Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
europatents
U
حق اختراع قابل قبول دراروپا
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
europatents
U
اختراع ثبت شده که دراروپا معتبر میباشد
inventible
U
قابل اختراع
passable
U
قابل قبول
believable
U
قابل قبول
good
[sufficient]
<adj.>
U
قابل قبول
acceptance limit
U
حد قابل قبول
tolerable
U
قابل قبول
admissible
U
قابل قبول
reasonable
U
قابل قبول
receivable
U
قابل قبول
valid
U
قابل قبول
admittable
U
قابل قبول
aceptive
U
قابل قبول
acceptable
U
قابل قبول
sufficient
<adj.>
U
قابل قبول
sufficing
<adj.>
U
قابل قبول
adequate
<adj.>
U
قابل قبول
acceptable
<adj.>
U
قابل قبول
satisfactory
<adj.>
U
قابل قبول
adequately
[sufficiently]
<adv.>
U
قابل قبول
sufficiently
<adv.>
U
قابل قبول
allowable
U
قابل قبول
loss appraisal
U
ضایعات قابل قبول
admissible stress
U
تلاش قابل قبول
admissibleness
U
بطور قابل قبول
legal tender
U
پول قابل قبول
hard currencies
U
ارز قابل قبول
to hold water
U
قابل قبول بودن
eligibly
U
بطور قابل قبول
permissible stress
U
خستگی قابل قبول
to be valid
U
قابل قبول بودن
credibility
U
قابل قبول بودن
popularity
U
قابل قبول عامه
admissible load
U
بار قابل قبول
valid assumptions
U
فروض قابل قبول
acceptance tolerance
U
حد مجاز قابل قبول
sit right (negative)
<idiom>
U
غیر قابل قبول
zone of acceptability
U
منطقه قابل قبول
acceptable product
U
فراورده جانشین قابل قبول
acceptable alter nate product
U
فراورده مشابه قابل قبول
primafacie
U
در بادی امر قابل قبول
persona non grata
U
شخص غیر قابل قبول
argumentum
U
یک سلسله دلایل قابل قبول
acceptable quality level
U
سطح کیفیت قابل قبول
cut off ratio
U
حداقل نرخ قابل قبول
specification
U
اوصاف و مشخصات دقیق یک اختراع که بر مبنای ان اختراع ثبت میشود
add up
<idiom>
سازگار و قابل قبول به نظر رسیدن
admissibly
U
بطور قابل قبول چنانکه روا
principal challenger
U
رد عضو هیات منصفه با دلیل قابل قبول
standard
U
اقلام قابل قبول برای جانشینی کالای نظامی
operation exposure guide
U
حداکثر دوز اتمی قابل قبول یاقابل دریافت
standards
U
اقلام قابل قبول برای جانشینی کالای نظامی
yugoslav
U
دراروپا jugoslaviaیوگسلاو
vomitoryt
U
دراروپا مدخل تماشاخانه
signalled
U
تبدیل یا ترجمه سیگنال به صورتی به توسط وسیله قابل قبول باشد
signal
U
تبدیل یا ترجمه سیگنال به صورتی به توسط وسیله قابل قبول باشد
signaled
U
تبدیل یا ترجمه سیگنال به صورتی به توسط وسیله قابل قبول باشد
nuncupative will
U
در CL این وصیت فقط در مورد سربازان و ملوانان در حال خدمت قابل قبول است
patented
U
حق ثبت اختراع حق انحصاری اختراع
patents
U
حق ثبت اختراع حق انحصاری اختراع
patenting
U
حق ثبت اختراع حق انحصاری اختراع
patent
U
حق ثبت اختراع حق انحصاری اختراع
wind aided
U
اگر سرعت باد در ساعت بیش از 74/4متر باشد رکورد بدست امده قابل قبول نیست
pooler
U
وسیلهای برای یکپارچه کردن و یا تبدیل داده کلیدی ورودی به صورتی که قابل قبول کامپیوتر اصلی باشد
Lets play that again .
قبول ندارم.
