English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
guttle U حریصانه چیزی خوردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
devouring U حریصانه خوردن
devoured U حریصانه خوردن
devours U حریصانه خوردن
devour U حریصانه خوردن
gobble U حریصانه خوردن
gobbles U حریصانه خوردن
gobbling U حریصانه خوردن
engorge U حریصانه خوردن
gobbled U حریصانه خوردن
lap U سرکشیدن حریصانه خوردن
gulls U حریصانه خوردن بلعیدن
gull U حریصانه خوردن بلعیدن
guzzle U حریصانه خوردن سرکشیدن
lapped U سرکشیدن حریصانه خوردن
guzzled U حریصانه خوردن سرکشیدن
guzzles U حریصانه خوردن سرکشیدن
guzzling U حریصانه خوردن سرکشیدن
wolf U گرگ حریصانه خوردن
gutting U غارت کردن حریصانه خوردن
gut U غارت کردن حریصانه خوردن
guts U غارت کردن حریصانه خوردن
bonked U خوردن سر به چیزی
bonk U خوردن سر به چیزی
to refresh oneself U چیزی خوردن
bonks U خوردن سر به چیزی
run into (something) <idiom> U به چیزی خوردن
bonking U خوردن سر به چیزی
run down <idiom> U به چیزی خوردن وخوردشدن
swear on U سوگند به چیزی خوردن
to swear by something U به چیزی قسم خوردن
bonk U صدای خوردن چیزی به سر
eat one's heart out U غصه چیزی را خوردن
bonks U صدای خوردن چیزی به سر
bonked U صدای خوردن چیزی به سر
bonking U صدای خوردن چیزی به سر
scrunches U صدای بهم خوردن چیزی
I'd like something to eat. چیزی برای خوردن میخواهم.
scrunch U صدای بهم خوردن چیزی
scrunched U صدای بهم خوردن چیزی
scrunching U صدای بهم خوردن چیزی
bonked U صدای خوردن کله به چیزی
bonk U صدای خوردن کله به چیزی
bonks U صدای خوردن کله به چیزی
bonking U صدای خوردن کله به چیزی
to i. on something U به چیزی خوردن یا تصادف کردن
swinge U تلوتلو خوردن بدور چیزی چرخیدن
lap U لیس زدن با صدا چیزی خوردن
lapped U لیس زدن با صدا چیزی خوردن
to bump [into] U برخورد کردن [بهم خوردن ] [با کسی یا چیزی]
voraciously U حریصانه
graspingly U حریصانه
toothily U حریصانه
avidly U حریصانه
ravenously U حریصانه
greedily U حریصانه
ravenous appetite U اشتهای حریصانه
ingurgitate U حریصانه قورت دادن بلعیدن
rapaciously U از روی درنده خوئی حریصانه
to play a good knife and fork U ازروی اشتهاخوراک خوردن خوب چیز خوردن
swag U تاب خوردن تلوتلو خوردن بنوسان دراوردن
tumbled U غلت خوردن معلق خوردن
tripped U لغزش خوردن سکندری خوردن
trip U لغزش خوردن سکندری خوردن
tumble U غلت خوردن معلق خوردن
tumbles U غلت خوردن معلق خوردن
trips U لغزش خوردن سکندری خوردن
grog U دستهای از مردم که برای خوردن عرق گرد هم نشینند عرق خوردن
to drink wine U می خوردن شراب خوردن
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
queries U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to hang over anything U سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
establishing U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controls U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
control U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establishes U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establish U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to pass by any thing U از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
appreciating U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciate U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rate U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciates U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
to regard somebody [something] as something U کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
rates U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciated U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
screw up <idiom> U زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
changed U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changing U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
fence [around / between something] U حصار [دور چیزی] [بین چیزی]
to wish for something U ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
fence [around / between something] U نرده [دور چیزی] [بین چیزی]
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
changes U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . U درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
recognition U 1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
to blame somebody for something U کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی [اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن] [جرم یا گناه]
to lean something against something U چیزی را به چیزی تکیه دادن
resist U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
requiring U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
required U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
require U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
to paint something [with something] U چیزی را [با چیزی] رنگ زدن
inserts U قرار دادن چیزی در چیزی
inserting U قرار دادن چیزی در چیزی
insert U قرار دادن چیزی در چیزی
resists U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisted U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
requires U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
resisting U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
(a) case in point <idiom> U مثالی که چیزی راثابت کند یا به روشن شدن چیزی کمک کند
to get ahold of somebody [something] [American English] <idiom> U کسی [چیزی ] را گرفتن [دستش به کسی یا چیزی رسیدن] [اصطلاح روزمره]
hurtled U خوردن
hurtle U خوردن
buckle U تا خوردن
butt U خوردن
hurtles U خوردن
hurtling U خوردن
to makea meal of U خوردن
slid U سر خوردن
eats U خوردن
feed U خوردن
feeds U خوردن
to get outside of U خوردن
butted U خوردن
abut U خوردن
abuts U خوردن
glides U سر خوردن
glided U سر خوردن
glide U سر خوردن
To be crossed out ( eliminated , omitted ) . U خط خوردن
to swear by all that is sacred U خوردن
buckles U تا خوردن
stirred U جم خوردن
buckled U تا خوردن
butts U خوردن
abutted U خوردن
to run a U خوردن
eat U خوردن
gluttonize U پر خوردن
sampled U خوردن
stir U جم خوردن
stirrings U جم خوردن
stirs U جم خوردن
knock against U خوردن به
erode U خوردن
lap vt U خوردن به
eroded U خوردن
look back U سر خوردن
erodes U خوردن
eroding U خوردن
manducate U و خوردن
cared U غم خوردن
grub U خوردن
polish off U خوردن
eating U خوردن
grubbed U خوردن
grubs U خوردن
gormandize U پر خوردن
gluts U پر خوردن
glut U پر خوردن
occlude U خوردن
corrode U خوردن
trundles U غل خوردن
trundle U غل خوردن
hitting U خوردن
sample U خوردن
to go with U خوردن به
care U غم خوردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com