Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (31 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
demonetization
U
خارج کردن پول از گردش از اعتبار انداختن پول درگردش
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
fisher equation
U
یعنی حجم پول درگردش درسرعت گردش پول برابراست با متوسط قیمت کالا درمقدار تولید کالارابطه فیشر
demonetization
U
سکه خارج از گردش جایگزین کردن مسکوکات جدیدبه جای سکههای رایج
revolving fund
U
اعتبار در گردش
circulations
U
پول درگردش
circulation
U
پول درگردش
deflation
U
رکود کاهش اعتبارات و پول درگردش
bends
U
بیرون امدن حبابهای گاز ازبافتهای بدن و اختلال درگردش خون
closed cycle reactor system
U
در هسته شناسی راکتوری که در ان گرمای اولیه حاصل ازشکافت برای انجام کار مفیدتوسط دوران یا گردش ماده سرد کننده در یک مدار بسته دارای مکانیزم تبادل حرارتی به خارج از هسته منتقل میشود
overdrafts
U
حواله بیش از اعتبار دریافتی اضافه بر اعتبار
overdraft
U
حواله بیش از اعتبار دریافتی اضافه بر اعتبار
unfinanced
U
بدون اعتبار تضمین اعتبار نشده
drops
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
constant displacement pump
U
پمپی با خروجی ثابت که درهر دور گردش مقدار ثابتی سیال جابجا میکند و مقدارجریان تنها بستگی به سرعت گردش ان دارد
craft revolving fund
U
حساب اعتبار مربوط به امادهنرهای دستی اعتبار خریدوسایل صنایع دستی
flowchart template
U
یک راهنمای پلاستیکی که حاوی بریده هایی از علائم گردش کار بوده و در تهیه یک نمودار گردش کار بکاربرده میشود
revalidate
U
تجدید اعتبار کردن
rehabilitates
U
اعاده اعتبار کردن
rehabilitate
U
اعاده اعتبار کردن
rehabilitated
U
اعاده اعتبار کردن
rehabilitating
U
اعاده اعتبار کردن
validated
U
تایید اعتبار قانونی کردن
validate
U
تایید اعتبار قانونی کردن
reinstatement of revolving credit
U
اعتبار گردانی را تجدید کردن
validates
U
تایید اعتبار قانونی کردن
validating
U
تایید اعتبار قانونی کردن
call for ..... under the credit
U
درخواست کردن ..... تحت اعتبار
void
U
از درجه اعتبار ساقط کردن
promenade
U
گردش کردن
revolve
U
گردش کردن
perambulating
U
گردش کردن در
perambulates
U
گردش کردن در
perambulated
U
گردش کردن در
perambulate
U
گردش کردن در
to be in a whirl
U
گردش کردن
circulated
U
گردش کردن
excurse
U
گردش کردن
roves
U
گردش کردن
roaming
U
گردش کردن
to take a stroll
U
گردش کردن
revolved
U
گردش کردن
circulates
U
گردش کردن
ganders
U
: گردش کردن
to go for a stroll
U
گردش کردن
roams
U
گردش کردن
take a walk
U
گردش کردن
revolves
U
گردش کردن
promenades
U
گردش کردن
roam
U
گردش کردن
itinerate
U
گردش کردن
roamed
U
گردش کردن
to make an excursion
U
گردش کردن
rove
U
گردش کردن
gander
U
: گردش کردن
circulate
U
گردش کردن
roved
U
گردش کردن
appropriation
U
اختصاص دادن اعتبار واگذار کردن
to take a walk
U
گردش کردن یا رفتن
credit system of supply
U
سیستم براورد اعتبار برای تهیه و اماد سیستم تعیین اعتبار خرید اماد
movement
U
گردش جابجا کردن تحرک
walk
U
گردش کردن پیاده رفتن
walked
U
گردش کردن پیاده رفتن
to go for a spin
U
با خودرو گردش کوتاهی کردن
walks
U
گردش کردن پیاده رفتن
equation of exchange
U
همچنین نگاه کنید به "رابطه فیشر "معادله مبادلات بیان رابطه بین حجم پول در گردش سرعت گردش پول
inactivate
U
غیر فعال کردن ناو از رده خارج کردن یکان
ejection
U
خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
authentication
U
تعیین اعتبار و صحت اسناد اعلام نشانی کردن
to go places
U
گردش کردن
[رفتن به جاهای دیدنی]
constitutionalize
U
برای بهداشت مزاج گردش کردن
to have a look round
[around]
the stores
[American E]
U
برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
to have a look round
[around]
the shops
[British E]
U
برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
overdraw
U
بیش از اعتبار حواله کردن برات خالی از وجه دادن
expulse
U
خارج کردن
ejecting
U
خارج کردن
unship
U
خارج کردن
eject
U
خارج کردن
discharges
U
خارج کردن
discharge
U
خارج کردن
ejected
U
خارج کردن
ejects
U
خارج کردن
to rule out
U
خارج کردن
bring out
U
خارج کردن
phase out
U
خارج کردن
extraction
U
خارج کردن
derail
U
از خط خارج کردن
derailed
U
از خط خارج کردن
derails
U
از خط خارج کردن
derailing
U
از خط خارج کردن
out of bounds
U
خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
corrupts
U
تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupting
U
تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupt
U
تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
corrupted
U
تغییر دادن یا خراب کردن اطلاعات چنان که اعتبار انهامشکوک باشد
table
U
از دستور خارج کردن
tabling
U
از دستور خارج کردن
