English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
The reporter was held at the checkpoint for several hours. U خبرنگار چندها ساعت در محل بازرسی معطل شد.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pieces of information U چندها تکه اطلاعات
sundial U ساعت خورشیدی ساعت شمسی ساعت فلی
sundials U ساعت خورشیدی ساعت شمسی ساعت فلی
news writer U خبرنگار
correspondents U خبرنگار
reporters U خبرنگار
reporter U خبرنگار
correspondent U خبرنگار
Look at the watch. U نگاه کنید به ساعت [مچی] ببینید ساعت چند است.
zone time U وقت یا ساعت منطقهای سیستم ساعت 42 ساعتی جهانی
By my watch it's five to nine. U طبق ساعت [مچی] من ساعت پنج دقیقه به نه است.
My curfew is at 11. U من ساعت ۱۱ باید خانه باشم. [چونکه پدر و مادر اجازه نمی دهند از آن ساعت به بعد]
legman U خبرنگار محلی
correspoundent U خبرنگار مخبر
accredited correspondent U خبرنگار جنگی
newsmen U خبرنگار گوینده اخبار
accredited officer U افسر خبرنگار خارجی
newsman U خبرنگار گوینده اخبار
spindles U دسته کوک ساعت رقاصک ساعت
spindle U دسته کوک ساعت رقاصک ساعت
He arrives at 4 O'clock instead of 3 O'clock. U او [مرد] عوض ساعت ۳ ساعت ۴ می آید.
standard time U ساعت بین المللی ساعت استاندارد
inspector general U بازرسی بازرسی کل ارتش
at a losses U معطل
stranded U معطل
pending U معطل
detain U معطل کردن
What are you waiting for ? U معطل چه هستی ؟
detains U معطل کردن
lingeringly U معطل کنان
To hang about . To be getting nowhere . U ول معطل بودن
detained U معطل کردن
detaining U معطل کردن
to hang about U گشتن معطل شدن
To keep someone waiting . U کسی را معطل کردن
to keep at bay U معطل نگاه داشتن
don't wait the dinner for me U ناهاعرابرای خاطرمن معطل نکنید
to hang up U معطل کردن مسکوت گذاشتن
My car is held up at the customs . U اتوموبیلم ؟ رگمرک معطل مانده
We are waiting for the rain to stop . معطل بارانم که بند بیاید
I am down and out . I dont know where my next meal is coming for . U برای نان شب معطل مانده ام
He held me up [slowed me down] for a long time. U او [مرد] من را خیلی معطل کرد.
wait U انتظار کشیدن معطل شدن
waited U انتظار کشیدن معطل شدن
waits U انتظار کشیدن معطل شدن
to keep somebody waiting U کسی را معطل نگه داشتن
you must w the signal U ناهار را برای خاطر من معطل نکنید
he made me wait U مرا منتظر یا معطل نگاه داشت
Get a move on . Expedite it . U اینقدر کشش نده ( معطل نکن )
synchronous U ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دو وسیله با یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسالی هم سان با سیگنال ساعت است
clockwise U مطابق گردش عقربه ساعت در جهت عقربه ساعت
To stand someone up . U کسی را قال گذاشتن ( منتظر ؟ معطل گذاردن )
cancel check firing U فرمان بازرسی اتش ملغی فرمان بازرسی اتش لغو
o'clock U ساعت از روی ساعت
inspection U بازرسی بازدید کردن بازرسی کردن
transmission U وسایل ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دویی یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسال شده با سیگنال ساعت سنکرون شده است
transmissions U وسایل ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دویی یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسال شده با سیگنال ساعت سنکرون شده است
demurrage U بیکار و معطل نگهداشتن کشتی بیش از مدتی که جهت بارگیری یا تخلیه یا طی مسافت مبداء به مقصد لازم است
to pause upon a word U روی واژهای ایست کردن درادای واژهای معطل شدن
loiters U معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitering U معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitered U معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loiter U معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
inspectorship U بازرسی
inspecting U بازرسی
inspection U بازرسی
examination U بازرسی
visits U بازرسی
visited U بازرسی
examen U بازرسی
