English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (31 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
assist U حضور بهم رساندن توجه کردن
assisted U حضور بهم رساندن توجه کردن
assisting U حضور بهم رساندن توجه کردن
assists U حضور بهم رساندن توجه کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to put in an appearance U حضور بهم رساندن
to make ones a U حضور بهم رساندن
processes U تکلیف به حضور کردن
process U تکلیف به حضور کردن
call the roll U حضور و غیاب کردن
draw attention U توجه کسی را جلب کردن توجه جلب شدن
screamer U اگهی درشت وجالب توجه در روزنامه مطالب جالب توجه
to work off U بفروش رساندن اب کردن
put in U مداخله کردن رساندن
refers U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refer U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
referred U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
processes U بانجام رساندن تمام کردن
accomplishes U بانجام رساندن وفا کردن
accomplish U بانجام رساندن وفا کردن
process U بانجام رساندن تمام کردن
accomplishing U بانجام رساندن وفا کردن
incommode U ازار رساندن گیج کردن
impairing U زیان رساندن معیوب کردن
injuring U زخمی کردن ضرر رساندن
injures U زخمی کردن ضرر رساندن
wind up <idiom> U به پایان رساندن ،تسویه کردن
impair U زیان رساندن معیوب کردن
impairs U زیان رساندن معیوب کردن
injure U زخمی کردن ضرر رساندن
mar U زیان رساندن معیوب کردن
marring U زیان رساندن معیوب کردن
impaired U زیان رساندن معیوب کردن
marred U زیان رساندن معیوب کردن
welfare U توجه کردن
tent U توجه کردن
marks U توجه کردن
perpend U توجه کردن
mark U توجه کردن
attends U توجه کردن
to take keep U توجه کردن
to watch over U توجه کردن
get with it <idiom> U توجه کردن
to llok U توجه کردن
tents U توجه کردن
figure on U توجه کردن
attending U توجه کردن
attend U توجه کردن
pay attention <idiom> U توجه کردن
take care of U توجه کردن از
publicising U اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
publicises U اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
publicizes U اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
publicised U اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
publicized U اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
help U مدد رساندن بهترکردن چاره کردن
publicize U اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
helped U مدد رساندن بهترکردن چاره کردن
publicizing U اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
helps U مدد رساندن بهترکردن چاره کردن
focussing U متمرکز کردن توجه
attend U توجه یا رسیدگی کردن
to call U توجه کسیراجلب کردن
distract U منحرف کردن توجه
attends U توجه یا رسیدگی کردن
distracts U منحرف کردن توجه
focussed U متمرکز کردن توجه
focuses U متمرکز کردن توجه
focused U متمرکز کردن توجه
attending U توجه یا رسیدگی کردن
to come in to notice U جلب توجه کردن
focusses U متمرکز کردن توجه
focus U متمرکز کردن توجه
to palm off a thing on aperson U چیزیرا با تردستی بکسی رساندن یابراوتحمیل کردن
to vindicate a religion U دیانتی را بثبوت رساندن یاازان دفاع کردن
reference U توجه کردن یا کار کردن با چیزی
references U توجه کردن یا کار کردن با چیزی
catch one's eye <idiom> U توجه کسی را جلب کردن
to turn a d. ear to U توجه نکردن به بی اعتنایی کردن به
feather one's nest <idiom> U به علائق خود توجه کردن
to take notice U ملتفت بودن توجه کردن
to pay attention to something [someone] U به چیزی [کسی ] توجه کردن
upstages U توجه دیگران را به خود جلب کردن
to court favour U توجه و التفات کسی را طلب کردن
upstaged U توجه دیگران را به خود جلب کردن
upstaging U توجه دیگران را به خود جلب کردن
to put [throw] [toss] somebody on to the scrap heap U به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
attentions U توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
attention U توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
adverts U توجه کردن مخفف تجارتی کلمهء advertisement
to put somebody in a backwater U به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
to put somebody on the back burner U به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
to shunt somebody aside U به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
advert U توجه کردن مخفف تجارتی کلمهء advertisement
lionize U مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
audits U توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
auditing U توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
audit U توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
audited U توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
noting U توجه کردن ذکر کردن
ward U نگهداری کردن توجه کردن
notes U توجه کردن ذکر کردن
to notice U توجه کردن [ملاحضه کردن ]
note U توجه کردن ذکر کردن
wards U نگهداری کردن توجه کردن
audited U یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
auditing U یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
to ingratite oneself U خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
audits U یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
zero in on <idiom> U تمام توجه شخصی را جلب کردن(میخ کسی شدن)
audit U یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
tendance U حضور
presence U حضور
in the presence of ... U در حضور ...
