Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
fizzle out
<idiom>
U
خراب شدن بعداز شروع خوبی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
get to first base
<idiom>
U
موفق بودن ،شروع خوبی راداشتند
switch
U
شروع به استفاده از وسیله دیگر وقتی که اولی خراب میشود
switched
U
شروع به استفاده از وسیله دیگر وقتی که اولی خراب میشود
switches
U
شروع به استفاده از وسیله دیگر وقتی که اولی خراب میشود
fault
U
تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
faulted
U
تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
faults
U
تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
posterior
U
بعداز
post meridiem
U
بعداز فهر
behinds
U
بعداز دیرتراز
postmeridiem
U
بعداز فهر
behind
U
بعداز دیرتراز
post hostilities
U
بعداز خاتمه مخاصمات
morning call
U
دیدنی بعداز فهر
lie in state
<idiom>
U
بعداز مرگ دیدن جسد
dud
U
ترقه خراب هرچیز خراب
the next process is weaving
U
عمل یا مرحله بعداز بافتن است
lying in
U
دوران استراحت ونقاهت بعداز زایمان
make up
<idiom>
U
دوباره دوست شدن بعداز مشاجره ودعوا
backwash
U
اضطراب یااشفتگی بعداز انجام عملی عواقب
set up
U
مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
pick-me-up
<idiom>
U
بعداز ضعف وخستگی غذا ونوشیدنی خوردن دوباره زنده شدن
retard
U
درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
retards
U
درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
retarding
U
درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
start off
U
شروع کردن شروع شدن
vehicle mass ratio
U
نسبت جرم نهایی رسانگر بعداز تمام شدن یا قطع سوخت به جرم اولیه ان
launching area
U
منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
goodliness
U
خوبی
primeness
U
خوبی
Excellency
U
خوبی
charmingness
U
خوبی
Excellencies
U
خوبی
wellness
U
خوبی
niceties
U
خوبی
agreeableness
U
خوبی
niceness
U
خوبی
nicety
U
خوبی
goodness
U
خوبی
admirableness
U
خوبی
agreeability
U
خوبی
new deal
U
برنامه توسعه اقتصادی فرانکلین روزولت پس از سالهای بعداز بحران بزرگ درامریکا که دران کمک به کشاورزی بازنشستگی وبیمه بیکاری و غیره گنجانیده شده است
lambhood
U
بره خوبی
graces
U
زیبایی خوبی
our library is well stocked
U
خوبی دارد
graced
U
زیبایی خوبی
grace
U
زیبایی خوبی
a nice guy
U
آدم خوبی
bovarism
U
بوواری خوبی
poverty is a good test
U
خوبی است
I made a decent profit.
U
سود خوبی بر دم
a nice guy
U
مرد خوبی
the watch is warranted
U
خوبی ساعت
as good as
U
بهمان خوبی
gracing
U
زیبایی خوبی
the work was well paid
U
پول خوبی
with the best of them
<idiom>
U
به خوبی هرکس
epicurus
U
و خوبی است
good wishes
U
ارزوی خوبی
excellence
U
خوبی تفوق
fineness
U
لطافت خوبی
initiation
U
شروع کار شروع
maintained
U
به خوبی مراقبت شده
they put up a good fight
U
جنگ خوبی کردند
He is a good ( nice ) fellow(guy)
U
اوآدم خوبی است
maintain
U
به خوبی مراقبت شده
out of kilter
<idiom>
U
دربالانس خوبی نبودن
He pocketed a tidy sum.
U
پول خوبی به جیب زد
have a time
<idiom>
U
زمان خوبی داشتن
kick up one's heels
<idiom>
U
زمان خوبی داشتن
Both of us will make a good team.
U
ما دو تا تیم خوبی میسازیم.
maintains
U
به خوبی مراقبت شده
cash cow
<idiom>
U
منبع خوبی از پول
what a nice man he is!
U
چه ادم خوبی است !
He writes well . he wields a formidable pen .
U
قلم خوبی دارد
worse for wear
<idiom>
U
نهبه خوبی جدیدتر
feel like a million dollars
<idiom>
U
احساس خوبی داشتن
to set a good example
U
سرمشق خوبی گذاشتن یا شدن
He has a good permanent job.
U
شغل ثابت خوبی دارد
Good number !
U
حقه
[نمایش]
خوبی بود!
She made a good wife.
U
اوزن خوبی ازآب درآمد
to pocket a tidy sum
<idiom>
U
پول خوبی به جیب زدن
live it up
<idiom>
U
روز خوبی راداشته باشید
bite the hand that feeds you
<idiom>
U
جواب خوبی را با بدی دادن
he is a bad husband
U
خانه دار خوبی نیست
he has a fine p in the town
U
اوخانه خوبی در شهر دارد
It is avery good ( an original ) idea.
U
فکر بسیار خوبی است
I got good marks in the exams .
U
نمرات خوبی درامتحان آوردم
That was a very good meal.
غذای خیلی خوبی بود.
It has been a very enjoyable stay.
