Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
panchromatic
U
حساس نسبت بهمه رنگها
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
be patient to all men
U
با همه مردم شکیبا باشید نسبت بهمه بردباریاصبورباشید
sensitive to light
U
حساس نسبت به روشنایی
context sensitive
U
حساس نسبت به متن
susceptible to pain
U
حساس نسبت بدرد
photoconductor
U
هادی حساس نسبت به نور
photodiode
U
دیود حساس نسبت به نور
photocell
U
یاخته حساس نسبت به نور فتوسل
case sensitive
U
حساس نسبت به بزرگ یاکوچک بودن حرف
it is insensitive to light
U
روشنایی را حس نمیکند نسبت به روشنایی حساس نیست
realizing
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizes
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realized
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realize
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realised
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realising
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realises
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizing the palette
U
انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
by all means
U
بهمه حال
omniscient
U
واقف بهمه چیز
he wished success to all
U
بهمه گفت موفقیت شماراخواستارم
They cannot hold a candle to him .
U
سگش می ارزد بهمه آنها
thorough paced
U
بهمه جور قدم تربیت شده
tentacles
U
شاخک حساس ریشه حساس
tentacle
U
شاخک حساس ریشه حساس
photoconductive
U
هادی حساس نسبت به نور هادی نور
sensitive to corrosion
U
حساس در برابر زنگ زدگی حساس در برابر خوردگی
leverage
U
نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
ohm's law
U
جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
lift fan
U
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
liftjet
U
توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
gradient circuit
U
مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
Colors
[American English]
U
رنگها
attributable
U
قابل نسبت دادن نسبت دادنی
prorata
U
برحسب نسبت معین بهمان نسبت
collage
U
هنراختلاط رنگها
chromatics
U
علم رنگها
collages
U
هنراختلاط رنگها
color disk
U
گرده رنگها
color circle
U
دایره رنگها
flight of colors
U
پرش رنگها
chromatic
U
مربوط به رنگها
color sorting test
U
ازمون دسته بندی رنگها
color anomia
U
زبان پریشی نامی رنگها
nationallism
U
مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
thinner
U
حلالی برای کاهش ویسکوزیته رنگها
BPP
U
چهار بیت برای ترکیبی از رنگها
BPP
U
هشت بیت برای ترکیبی از رنگها
The color harmony in nature is very interesting.
U
هماهنگی رنگها درطبیعت بسیار جالب است
achloropsia
U
نوعی نابینایی درمورد رنگها مخصوصا رنگ سبز
colours
U
برنامههای گرافیکی برای ذخیره سازی محدوده رنگها در تصویر استفاده می کنند
color code
U
روشی برای مشخص کردن یک جسم یا خواص ان با استفاده از ترکیبات مختلف رنگها
colour
U
برنامههای گرافیکی برای ذخیره سازی محدوده رنگها در تصویر استفاده می کنند
palettes
U
تصویر نمایش داده شده با استفاده از قالب نادرست و اثرات نامط لوب رنگها
thermal wax
U
روش چاپ که در آن رنگها با ذوب کردن واکس رنگی روی کاغذ ایجاد میشود
palette
U
تصویر نمایش داده شده با استفاده از قالب نادرست و اثرات نامط لوب رنگها
thermal transfer
U
روش چاپ که در آن رنگها با ذوب کردن واکس رنگی روی کاغذ ایجاد میشود
thermal wax transfer printer
U
روش چاپ که در آن رنگها با ذوب کردن واکس رنگی روی کاغذ ایجاد میشود
contrasted
U
دکمه کنترلی روی صفحه نمایش که اختلاف بین e-ton سیاه و سفید یا رنگها را تغییر میدهد
contrasting
U
دکمه کنترلی روی صفحه نمایش که اختلاف بین e-ton سیاه و سفید یا رنگها را تغییر میدهد
contrasts
U
دکمه کنترلی روی صفحه نمایش که اختلاف بین e-ton سیاه و سفید یا رنگها را تغییر میدهد
contrast
U
دکمه کنترلی روی صفحه نمایش که اختلاف بین e-ton سیاه و سفید یا رنگها را تغییر میدهد
ansi
U
که نحوه نمایش رنگها و تصاویر کوچک و ساده را روی صفحه نمایش بیان میکند
standards
U
محدوده رنگها که در یک سیستم مشخص فراهم هستند و توسط تمام برنامه ها قابل اشتراک هستند
