Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
rain discharge
U
حجم بارندگی در یک حوزه تقسیم بر مدت ریزش بارندگی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
precipitation of moisture
U
بارندگی
rain fall
U
بارندگی
rainfall
U
بارندگی
onfall
U
بارندگی
snowfalls
U
بارندگی
snowfall
U
بارندگی
the rainy season
U
بارندگی
raining
U
بارندگی باریدن
rains
U
بارندگی باریدن
effective rainfall
U
بارندگی موثر
hyerograph
U
نقشه بارندگی
rainfall intensity
U
شدت بارندگی
annual precipitation
U
بارندگی سالیانه
rain
U
بارندگی باریدن
downpour
U
بارندگی زیاد
rained
U
بارندگی باریدن
downpours
U
بارندگی زیاد
precipitation
U
میزان بارندگی
onding
U
بارندگی زیاد
monsoon
U
موسم بارندگی
monsoons
U
موسم بارندگی
hyetology
U
علم یا مبحث بارندگی
average annual precipitation
U
متوسط بارندگی سالینه
pluviometric
U
مبنی بر سنجش مقدار بارندگی
rainfall area
U
منطقه بارش ناحیه بارندگی
rain gage
U
وسیله سنجش میزان بارندگی
lapseratc
U
میزان بارندگی به نسبت بلندی ها
intensity of rain fall
U
شدت بارندگی که بامیلیمتردرساعت مشخص میشود
these cloud promise rain
این ابرها خبر از بارندگی میدهند
These clouds are a sign of rain .
این ابرها علامت بارندگی است
ephemeral stream
U
رودی که درموقع بارندگی اب در ان جریان دارد
dry year
U
سالی که میزان بارندگی در ان از حد معمول کمتر است
wet year
U
سالی که میزان بارندگی از حد معمول سالیانه بیشتراست
quady
U
رودی که فقط در فصل بارندگی جریان دارد و دربقیه فصول خشک میباشد
hyetography
U
نقشه کشی از بارندگی نمایش بارش با نقشه
storm water
U
فاضلاب ناشی از بارندگی فاضلاب سطحی
runoff coefficient
U
ضریب جریان که برابراست باارتفاع اب جریان یافته درزمین به ارتفاع بارندگی این ضریب کوچکتر از واحدمیباشد
rainfall index
U
شاخص بارش شاخص بارندگی
period of concentration
U
در یک حوزه ابریز رودخانه مدت زمانی که یک قطره اب از ابتدای حوزه تا خروج از حوزه را
fallout prediction
U
محاسبه میزان ریزش اتمی پیش بینی ریزش
divisor
U
عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous
U
تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier
U
درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
base band
U
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
baseband
U
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
trellis coding
U
روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
subdivides
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
sectors
U
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sector
U
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
scope
U
حوزه
zero field
U
بی حوزه
zones
U
حوزه
zone
U
حوزه
circuity
U
حوزه
realms
U
حوزه
realm
U
حوزه
presidency
U
حوزه
department
U
حوزه
precinct
U
حوزه
precincts
U
حوزه
basin
U
حوزه
ranged
U
حوزه
ranges
U
حوزه
district
U
حوزه
basins
U
حوزه
districts
U
حوزه
jurisdication
U
حوزه
ambit
U
حوزه
range
U
حوزه
departments
U
حوزه
spheres
U
حوزه
domains
U
حوزه
aquifer
U
حوزه
field
U
حوزه
areas
U
حوزه
sphere
U
حوزه
area
U
