Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
genuine
U
حقیقی یا درست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
realistic deterrence
U
میخکوب کردن حقیقی استراتژی سد کردن پیشروی کمونیسم در دنیا ممانعت حقیقی از پیشرفت کمونیسم
meet
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
joined
U
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
meets
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
and
U
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
intersections
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersection
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
join
U
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
coincidence function
U
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
OR function
U
تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
joins
U
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
unions
U
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
either or operation
U
تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
conjunction
U
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
disjunction
U
تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
assertion
U
1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
alternation
U
تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
false
U
1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
union
U
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
conjunctions
U
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
tempered
U
درست ساختن درست خمیر کردن
temper
U
درست ساختن درست خمیر کردن
tempers
U
درست ساختن درست خمیر کردن
judiciousness
U
قضاوت درست تشخیص درست
be the spitting image of someone
<idiom>
U
درست مثل کسی بودن
[درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
truer
U
حقیقی
real
U
حقیقی
truest
U
حقیقی
genuine
U
حقیقی
true
U
حقیقی
veracious
U
حقیقی
actual
U
حقیقی
intrinsic
U
حقیقی
efective
U
حقیقی
unfeigned
U
حقیقی
real function
U
تابع حقیقی
truer
U
حقیقی کردن
truer
U
واقعی حقیقی
true dip
U
شیب حقیقی
real address
آدرس حقیقی
absolute magnitude
U
قدر حقیقی
true course
U
راه حقیقی
real storage
U
حافظه حقیقی
actual resistivity
U
مقاومت حقیقی
real constant
U
ثابت حقیقی
true heading
U
سمت حقیقی
true or real focus
U
کانون حقیقی
real numbers
U
اعداد حقیقی
real gas
U
گاز حقیقی
real image
U
تصویر حقیقی
real memory
U
حافظه حقیقی
real module
U
ضریب حقیقی
real number
U
عدد حقیقی
interpolymer
U
همبسپار حقیقی
true copolymer
U
همبسپار حقیقی
genuine
U
واقعی حقیقی
truest
U
حقیقی کردن
truest
U
واقعی حقیقی
true life
U
حقیقی وصحیح
true north
U
شمال حقیقی
real time
U
زمان حقیقی
true variance
U
پراکنش حقیقی
down-to-earth
U
حقیقی واقعی
down to earth
U
حقیقی واقعی
true wind
U
باد حقیقی
true mean
U
میانگین حقیقی
trueness
U
بی ریایی حقیقی
natural person
U
شخص حقیقی
observed altitude
U
ارتفاع حقیقی
ohmic valve
U
مقدارمقاومت حقیقی
true
U
واقعی حقیقی
actual movement
U
حرکت حقیقی
true value
U
مقدار حقیقی
real power
U
توان حقیقی
true azimuth
U
گرای حقیقی
true
U
حقیقی کردن
true power
U
توان حقیقی
true resistance
U
مقدارمقاومت حقیقی
true score
U
نمره حقیقی
euciliate
U
مژه داران حقیقی
real-valued function
U
تابع حقیقی
[ریاضی]
real number
U
عدد حقیقی
[ریاضی]
live exercise
U
تمرین رزمی حقیقی
real sector
U
بخش متغیرهای حقیقی
particle density
U
وزن مخصوص حقیقی
rightful
U
حقیقی دارای استحقاق
real numbers
U
اعدد حقیقی
[ریاضی]
apparent horizon
U
افق حقیقی نقاط
actual maximum flowline
U
ماکزیمم خط ابدهی حقیقی
brake horsepower
U
توان حقیقی مهاری
verisimilar
U
دارای فاهر حقیقی
The convict cannot distinguish between right and wrong
[distinguish right from wrong]
.
U
این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص
[تشخیص درست را از نادرست]
بدهد.
