English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
snifter U خرخر کردن زکام داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ruckle U خرخر کردن
cold U زکام سردشدن یا کردن
colds U زکام سردشدن یا کردن
colder U زکام سردشدن یا کردن
coldest U زکام سردشدن یا کردن
squelch circuit U یک نوع مدار رادیویی است که وفیفه ان کم کردن صداهای اضافی متن پیامها و یا ازبین بردن خرخر صدای رادیواست
snifter U خرخر
snorting U خرخر
snorts U خرخر
ruckle U خرخر
snort U خرخر
snorted U خرخر
grunt U صدای خرخر خوک
grunting U صدای خرخر خوک
grunted U صدای خرخر خوک
wheezier U دارای صدای خرخر
grunts U صدای خرخر خوک
wheezy U دارای صدای خرخر
wheeziest U دارای صدای خرخر
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
stertorous U دارای صدای خرخر وخس خس
snivels U زکام
snivelling U زکام
snivelled U زکام
sniveling U زکام
sniveled U زکام
snivel U زکام
coryza U زکام
influenza U زکام
catarrh U زکام
common colds U زکام
common cold U زکام
strangles U گلودرد و زکام
sniffling U عطسه زکام
sniffles U عطسه زکام
sniffled U عطسه زکام
sniffle U عطسه زکام
to catch cold U زکام شدن
hay fever U زکام در اثرحساسیت
catch cold U زکام شدن
hay fever U زکام بهاره
head cold U سرماخوردگی معمولی زکام
grip U زکام همه جاگیر
gripped U زکام همه جاگیر
gripping U زکام همه جاگیر
grips U زکام همه جاگیر
grippe U نزله وبایی نای زکام همه جا گیر
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
vacillating U دل دل کردن تردید داشتن
vacillates U دل دل کردن تردید داشتن
vacillated U دل دل کردن تردید داشتن
vacillate U دل دل کردن تردید داشتن
evince U معلوم کردن ابراز داشتن
evinced U معلوم کردن ابراز داشتن
evincing U معلوم کردن ابراز داشتن
rage U غضب کردن شدت داشتن
celebrating U نگاه داشتن تقدیس کردن
raged U غضب کردن شدت داشتن
rages U غضب کردن شدت داشتن
withhold U مضایقه داشتن خودداری کردن
withholds U مضایقه داشتن خودداری کردن
kithe U اعلام داشتن اعتراف کردن
withheld U مضایقه داشتن خودداری کردن
partook U بهره داشتن طرفداری کردن
informs U مستحضر داشتن اگاه کردن
informing U مستحضر داشتن اگاه کردن
inform U مستحضر داشتن اگاه کردن
celebrates U نگاه داشتن تقدیس کردن
retain U ابقاء کردن نگاه داشتن
retained U ابقاء کردن نگاه داشتن
retaining U ابقاء کردن نگاه داشتن
impounds U ضبط کردن نگه داشتن
withholding U مضایقه داشتن خودداری کردن
retains U ابقاء کردن نگاه داشتن
impound U ضبط کردن نگه داشتن
shoot U درد کردن سوزش داشتن
to feel fear U احساس ترس کردن [داشتن]
importing U دخل داشتن به تاثیر کردن در
hold forth U پیشنهاد کردن انتظار داشتن
imported U دخل داشتن به تاثیر کردن در
impounded U ضبط کردن نگه داشتن
celebrate U نگاه داشتن تقدیس کردن
awards U مقرر داشتن اعطا کردن
awarding U مقرر داشتن اعطا کردن
awarded U مقرر داشتن اعطا کردن
award U مقرر داشتن اعطا کردن
impounding U ضبط کردن نگه داشتن
shoots U درد کردن سوزش داشتن
import U دخل داشتن به تاثیر کردن در
to keep off U دورنگاه داشتن دفع کردن
entertained U سرگرم کردن گرامی داشتن
treat U بحث کردن سروکار داشتن با
inhibit U باز داشتن و نهی کردن
inhibits U باز داشتن و نهی کردن
persuading U بران داشتن ترغیب کردن
aspire U ارزو کردن اشتیاق داشتن
persuades U بران داشتن ترغیب کردن
persuade U بران داشتن ترغیب کردن
treats U بحث کردن سروکار داشتن با
treated U بحث کردن سروکار داشتن با
entertains U سرگرم کردن گرامی داشتن
aspired U ارزو کردن اشتیاق داشتن
To wish (long) for something. U آرزوی چیزی را کردن (داشتن )
embosom U بغل کردن عزیز داشتن
aspires U ارزو کردن اشتیاق داشتن
head U ریاست داشتن بر رهبری کردن
diverted U متوجه کردن معطوف داشتن
diverts U متوجه کردن معطوف داشتن
divert U متوجه کردن معطوف داشتن
entertain U سرگرم کردن گرامی داشتن
evinces U معلوم کردن ابراز داشتن
aspiring U ارزو کردن اشتیاق داشتن
trut U اطمینان داشتن توکل کردن
play U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
stereotyping U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
aim U قصد داشتن هدف گیری کردن
aimed U قصد داشتن هدف گیری کردن
filed U در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
to shut in U تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
to respect persons U ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
stereotypy U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
played U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
withold U دریغ داشتن مضایقه کردن بازداشتن
aims U قصد داشتن هدف گیری کردن
plays U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
stereotypes U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
envisaging U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
simulating U شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
simulates U شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
tingle U سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
tingled U سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
tingles U سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
envisages U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
simulate U شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
envisaged U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisage U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
tingling U سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
turn (someone) off <idiom> U ناراحت کردن،انزجار ، نفرت داشتن
file U در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
stereotype U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
in touch <idiom> U بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
avouch U مقرر داشتن تصدیق و تایید کردن
playing U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
immobilising U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
plans U طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
uncorks U چوب پنبه بطری را بر داشتن رها کردن
to have the kindness to help s U لطف داشتن برای یاری کردن کسی .o.
immobilizing U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilizes U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilized U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilize U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
plan U طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
immobilised U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
nose around [about] <idiom> چیزی را سری نگه داشتن کاوش کردن
precipitating U سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
precipitates U سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
bank on <idiom> U اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
memorialize U برسم یادگار نگاه داشتن یاداوری کردن
immobilises U ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
precipitated U سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
uncorking U چوب پنبه بطری را بر داشتن رها کردن
uncorked U چوب پنبه بطری را بر داشتن رها کردن
uncork U چوب پنبه بطری را بر داشتن رها کردن
lay waste <idiom> U خراب کردن وویران نگه داشتن ،شکستن
precipitate U سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
overstock U زیاد ذخیره کردن موجودی بیش از حدلزوم داشتن
meandered U پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
maeander U پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
meandering U پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
pick and choose U در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com