cross examination U بازرسی
visit U بازرسی
inspects U بازرسی
controllership U بازرسی
inquiry U بازرسی
inspected U بازرسی
examine U بازرسی
examined U بازرسی
inspect U بازرسی
examines U بازرسی
inquiries U بازرسی
examining U بازرسی
examinations U بازرسی
audit U بازرسی
audited U بازرسی
check U بازرسی شد
checks U بازرسی شد
checked U بازرسی شد
auditing U بازرسی
surveys U بازرسی
perambulation U بازرسی
audits U بازرسی
visitations U بازرسی
visitation U بازرسی
controlling U بازرسی
controls U بازرسی
control U بازرسی
survey U بازرسی
surveyed U بازرسی
searchingly U بازرسی کردن
inspect U بازرسی کردن
inspect U تحقیق بازرسی
unverified <adj.> U بازرسی نشده
identity check U بازرسی شناسنامه
searchingly U تکاپو بازرسی
to browse through U بازرسی کردن
to rummage U بازرسی کردن
inspection U بازرسی و بازبینی
detection U بازیابی بازرسی
martitime survey U بازرسی دریائی
search U تکاپو بازرسی
search U بازرسی کردن
searched U بازرسی کردن
searches U تکاپو بازرسی
searches U بازرسی کردن
searched U تکاپو بازرسی
to search after U بازرسی کردن
vidimus U بازرسی حساب
inquiry documents U اسناد بازرسی
for [your/our] inspection U برای بازرسی
inspectional U مربوط به بازرسی
inspection certificate U گواهی بازرسی
manhole U اطاقک بازرسی
committee of inquiry U کمیته بازرسی
investigating committee U کمیته بازرسی
jerque U بازرسی کشتی
to look over U بازرسی کردن
survey report U گزارش بازرسی
look over something <idiom> U بازرسی کردن
searcher warrant U اجازه بازرسی
seach U بازرسی کردن
scrutineer U بازرسی فنی
right of visit U حق بازرسی و تفتیش
magnetic inspection U بازرسی مغناطیسی
checkup U بازرسی کلی
check point U نقطه بازرسی
inspecting U تحقیق بازرسی
unevaluated <adj.> U بازرسی نشده
unexamined <adj.> U بازرسی نشده
uninspected <adj.> U بازرسی نشده
untested <adj.> U بازرسی نشده
inspecting U بازرسی کردن
inspected U تحقیق بازرسی
inspected U بازرسی کردن
unchecked <adj.> U بازرسی نشده
inspects U بازرسی کردن
certificate of survey U گواهی بازرسی
certificate of inspection U گواهی بازرسی
cargo checking U بازرسی بار
board of inspection and survey U سازمان بازرسی
aircraft inspection U بازرسی هواپیما
identity control U بازرسی شناسنامه
unaudited <adj.> U بازرسی نشده
inspects U تحقیق بازرسی
examines U بازرسی کردن
checks U بازرسی کردن
audits U بازرسی رسیدگی
probes U میله بازرسی
probed U میله بازرسی
control U بازرسی کردن
examining U بازرسی کردن
auditing U بازرسی رسیدگی
audited U بازرسی رسیدگی
audit U بازرسی رسیدگی
controlling U بازرسی کردن
controls U بازرسی کردن
surveys U بازرسی کردن
survey U بازرسی کردن
examine U بازرسی کردن
examined U بازرسی کردن
probe U میله بازرسی
surveyed U بازرسی کردن
examinations U بازرسی معاینه
examination U بازرسی معاینه
manholes U اطاقک بازرسی
check U بازرسی کردن
checked U بازرسی کردن
controllable U قابل ممیزی یا بازرسی
checked U امتحان کردن بازرسی
to pick over U بازرسی کردن و برگزیدن
non destructive inspection U بازرسی غیر مخرب
personnel monitoring U بازرسی بدنی از افراد
check sweeping U بازرسی مین روبی
domiciliary visit U بازرسی خانه شخص
controlling U بازرسی نظارت جلوگیری
he was appointed to inspect it U مامور شد ان را بازرسی کند
cwe U ترخیص بدون بازرسی
inspective U وابسته به تفتیش و بازرسی
check U امتحان کردن بازرسی
checks U امتحان کردن بازرسی
right of search U حق بازرسی کشتی در دریاها
contractor inspection system U سیستم بازرسی پیمانها
privateer U فرمانده کشتی بازرسی
censorial U مبنی بر بازرسی مطبوعات و
cleared without examination U ترخیص بدون بازرسی
scrutineering U بازرسی فنی قایق
cargo checking U بازرسی کردن محمولات
search warrants U حکم بازرسی و ورود
input control unit U واحد بازرسی ورودی
search warrant U حکم بازرسی و ورود
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com