true or sternal ribs
U
دندههای حقیقی اضلاع پیوسته به قص
true azimuth
U
سمت حقیقی گرای جغرافیایی
dative
U
حالت مفعولی غیرصریح حقیقی
real analytic function
U
تابع تحلیلی
[حقیقی]
[ریاضی]
axioms
U
قضیه حقیقی حقیقت متعارفه
axiom
U
قضیه حقیقی حقیقت متعارفه
developed muzzle velocity
U
سرعت ابتدایی و حقیقی توپ
substantive
U
دارای ماهیت واقعی حقیقی
unsigned real number
U
عدد حقیقی بدون علامت
enlightement
U
روشنی فکر اگاهی حقیقی
real absolute value function
U
تابع حقیقی قدر مطلق
[ریاضی]
acoelous
U
بدون معدهء حقیقی یادستگاه هاضمه
many valued
U
دارای دو قیمت یکی حقیقی دیگری دروغین
approximation
U
خطای ناشی از گرد کردن یک عدد حقیقی
oafs
U
بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
oaf
U
بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
anachronisms
U
اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
anachronism
U
اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
approximations
U
خطای ناشی از گرد کردن یک عدد حقیقی
EXOR
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
differences
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
alternatives
U
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
alternative
U
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
exjunction
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
difference
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
exclusive
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
relative
U
پاسهای مرتب که به نرم افزارکامپیوترامکان محاسبه زمان حقیقی میدهد
I give the programme zero
[nought]
out of ten for reality.
U
من به این برنامه در رابطه با حقیقی بودنش از ده امتیاز صفر را می دهم.
gyrocompass
U
نوعی قطب نما که همواره شمال حقیقی را نشان میدهد
denials
U
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
NAND function
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
symmetric difference
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
denial
U
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
dispersion
U
تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد
real representative
U
قائم مقامی حقیقی یا واقعی سمت وراث یا مدیر ترکه نسبت به اموال غیر منقول متوفی
except
U
تابع منط قی که مقدار آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند. و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند
equality
U
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یا دو ورودی درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
processor bound
U
اشاره به فرایندهایی میکندکه به محض استفاده از واحدپردازش مرکزی جهت اجرای پردازش یا محاسبه حقیقی سرعتش کم میشود
Sophrosyne
U
وضعیت سالم ذهن توصیف شده با خویشتنداری اعتدال و آگاهی عمیق از نفس حقیقی که به شادی واقعی منجر میشود
true convergence
U
سیستم کنترل جغرافیایی یاسیستم مختصات جغرافیایی تقارب حقیقی نصف النهارات
haze
U
تاثیر گرافیکی برای شبیه سازی مه طبیعی برای ایجاد فضای سه بعدی حقیقی تر
realtime
U
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
x scale
U
در عکس هوایی مایل مقیاس خطی است که موازی با خط افق حقیقی عکس کشیده میشودc
true air speed
U
سرعت حقیقی هواپیما یا سرعت تنظیم شده ان
antedated
U
پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antedate
U
پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antedates
U
پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
nap side
U
خواب فرش
[با انجام عمل پرداخت الیاف از قسمت گره بصورت راست و کشیده درآمده و ظاهر حقیقی فرش را بوجود می آورند.]
chemical wash
U
کهنه شور یا دواشور نمودن فرش با کلر و خاکستر چوب جهت ملایم کردن رنگ ها و افزایش طول عمر ظاهری و غیر حقیقی فرش
exacted
U
درست
incorrect
U
نا درست
exacts
U
درست
correcting
U
درست
out-and-out
U
درست
out and out
U
درست
well advised
U
درست
even
U
هم درست
by the square
U
درست
appropriate
[for an occasion]
<adj.>
U
درست
aright
U
درست
accurate
U
درست
indefectible
U
درست
incorrupt
U
درست
in order
U
درست
corrects
U
درست
correct
U
درست
exact
U
درست
practical
<adj.>
U
درست
utilitarian
[useful]
<adj.>
U
درست
whole
U
درست
perfected
U
درست
perfecting
U
درست
just
U
درست
useful
<adj.>
U
درست
perfects
U
درست
suitable
<adj.>
U
درست
purposeful
<adj.>
U
درست
perfect
U
درست
orthodox
U
درست
legitimate
U
درست
legitimated
U
درست
legitimates
U
درست
legitimating
U
درست
straightforward
U
درست
straightest
U
درست
straighter
U
درست
purpose-built
<adj.>
U
درست
straight
U
درست
in a entireness of state
U
درست
purposive
<adj.>
U
درست
practicable
<adj.>
U
درست
Am I not right?dont you agree with me ?
U
درست می گه یا نه ؟
clearer
U
درست
clearest
U
درست
clears
U
درست
accurate
[correct]
<adj.>
U
درست
correct
<adj.>
U
درست
veracious
U
درست
right as nails
U
درست
right as a trivet
U
تن درست
clear
U
درست
righting
U
درست
righted
U
درست
proper
U
درست
properly
U
درست
right as a trivet
U
درست
exact
<adj.>
U
درست
true
U
درست
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com