حوزه
fielded
U
حوزه
fields
U
حوزه
extent
U
حوزه
domain
U
حوزه
drainge area
U
حوزه زهکشی
judicature
U
حوزه قضایی
catchment areas
U
حوزه ابریز
circuit
U
حوزه قضائی
ground water basin
U
حوزه اب زیرزمینی
scope of coverage
U
حوزه عمل
seepage area
U
حوزه تراوش
kingdom
U
حوزه اقتدار
apanage
U
حوزه درامداتفاقی
drainage basin
U
حوزه زهکش
drainage area
U
حوزه ابخیز
circuit
U
جریان حوزه
constituencies
U
حوزه انتخاباتی
circle
U
محفل حوزه
circled
U
محفل حوزه
circles
U
محفل حوزه
circling
U
محفل حوزه
f.of operations
U
حوزه عملیات
magnetic fields
U
حوزه مغناطیسی
electorates
U
حوزه انتخابیه
constituencies
U
حوزه انتخابیه
constituency
U
حوزه انتخاباتی
prefecture
U
حوزه اداری
constituency
U
حوزه انتخابیه
electorate
U
حوزه انتخابیه
magnetic field
U
حوزه مغناطیسی
circuits
U
جریان حوزه
scope
U
قلمرو حوزه
test bay
U
حوزه ازمایش
circuits
U
حوزه قضائی
precincts
U
بخش حوزه
precinct
U
بخش حوزه
domains
U
حوزه دایره
module
U
حوزه گنجایش
induction field
U
حوزه القائی
modules
U
حوزه گنجایش
span of control
U
حوزه نظارت
free field
U
حوزه ازاد
department
U
حوزه کمیته
departments
U
حوزه کمیته
catchment area
U
حوزه ابریز
domain
U
حوزه دایره
chapelry
U
حوزه کلیسا
image field
U
حوزه تصویر
constituency
U
هیات موکلان یک حوزه
basin
U
حوزه رودخانه ابگیر
basin area
U
حوزه ابریز رودخانه
princedom
U
حوزه حکومت شاهزاده
active zone of well
U
حوزه فعال چاه
basins
U
حوزه رودخانه ابگیر
catchment
U
حوزه ابریز مرزی
flashing
U
کاهش حوزه مغناطیسی
blind drainage area
U
حوزه ابریز بسته
free trade area
U
حوزه تجارت ازاد
compass
U
حدود وثغور حوزه
polls
U
حوزه رای گیری
coil field
U
حوزه سیم پیچ
flooding area
U
حوزه سیل گیر
sees
U
مقر یا حوزه اسقفی
see
U
مقر یا حوزه اسقفی
venues
U
حوزه صلاحیت دادگاه
polled
U
حوزه رای گیری
poll
U
حوزه رای گیری
venue
U
حوزه صلاحیت دادگاه
magnetic deflection
U
انحراف در حوزه مغناطیسی
catchment area
U
حوزه ابخیز ابگیر
intendancy
U
مدیریت حوزه مباشرت
circuit
U
حوزه صلاحیت دادگاه
intersplere
U
در حوزه یکدیگر امدن
catchment areas
U
حوزه ابخیز ابگیر
bolson
U
حوزه ابریز بسته
circuits
U
حوزه صلاحیت دادگاه
constituencies
U
هیات موکلان یک حوزه
military area
U
حوزه جغرافیایی نظامی
pours
U
ریزش
gushed
U
ریزش
inpouring
U
ریزش
gush
U
ریزش
on the fly
U
ریزش
pour
U
ریزش
effusion
U
ریزش
afflux
U
ریزش
effusions
U
ریزش
gushes
U
ریزش
sprinkles
U
ریزش نم نم
coryza
U
ریزش
overflown
U
ریزش
perfusion
U
ریزش
diffusion
U
ریزش
poured
U
ریزش
catarrh
U
ریزش
sprinkled
U
ریزش نم نم
sprinkle
U
ریزش نم نم
pouring
U
ریزش
fox evil
U
ریزش مو
outflow
U
ریزش
depilation
U
ریزش مو
influx
U
ریزش
come down
U
ریزش
influxes
U
ریزش
log chute
U
ریزش
insets
U
: ریزش
inset
U
: ریزش
precipitation
U
ریزش
calvities
U
ریزش مو
drencher
U
اب ریزش
chuct
U
ریزش
rheumatism
U
ریزش
landslides
U
ریزش
fallout
U
ریزش
spill
U
ریزش
spilled
U
ریزش
spilling
U
ریزش
spills
U
ریزش
defluxion
U
ریزش
disembogue
U
ریزش
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com