expectorate
U
ازشش خارج کردن
disseise
U
ازتصرف خارج کردن
disarms
U
از ضامن خارج کردن
write off
U
از دفتر خارج کردن
swap out
U
مبادله کردن به خارج
write-off
U
از دفتر خارج کردن
tabled
U
از دستور خارج کردن
phase out
U
به ترتیب خارج کردن
write-offs
U
از دفتر خارج کردن
spewed
U
با فشار خارج کردن
ablate
U
بریدن و خارج کردن
to put out of court
U
از دستور خارج کردن
exfiltration
U
خارج کردن از میدان
tables
U
از دستور خارج کردن
disarmed
U
از ضامن خارج کردن
defecating
U
خارج کردن مدفوع
spewing
U
با فشار خارج کردن
spew
U
با فشار خارج کردن
to expel
[from]
U
بزور خارج کردن
[از]
lay on the table
U
از دستور خارج کردن
disarm
U
از ضامن خارج کردن
decivilize
U
از تمدن خارج کردن
spews
U
با فشار خارج کردن
defecate
U
خارج کردن مدفوع
defecates
U
خارج کردن مدفوع
defecated
U
خارج کردن مدفوع
expelled
U
منفصل کردن بزور خارج کردن
expels
U
منفصل کردن بزور خارج کردن
expel
U
منفصل کردن بزور خارج کردن
expelling
U
منفصل کردن بزور خارج کردن
tripped
U
سفر کردن گردش کردن
trip
U
سفر کردن گردش کردن
trips
U
سفر کردن گردش کردن
strike off the rolls
U
از صورت وکلا خارج کردن
unplugged
U
خارج کردن دو شاخه از سوکت
evacuating
U
اخراج خارج کردن یا شدن
evacuates
U
اخراج خارج کردن یا شدن
evacuated
U
اخراج خارج کردن یا شدن
evacuate
U
اخراج خارج کردن یا شدن
emitted
U
بیرون دادن خارج کردن
unplugs
U
خارج کردن دو شاخه از سوکت
To import goods
[from abroad]
کالا از خارج وارد کردن
unplugging
U
خارج کردن دو شاخه از سوکت
unplug
U
خارج کردن دو شاخه از سوکت
withdrawals
U
خارج کردن عقب کشیدن
emits
U
بیرون دادن خارج کردن
reeks
U
بخار ازدهان خارج کردن
reek
U
بخار ازدهان خارج کردن
deconcentrate
U
از حالت تغلیظ خارج کردن
uncouple
U
از حالت زوجی خارج کردن
withdrawal
U
خارج کردن عقب کشیدن
bail
U
عمل خارج کردن اب قایق
to phase out something
U
به ترتیب خارج کردن چیزی
emit
U
بیرون دادن خارج کردن
emancipating
U
از زیر سلطه خارج کردن
emitting
U
بیرون دادن خارج کردن
emancipates
U
از زیر سلطه خارج کردن
reeked
U
بخار ازدهان خارج کردن
emancipated
U
از زیر سلطه خارج کردن
reeking
U
بخار ازدهان خارج کردن
emancipate
U
از زیر سلطه خارج کردن
paddocks
U
منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
paddock
U
منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
swagger cane
U
عصای کوچکی که سربازان هنگام گردش کردن در دست میگیرند
emit
U
بیرون دادن از خود خارج کردن
emitted
U
بیرون دادن از خود خارج کردن
emits
U
بیرون دادن از خود خارج کردن
emitting
U
بیرون دادن از خود خارج کردن
snake out
U
خارج کردن کالا از انبار ناو
bowdlerize
U
قسمتهای خارج از اخلاق را حذف کردن از
breaks
U
از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
to play in or out
U
با نواختن ارغنون یا سازدیگرواردیا خارج کردن
break
U
از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
safing
U
از حالت مسلح بودن خارج کردن
launches
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launch
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
to cut out
U
بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
entrance
U
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
primming
U
بتونه کاری کردن راه انداختن موتور یا گرم کردن ان
entrances
U
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entrancing
U
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entranced
U
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
operated
U
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operates
U
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operate
U
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
deviation
U
از شروط و مقررات قراردادتجاوز کردن و خارج شدن
to move one's operation offshore
U
شرکت خود را به خارج
[از کشور]
منتقل کردن
discard
U
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
stripping crane
U
جرثقیل برای خارج کردن شمش از کوکیله
deviations
U
از شروط و مقررات قراردادتجاوز کردن و خارج شدن
discarding
U
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discards
U
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discarded
U
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
importation
U
عمل وارد کردن چیزی به سیستم از خارج
hooked medallion
U
ترنج قلاب شکل
[در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
bring down
U
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
trachle
U
تصادم کردن خسته کردن بزحمت انداختن
evicting
U
خارج کردن خلع ید کردن
evicted
U
خارج کردن خلع ید کردن
evicts
U
خارج کردن خلع ید کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com