standard
U
محدوده رنگها که در یک سیستم مشخص فراهم هستند و توسط تمام برنامه ها قابل اشتراک هستند
contrasts
U
تفاوت بین سیاه و سفید یا بین رنگها
contrasting
U
تفاوت بین سیاه و سفید یا بین رنگها
contrast
U
تفاوت بین سیاه و سفید یا بین رنگها
contrasted
U
تفاوت بین سیاه و سفید یا بین رنگها
alive
U
حساس
sensitive
U
حساس
elastic
U
حساس
ticklish
U
حساس
thin skinned
U
حساس
passible
U
حساس
prominent
U
حساس
sensor
U
حساس
vigilant
U
حساس
delicate
U
حساس
elastic demand
U
حساس
tendering
U
حساس
activator
U
حساس گر
susceptive
U
حساس
exquisite
U
حساس
supersensitive
U
حساس
sensitive clay
U
رس حساس
sentimental
U
حساس
sensate
U
حساس
acute
U
حساس
techy
U
حساس
feisty
U
حساس
sharp nosed
U
حساس
tenderest
U
حساس
key
<adj.>
U
حساس
tendered
U
حساس
tender
U
حساس
critical
U
حساس
sensitization
U
حساس شدن
perceptive
U
حساس و باهوش
palpi
U
شاخک حساس
mimosa
U
گیاه حساس
overstrung
U
خیلی حساس
senseful
U
خیلی حساس
sensory nerves
U
پیهای حساس
sensitive zone
U
منطقه حساس
sensitizer
U
حساس کننده
sensitization
U
حساس کردن
skinless
U
خیلی حساس
sensitive plant
U
گیاه حساس
sensitization
U
حساس سازی
supersensitive
U
حساس شده
sensitises
U
حساس شدن
sensitizes
U
حساس کردن
sensitising
U
حساس کردن
sensitizing
U
حساس شدن
sensitising
U
حساس شدن
sensitize
U
حساس کردن
sensitize
U
حساس شدن
sensitizing
U
حساس کردن
sensitized
U
حساس کردن
sensitized
U
حساس شدن
sensitises
U
حساس کردن
sensitised
U
حساس شدن
tenderizing
U
حساس کردن
tenderizes
U
حساس کردن
tenderized
U
حساس کردن
supersensitive
U
فوق حساس
tenderize
U
حساس کردن
tenderising
U
حساس کردن
tenderises
U
حساس کردن
pixilated
U
خیلی حساس
tenderised
U
حساس کردن
sensitised
U
حساس کردن
sensitizes
U
حساس شدن
sensitively
U
بطور حساس
kittle
U
هوشیار حساس
elastic supply
U
عرضه حساس
jumpy
U
بیقرار حساس
tenderest
U
حساس بودن
vibrissa
U
موی حساس
high strung
U
بسیار حساس
insensitive
U
غیر حساس
tender
U
حساس بودن
keop soo
U
نقاط حساس
insensible
U
غیر حساس
it touched him on the raw
U
بنقطه حساس
tendering
U
حساس بودن
key points
U
نقاط حساس
key position
U
شغل حساس
key terrain
U
زمین حساس
tendered
U
حساس بودن
critical position
U
پوزیسیون حساس
critical mass
U
توده حساس
gleg
U
حساس باهوش
stark
U
حساس سفت
hyperaesthetic
U
زیاده از حد حساس
hygrosensitive
U
حساس به رطوبت
starkly
U
حساس سفت
starkest
U
حساس سفت
starker
U
حساس سفت
insensitivity
U
غیر حساس
a sensitive subject
[topic]
U
موضوعی حساس
critical facility
U
تاسیسات حساس
critical item
U
اماد حساس
feelingly
U
بطور حساس
inelastic demand
U
تقاضای غیر حساس
supersensitive
U
فوق العاده حساس
detecting circuit
U
مدار حساس مین
tentacle
U
موی حساس جانور
sentient
U
حساس دستخوش احساسات
tentacles
U
موی حساس جانور
soft boiled
U
نیم بند حساس
electrosensitive paper
U
کاغذ حساس الکترونیکی
hypergolic fuel
U
سوخت فوق حساس
sensitivities
U
حساس بودن به چیزی
sensitivity
U
حساس بودن به چیزی
tentacular
U
دارای شاخک حساس
dipneedle circuit
U
مدار حساس مغناطیسی
pressure sensitive pen
U
قلم حساس به فشار
context sensitive help
U
کمک حساس به قرینه
tender minded
U
دارای فکر حساس
vital points
U
نقاط حساس بدن
kyusho
U
نقاط حساس بدن
youch sensitive screen
U
صفحه حساس به تماس
key position
U
موضع حساس و مهم
key terrain features
U
عوارض حساس زمین
palpus
U
شاخک حساس سبیل
touchiest
U
نازک نارنجی حساس
susceptible
U
حساس مستعد پذیرش
touch panel
U
صفحه حساس به تماس
touchy
U
نازک نارنجی حساس
touchier
U
نازک نارنجی حساس
touch sensitive tablet
U
تابلو حساس به تماس
laminitis
U
اماس لایههای حساس
touch sensitive panel
U
صفحه حساس به تماس
tentacular
U
شبیه شاخک حساس
sensory
U
وابسته به مرکز احساس حساس
light sensitive cell
U
سلول حساس در برابر نور
electrosensitive
U
چاپ با کاغذ حساس به الکترون
otocyst
U
عضو حساس شنوایی بی مهرگان
fluxgate
U
وسیله حساس به مین مغناطیسی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com