English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (23 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
throw one's weight around <idiom> U ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
to make a r for something U برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
within reach of gunshot U کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . U درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
security blanket <idiom> U استفاده از چیزی برای راحتی
approval U توافق برای استفاده از چیزی
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to store up something U انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
establishing U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to get ahold of somebody [something] [American English] <idiom> U کسی [چیزی ] را گرفتن [دستش به کسی یا چیزی رسیدن] [اصطلاح روزمره]
changed U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changing U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changes U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
labels U قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
labeling U قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
label U قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
labelled U قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
how about <idiom> برای ارائه پشنهاد یا جویا شدن نظر دیگران در مورد چیزی یا کاری استفاده می شود
texture mapping U 1-جلوههای ویژه گرافیک کامپیوتری با استفاده از الگوریتم هایی برای تولید تصویری که مانند سطح چیزی به نظر می آید.
pull up with U به چیزی رسیدن
pull up to U به چیزی رسیدن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to be over something U به پایان رسیدن چیزی
matures U به موعد چیزی رسیدن
mature U به موعد چیزی رسیدن
smoke out <idiom> U درمورد چیزی به حقیقت رسیدن
endings U عمل توقف چیزی یا به انتها رسیدن آن
ending U عمل توقف چیزی یا به انتها رسیدن آن
to get to somebody [something] U به کسی دسترسی پیدا کردن [ به چیزی رسیدن]
to entertain hopes [for something] U آرزوی رسیدن [به چیزی] را در ذهن خود کردن
autumns U برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
autumn U برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
use U استفاده از چیزی
uses U استفاده از چیزی
use [of something] U استفاده [از چیزی]
work off <idiom> U اجبار چیزی به حرکت
use U روش استفاده از چیزی
fall out of use <idiom> U از چیزی استفاده نکردن
uses U روش استفاده از چیزی
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
accosts U در امتداد چیزی حرکت کردن
accosting U در امتداد چیزی حرکت کردن
advances U حرکت دادن چیزی به جلو
accosted U در امتداد چیزی حرکت کردن
advance U حرکت دادن چیزی به جلو
advancing U حرکت دادن چیزی به جلو
accost U در امتداد چیزی حرکت کردن
done with <idiom> U تمام کردن استفاده از چیزی
have dibs on <idiom> U درخط استفاده از چیزی بودن
peaks U زمانی که چیزی بیشترین حد استفاده را دارد
peaking U زمانی که چیزی بیشترین حد استفاده را دارد
lincense or cence U مرخص کردن اجازه استفاده از چیزی
peak U زمانی که چیزی بیشترین حد استفاده را دارد
disposable U چیزی که پس از استفاده دور انداخته میشود
feedback U اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
carrying U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carried U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carries U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carry U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
direction U دستوراتی که نحوه استفاده از چیزی را نشان می دهند
superseding U گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
supersedes U گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
supersede U گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
superseded U گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
shared U استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
share U استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
shares U استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
resource U گرافیکی که مفید هستند یا توسط چیزی استفاده می شوند
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queried U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
to pass by any thing U از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
controls U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
control U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to hang over anything U سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to grieve over anything U برای چیزی
rates U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciates U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rate U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciating U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
to regard somebody [something] as something U کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
appreciate U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
requests U تقاضا برای چیزی
to grumble at any thing U برای چیزی غرغرکردن
inclinable to something U مساعد برای چیزی
look to <idiom> U آمادگی برای چیزی
requested U تقاضا برای چیزی
requesting U تقاضا برای چیزی
request U تقاضا برای چیزی
application [for something] U درخواست نامه [برای چیزی]
demands U تقاضا برای انجام چیزی
in defence of somebody [something] U برای دفاع از کسی [چیزی]
take for <idiom> U اشتباه شخصی برای چیزی
demanded U تقاضا برای انجام چیزی
I'd like something to eat. چیزی برای خوردن میخواهم.
steeper U فرف برای خیساندن چیزی
demand U تقاضا برای انجام چیزی
to look at the black side [about something] U بدبین بودن [برای چیزی]
I'd like something to drink. چیزی برای نوشیدن میخواهم.
asked U برای چیزی بی تاب شدن
to try something on U چیزی را برای امتحان پوشیدن
catch at U برای گرفتن چیزی کوشیدن
to give reasons for a thing U دلیل برای چیزی اوردن
to get something to somebody U برای کسی چیزی را آوردن
to atone for something U کفاره دادن برای چیزی
asks U برای چیزی بی تاب شدن
asking U برای چیزی بی تاب شدن
to make amends for something U کفاره دادن برای چیزی
ask U برای چیزی بی تاب شدن
fence [around / between something] U نرده [دور چیزی] [بین چیزی]
fence [around / between something] U حصار [دور چیزی] [بین چیزی]
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
screw up <idiom> U زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to wish for something U ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
solid U چاپگری که از شکل حرف کامل برای چاپ یک حرکت استفاده کند مثل چاپگر -daisy wheel
solids U چاپگری که از شکل حرف کامل برای چاپ یک حرکت استفاده کند مثل چاپگر -daisy wheel
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
nothing remains to be told U چیزی برای گفتن باقی نمیماند
to refuse somebody admittance to something U پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
lanyard U طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
lanyards U طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
cellarage U حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
to make amends for something U جلب رضایت کردن برای چیزی
make room for someone or something <idiom> U برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
anthropomorphism U تصور شخصیت انسانی برای چیزی
spoon-feed <idiom> U ساده کردن چیزی برای کسی
demand U تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
to make a study of something U برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
impetrate U برای چیزی لابه واستغاثه کردن
consigns U یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigning U یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to call somebody to [for] something U از کسی برای چیزی درخواست کردن
consign U یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
sexualize U جنس برای چیزی تعیین کردن
stepper U چیزی که برای پله بکار می رود
consigned U یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
To set a limit to everything. U برای هر چیزی حدی قائل شدن
demands U تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
to graps at anything U برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
to save up for something U برای چیزی صرفه جویی کردن
to save for something U پس انداز کردن [اندوختن ] برای چیزی
to negotiate for something U گفتگو و معامله کردن برای چیزی
to set measures to anything U برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
I have nothing to declare. چیزی برای گمرک دادن ندارم.
demanded U تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
to atone for something U جلب رضایت کردن برای چیزی
stationed U یا مقصد استفاده میشود
station U یا مقصد استفاده میشود
stations U یا مقصد استفاده میشود
make something out <idiom> U ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
wringer U ماشینی که برای چلاندن چیزی بکارمی رود
To lick ones lips . U شکم خود را برای چیزی صابون زدن
to commandeer something U چیزی را [بدون اجازه] برای خود برداشتن
to be the obvious thing [for somebody or something] U آشکار [بدیهی] بودن [برای کسی یا چیزی]
put up to <idiom> U وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
bring up <idiom> U معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
represent U عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
applying U تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
to seek a remedy for something U چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
to open something to [the] traffic U چیزی را برای [دسترسی به] ترافیک باز کردن
applies U تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
Do you have nothing to declare? U آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
represented U عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
represents U عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
apply U تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
cash on the barrelhead <idiom> U پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
to e. with person on a thing U کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
pay through the nose <idiom> U برای چیزی پول زیادی خرج کردن
measure U عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com