سند درج میشود خانه ومتعلقات ان
improvisor U تعبیه کننده کسیکه بسرعت یا بلا مقدمه چیزیرا میسازد
bond servant U زر خرید
buying U خرید
bondwoman U زن زر خرید
purchased U خرید
underwrites U خرید
purchases U خرید
procurement U خرید
shopping U خرید
buy U خرید
underwrote U خرید
underwritten U خرید
underwriting U خرید
underwrite U خرید
buys U خرید
purchase U خرید
purchasing U خرید
buyer's market U بازار خرید
offer to purchase U پیشنهاد خرید
purchase requisition U درخواست خرید
buying rate U نرخ خرید
buying price U قیمت خرید
oniomania U جنون خرید
nundination U خرید و فروش
open purchase U خرید ازاد
purchase rate U نرخ خرید
buying and selling U خرید و فروش
buyers market U بازار خرید
coemption U خرید کل محصول
conditions of purchase U شرایط خرید
local procurement U خرید محلی
procurement cycle U دوره خرید
counter purchase U خرید متقابل
forward purchasing U پیش خرید
forward purchase U پیش خرید
forward purchase U خرید سلف
field buying U خرید در صحرا
dear bought U گران خرید
credit purchase U خرید نسیه
local purchase U خرید محلی
local purchase U خرید از محل
purchase order U دستور خرید
purchase notice agreements U پیمان خرید
purchase notice agreements U قراردادهای خرید
purchasable U باب خرید
monopsony U انحصار خرید
monopolist U انحصار خرید
lump sum purchase U خرید یکجا
lump sum purchase U خرید کلی
purchase order U سفارش خرید
purchasing analyst U تحلیل گر خرید
purchasing power U توان خرید
business U خرید یا فروش
businesses U خرید یا فروش
dealing U خرید و فروش
bargain U خرید ارزان
buy U خرید کردن
buys U خرید کردن
purchasing power U قدرت خرید
shopping cart U گاری خرید
corner U خرید یکجا
cornering U خرید یکجا
corners U خرید یکجا
real estate U خرید زمین
shopping basket U سبد خرید
hire purchase U خرید اقساطی
to make a purchase U خرید کردن
purchasing office U دفتر خرید
rebuy U خرید مکرر
purchasing officer U مامور خرید
purchasing officer U مسئول خرید
bid U پیشنهاد خرید
bids U پیشنهاد خرید
purchasing patterns U الگوی خرید
purchasing department U دفتر خرید
advance purchase U خرید سلف
futures exchange U خرید اتی
redemption U باز خرید
achate U عقیق خرید
purchasing office U قسمت خرید
acquisition authority U اجازه خرید
short covering U پیش خرید
purchasing department U قسمت خرید
regional purchase U خرید محلی
redemption yield U بازده خرید
bulk buying U خرید فله
blanket buying U خرید کلی
overbuy U در خرید افراط کردن
preclusive buying U خرید پیشگیری کننده
off-market purchases U خرید در بیرون از بورس
open purchase U خرید از بازار ازاد
open indent U سفارش خرید باز
on approval U خرید کالا به شرط
Examine it first before buying. U قبل از خرید امتحانش کن
saleable U قابل خرید معاملهای
salable U قابل خرید معاملهای
procurement lead time U زمان انجام خرید
the longs U پیش خرید کنندگان
procuration U تحصیل چیزی خرید
purchase journal U دفتر روزنامه خرید
purchase ledger U دفتر بزرگ خرید
real account U حساب خرید املاک
stock trading U خرید و فروش سهام
real purchasing power U قدرت خرید واقعی
purchasing research U تحقیق در خصوص خرید
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com