[قبول نیست دربازی وغیره ]
adopted types
U
انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
patenting
U
حق اختراع
contrivances
U
اختراع
patent
U
حق اختراع
mintage
U
اختراع
patents
U
حق اختراع
patent right
U
حق اختراع
contraption
U
اختراع
invention
U
اختراع
device
U
اختراع
contraptions
U
اختراع
contrivance
اختراع
devices
U
اختراع
patented
U
حق اختراع
excogitation
U
اختراع
invent
U
اختراع کردن
minting
U
اختراع کردن
patents
U
حق ثبت اختراع
patents
U
حق تثبیت اختراع
invention of the aeroplane
U
اختراع هواپیما
forgetive
U
اختراع کننده
mints
U
اختراع کردن
inventive power
U
هوش اختراع
patented
U
حق تثبیت اختراع
invents
U
اختراع کردن
patent
U
حق ثبت اختراع
patenting
U
حق ثبت اختراع
patenting
U
حق تثبیت اختراع
invenit
U
اختراع کرد
to patent an invention
U
ثبت اختراع
patent
U
حق تثبیت اختراع
inventiveness
U
هوش اختراع
appliances
U
تمهید اختراع
fictions
U
داستان اختراع
make something up
<idiom>
U
اختراع کردن
invented
U
اختراع کردن
pull out of a hat
<idiom>
U
اختراع کردن
inventive
U
اختراع کننده
appliance
U
تمهید اختراع
artifices
U
اختراع نیرنگ
artifice
U
اختراع نیرنگ
inventive power
U
قوه اختراع
drum up
<idiom>
U
اختراع کردن
inventiveness
U
قوه اختراع
fiction
U
داستان اختراع
inventing
U
اختراع کردن
minted
U
اختراع کردن
mint
U
اختراع کردن
patented
U
حق ثبت اختراع
patented
U
حق ثبت اختراع پروانه
patents
U
اختراع ثبت شده
patented
U
اختراع ثبت شده
patents
U
حق ثبت اختراع پروانه
best thing since sliced bread
<idiom>
U
[یک نوآوری یا اختراع خوب]
patenting
U
اختراع ثبت شده
patenting
U
حق ثبت اختراع پروانه
figments
U
سخن جعلی اختراع
ingenuity
U
امادگی برای اختراع
figment
U
سخن جعلی اختراع
forgetive
U
دارای هوش اختراع
coins
U
اختراع وابداع کردن
patent
U
حق ثبت اختراع پروانه
patent
U
اختراع ثبت شده
contrivable
U
اختراع کردنی اندیشیدنی
coin
U
اختراع وابداع کردن
daedal
U
دارای هوش اختراع پیچیده
CERN
U
یس که www اولین آنجا اختراع شد
patentee
U
صاحب اختراع ثبت شدن
atentee
U
صاحب اختراع ثبت شده
patentee
U
ذینفع اختراع به ثبت رسیده
patentee
U
ذینفع اختراع ثبت شده
patentee
U
صاحب اختراع ثبت شده
trump up
<idiom>
U
ساختن ،درمغز اختراع کردن
compass
U
نقشه کشیدن اختراع کردن
It sinds into insignificance beside his invention .
U
این درمقابل اختراع اوهیچ است
cook up
<idiom>
U
اختراع کردن ،ساختن وچیزی روباهم گذاشتن
ajeeb
U
دستگاه شطرنجبازمکانیکی به اختراع چارلزارثر هاپر در 8681
new-
U
وسیله الکترونیکی که اخیرا اختراع شده باشد
newer
U
وسیله الکترونیکی که اخیرا اختراع شده باشد
newest
U
وسیله الکترونیکی که اخیرا اختراع شده باشد
nordenfelt
U
یکجور مسلسل که سوئدی اختراع کرده است
new
U
وسیله الکترونیکی که اخیرا اختراع شده باشد
contraption
U
تدبیر
[اختراع]
[ابتکار]
[اسباب عجیب و غریب]
royalties
U
پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
mauser
U
یکجور تفنگ که ماوزرنام المانی اختراع کرده است
royalty
U
پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
morse alphabet or code
U
الفبای خط و نقطه که شخصی بنام morse برای تلگراف اختراع کرد
friendly front end
U
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item
U
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality
U
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow
U
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
imprimatur
U
قبول
admissions
U
قبول
compliance
U
قبول
admission
U
قبول
acceptance
U
قبول
acceptances
U
قبول
receptions
U
قبول
intromission
U
قبول
reception
U
قبول
acknowledgment
U
قبول
adoption
U
قبول
accords
U
قبول کردن
compliancy
U
قبول اجابت
compliantly
U
با قبول و رضایت
conceding
U
قبول شکست
concedes
U
قبول شکست
conceded
U
قبول شکست
I agree.
U
قبول دارم.
passes
U
قبول کردن
passed
U
قبول کردن
pass
U
قبول کردن
allowable load
U
بارقابل قبول
ready acceptance
U
حسن قبول
accord
U
قبول کردن
accorded
U
قبول کردن
the g. or refusal of anything
U
قبول یا ردچیزی
admitting
U
قبول کردن
adopts
U
قبول کردن
adopting
U
قبول کردن
adopt
U
قبول کردن
agreed
<adj.>
<past-p.>
U
قبول شده
allowed
<adj.>
<past-p.>
U
قبول شده
approved
<adj.>
<past-p.>
U
قبول شده
admission of liability
U
قبول بدهی
disclaim
U
قبول نکردن
disclaimed
U
قبول نکردن
admits
U
قبول کردن
offer and acceptance
U
ایجاب و قبول
admit
U
قبول کردن
disclaims
U
قبول نکردن
non acceptance
U
عدم قبول
naturalization
U
قبول تابعیت
disclaiming
U
قبول نکردن
authorised
[British]
<adj.>
<past-p.>
U
قبول شده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com