اقامت بسیار خوبی داشتیم.
What find bath.
U
عجب حمام خوبی است
She has been a good wife to him.
U
همسر خوبی برایش بوده
have an eye for
<idiom>
U
سلیقه خوبی درچیزی داشتن
well handled
U
بطرز خوبی مورد عمل قرارگرفته
paragon
U
مقیاس رفعت و خوبی نمونه کامل
He has a poor service record in this company.
U
دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
qualities
U
ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
quality
U
ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
paragons
U
مقیاس رفعت و خوبی نمونه کامل
we went for a good round
U
گشت خوبی زده برگشتیم به خانه
He left a great name behid him .
U
نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
coloury
U
دارای رنگی که نماینده خوبی کالایی است
He has a strong punch.
U
ضرب دست خوبی دارد ( مشت قوی )
This is a good residential are ( neighbourhood ) .
U
اینجا محل ( محله ) مسکونی خوبی است
organisations
U
روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
We all think he is very nice.
U
ما همه فکر می کنیم که او
[مرد]
آدم خوبی است.
organizations
U
روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
blessing in disguise
<idiom>
U
[چیز خوبی که در ظاهری نه چندان خوب قرار دارد]
organization
U
روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
beauty is in the eyes of the beholder
<proverb>
U
اگر بر دیده مجنون نشینی به غیر از خوبی لیلی نبینی
optical
U
طرح حرف که توسط خواننده OCR به خوبی قابل خواندن است
graphics
U
UDV مصخصو که تصاویر گرافیکی رنگی و با resolution را به خوبی متن نشان میدهد
ill conditioned
U
خراب
wastry
U
خراب
out of repair
U
خراب
in disrepair
U
خراب
in bad repair
U
خراب
haywire
U
خراب
tumbledown
U
خراب
stickit
U
خراب
ruinous
U
خراب
alienated
U
خراب
broken
<adj.>
U
خراب
in a bad order
U
خراب
undone
U
خراب
wastery
U
خراب
off the rails
U
خراب
rotten
U
خراب
out of action
U
خراب
out of condition
U
خراب
out of gear
U
خراب
out of order
U
خراب
dark bulb
U
نوعی لامپ اشعه کاتدی که هنگام خاموش بودن سیاه بنظر می رسد و به تصاویرویدئویی وضوح خوبی میدهد
utilitarianism
U
بر اساس این مکتب معیار سنجش همه چیزحداکثر خوبی و فایده برای حداکثر تعداد اشخاص است
letter quality printing
U
چاپ با چاپگر matrix-dot که نوشتار با کیفیت بهتر دارد به خوبی ماشین تایپ با افزایش فاصله بین نقاط
demolish
U
خراب کردن
vitiates
U
خراب کردن
foul weather
U
هوای خراب
eversive
U
خراب کننده
vitiated
U
خراب کردن
vitiate
U
خراب کردن
rot gut
U
معده خراب کن
rough sea
U
دریای خراب
demolishing
U
خراب کردن
demolishes
U
خراب کردن
go bad
U
خراب شدن
demolished
U
خراب کردن
give way
U
خراب شدن
go down
U
خراب شدن
go wrong
U
خراب شدن
vitiating
U
خراب کردن
half seas over
U
مست خراب
impair
U
خراب کردن
go haywire
<idiom>
U
خراب شدن
go to pot
<idiom>
U
خراب کردن
indefectible
U
خراب نشدنی
it is not in good workingorder
U
خراب است
overtumble
U
خراب کردن
out of kelter
U
خراب مختل
make havoc with
U
خراب کردن
impaired
U
خراب کردن
impairing
U
خراب کردن
pull down
U
خراب کردن
heavy weather
U
هوای خراب
disfiguring
U
خراب کردن
disfigures
U
خراب کردن
disfigured
U
خراب کردن
disfigure
U
خراب کردن
impairs
U
خراب کردن
cut up
U
خراب کردن
dilapidate
U
خراب کردن
to tumble down
U
خراب شدن
to lie in ruin
U
خراب بودن
wreakful
U
خراب کننده
wrech
U
خراب شدن
blotto
U
مست و خراب
pissed
U
مست و خراب
whacked
U
مست و خراب
zonked
U
مست و خراب
withering
U
خراب کننده
to lay in ruin
U
خراب کردن
to go wrong
U
خراب شدن
to go to the bad
U
خراب شدن
to make a hash of
U
خراب کردن
to mull a mull of
U
خراب کردن
muddling
U
خراب کردن
to run down
U
خراب شدن
bungling
U
خراب کردن
to play the deuce with
U
خراب کردن
muddle
U
خراب کردن
bungles
U
خراب کردن
bungled
U
خراب کردن
bungle
U
خراب کردن
unbuild
U
خراب کردن
muddled
U
خراب کردن
muddles
U
خراب کردن
to take down
U
خراب کردن
to go to smash
U
خراب شدن
to go out of gear
U
خراب شدن
to fall to decay
U
خراب شدن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com