attendances U حضور
attendance U حضور
weighting U مرتب کردن کاربران , برنامه ها یا تاریخ با توجه به اهمیت یا اولویت آنها
questionof interest U پرسشهای جالب توجه موضوعهای جالب توجه
favourites U طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
favorites U طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
favourite U طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
in your presence U در حضور شما
immanence U حضور درهمه جا
immanency U حضور درهمه جا
tact U حضور ذهن
presence of mind U حضور ذهن
savoir faire U حضور ذهن
presentment U بیان حضور
roll call U حضور و غیاب
audiences U اجازه حضور
audience U اجازه حضور
non attendance U عدم حضور
non attandance U عدم حضور
non appearance U عدم حضور در
before the jvdges U در حضور قاضی
common sense U حضور ذهن
attends U حضور داشتن
attending U حضور داشتن
in my presence U در حضور من [حقوق]
attend U حضور داشتن
service U منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
serviced U منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
omnipresence U حضور در همه جا در ان واحد
pluripresence U حضور در چند جا در یک زمان
absence of mind U عدم حضور ذهن
ubiquity U حضور در همه جا در یک وقت
roll call U حضور و غیاب سازمانی
to request the company of: U حضور کسی را خواستن
presence [of somebody] U حضور [کسی] [حقوق]
locus standi U حق حضور در دادگاه یامجلس
arrival U حضور در خدمت فرستی
arrivals U حضور در خدمت فرستی
coram judice U در حضور قاضی اصاع
immediacy U اگاهی حضور ذهن
skim U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
libation U تقدیم شراب به حضور خدایان
to bring the matter before a court [the judge] U دعوایی را در حضور قاضی آوردن
show up U حاضر شدن حضور یافتن
to bring somebody before the judge U کسی را در حضور قاضی آوردن
sit in U حضور درمحلی بعنوان اعتراض
libations U تقدیم شراب به حضور خدایان
sit-ins U حضور درمحلی بعنوان اعتراض
bases boaded U ضربه با حضور بازیگران درپایگاههای 1 و 2 و 3
Is my presence absolutely necessary? U آیا حضور من لازم است؟
sit-in U حضور درمحلی بعنوان اعتراض
to be in attendance [at an event] U حضور داشتن [در مراسمی ] [اصطلاح رسمی]
recusancy U سرپیچی امتناع از حضور در مجالس عبادت
recusance U سرپیچی امتناع از حضور در مجالس عبادت
attendance of a doctor U حضور پزشک روی رینگ بوکس
your presence is requested U خواهشمند است حضور بهم رسانید
bases empty U ضربه بدون حضور بازیگر درپایگاهها
subpoena U کتبا" کسی را به دادگاه یا به حضور مامورتحقیق فراخواندن
subpoenaed U کتبا" کسی را به دادگاه یا به حضور مامورتحقیق فراخواندن
subpoenaing U کتبا" کسی را به دادگاه یا به حضور مامورتحقیق فراخواندن
subpoenas U کتبا" کسی را به دادگاه یا به حضور مامورتحقیق فراخواندن
preconception U عقیده از قبل تشکیل شده حضور پیش از وقت
banc U جلسهای که با حضور کلیه قضات یک دادگاه تشکیل شود
preconceptions U عقیده از قبل تشکیل شده حضور پیش از وقت
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to watch for certain symptoms U توجه کردن به نشانه های ویژه [علایم ویژه مرض ]
make a diplomatic representation U به دولتی تذکر دادن یا توجه دولتی را به موضوعی جلب کردن
nonduty status U حالت یا وضعیت بدون کاری عدم حضور در سر خدمت معلق
barristers U وکیل مدافع وکیلی که حق حضور دردادگاه و دفاع شفاهی را دارد
barrister U وکیل مدافع وکیلی که حق حضور دردادگاه و دفاع شفاهی را دارد
appearance money U پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
nuncupative will U وصیتی که ابتدا در حضور عدهای ازشهود اعلام و متعاقبا"نوشته میشود
two man rule U قانون حضور یاتصویب دونفره یا تصویب به وسیله دونفر برای انجام کار
time card U کارتی که ساعت حضور وغیاب کارگر روی ان قید میشود گاه برگ
bring U رساندن به
bringing U رساندن به
brings U رساندن به
understands U رساندن
implies U رساندن
conveys U رساندن
conveyed U رساندن
convey U رساندن
understand U رساندن
implying U رساندن
imply U رساندن
conveying U رساندن
supplying U رساندن
supplied U رساندن
supply U رساندن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com