Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
hold out
U
حاکی بودن از خودداری کردن از
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
contains
U
شامل بودن خودداری کردن
contained
U
شامل بودن خودداری کردن
contain
U
شامل بودن خودداری کردن
symbolising
U
حاکی بودن از
portended
U
حاکی بودن
portend
U
حاکی بودن
portending
U
حاکی بودن
bode
U
حاکی بودن از
purport
U
حاکی بودن از
purported
U
حاکی بودن از
purporting
U
حاکی بودن از
purports
U
حاکی بودن از
smell
U
حاکی بودن از
smelled
U
حاکی بودن از
symbolised
U
حاکی بودن از
smelling
U
حاکی بودن از
symbolized
U
حاکی بودن از
smells
U
حاکی بودن از
symbolizes
U
حاکی بودن از
symbolizing
U
حاکی بودن از
bespeak
U
حاکی بودن از
portends
U
حاکی بودن
symbolize
U
حاکی بودن از
betoken
U
حاکی بودن از
symbolises
U
حاکی بودن از
foreshadows
U
از پیش حاکی بودن از
foreshadowing
U
از پیش حاکی بودن از
foreshadowed
U
از پیش حاکی بودن از
foreshadow
U
از پیش حاکی بودن از
signifying
U
حاکی بودن از باشاره فهماندن
signifies
U
حاکی بودن از باشاره فهماندن
signify
U
حاکی بودن از باشاره فهماندن
geuk gei
U
خودداری کردن
hold in
U
خودداری کردن
abstaining
U
خودداری کردن
keep up
U
خودداری کردن
abstains
U
خودداری کردن
abstained
U
خودداری کردن
abstain
U
خودداری کردن
withold
U
خودداری کردن از
forborne
U
خودداری کردن
to look back
U
از پیشرفت خودداری کردن
keep a straight face
U
از خنده خودداری کردن
receded
U
عقب کشیدن خودداری کردن از
recede
U
عقب کشیدن خودداری کردن از
recedes
U
عقب کشیدن خودداری کردن از
withheld
U
مضایقه داشتن خودداری کردن
withholds
U
مضایقه داشتن خودداری کردن
withhold
U
مضایقه داشتن خودداری کردن
receding
U
عقب کشیدن خودداری کردن از
withholding
U
مضایقه داشتن خودداری کردن
forbear
U
امساک کردن خودداری کردن از
forbears
U
امساک کردن خودداری کردن از
peregrinate
U
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contain
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to mind
U
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
composure
U
خودداری
abstention
U
خودداری
abstentions
U
خودداری
forbearance
U
خودداری
equanimity
U
خودداری
self-possession
U
خودداری
self command
U
خودداری
self-control
U
خودداری
continence
U
خودداری
self possession
U
خودداری
abstinence
U
خودداری
self control
U
خودداری
forearance
U
خودداری
monitored
U
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors
U
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor
U
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
self control
U
قوه خودداری
dishonours
U
خودداری از پرداخت
dishonouring
U
خودداری از پرداخت
holdout
U
خودداری از بازی
forbore
U
خودداری کرد
dishonoured
U
خودداری از پرداخت
holdouts
U
خودداری از بازی
dishonors
U
خودداری از پرداخت
dishonoring
U
خودداری از پرداخت
dishonored
U
خودداری از پرداخت
restraints
U
نگهداری خودداری
dishonour
U
خودداری از پرداخت
restraint
U
نگهداری خودداری
illation
U
حاکی
indicative
U
حاکی
prelusive
U
حاکی
symptomatic
U
حاکی
significative
U
حاکی
significative of
U
حاکی از
redolent
U
حاکی
symbolically
U
حاکی
illative
U
حاکی
symbolic
U
حاکی
abstention
U
خودداری ازدادن رای
abstentions
U
خودداری ازدادن رای
to abstain from something
U
خودداری
[ازدادن رای ]
conscientious objection
U
خودداری از خدمت سربازی
sit out
U
خودداری بازیگر از تمدیدقرارداد
self repression
U
مسک نفس خودداری
representative
U
حاکی از مشعربر
expessive
U
حاکی نماینده
pained
U
حاکی از درد
condemnatory
U
حاکی ازمحکومیت
unexpressive
U
غیر حاکی
hungry
U
حاکی از گرسنگی
hungriest
U
حاکی از گرسنگی
representatives
U
حاکی از مشعربر
separative
U
حاکی از جدایی
it is typical of
U
حاکی است بر
hungrier
U
حاکی از گرسنگی
evidentiary
U
دال حاکی
hungered
[arch]
U
حاکی از گرسنگی
triumphal
U
حاکی از پیروزی
illiative
U
حاکی از نتیجه
suspicious
U
حاکی ازبدگمانی
reminiscent of slavery
U
حاکی از بردگی
presageful
U
حاکی از فال بد
abstains
U
خودداری داوران ازدادن رای
abstained
U
خودداری داوران ازدادن رای
abstaining
U
خودداری داوران ازدادن رای
abstain
U
خودداری داوران ازدادن رای
temperance
U
طرفداری از منع نوشابههای الکلی خودداری
expressive
U
حاکی اشاره کننده
emblematic
U
حاکی کنایه دار
significantly
U
قابل توجه حاکی از
significant
U
قابل توجه حاکی از
secondary
U
حاکی از زمان گذشته
abdicative
U
حاکی ازکناره گیری
symptomatic
U
حاکی از علائم مرض
deprecatory
U
حاکی از نارضایتی یا بی میلی
liquorish
U
حاکی ازنوشابه دوستی
escapism
U
خودداری ازشرکت درکارهای سیاسی فرار از واقعیات
awesome
U
حاکی از ترس ناشی از بیم
conspiratorial
U
حاکی از توط ئه وتوط ئه سازی
shipped bill of exchange
U
بارنامهای که حاکی ازمحموله است
gold export point
U
قیمت کالای خارجی با ارزخریداری شده خودداری میکند
radiant look
U
نگاهی که حاکی ازخوشی یاامیدواری باشد
whew
U
صدای سوت حاکی از حیرت یاتحسین
bah
U
علامت تعجب حاکی ازاهانت و تحقیر
reorder level
U
مقدارموجودی که حاکی از نیاز به سفارش میباشد
saving
U
خودداری ازمصرف وجوه عدم تقسیم منافع و افزودن ان به سرمایه
conscientious objectors
U
کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
conscientious objector
U
کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
to mark good
U
نشان حاکی از بهادر روی کالا گذاشتن
augural
U
تفالی مبنی بر پیشگویی حاکی از خیر یا شر در اینده
ink hard terms
U
اصطلاحات غلنبه که حاکی ازعلم فروشی باشد
prohibition
U
حکم خودداری از اقدام قضایی که دادگاه عالی به محکمه تالی میدهد
viva
U
حرف ندا حاکی از حسن نیت ودعای خیر
wowing
U
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wow
U
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wowed
U
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wows
U
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
vivas
U
حرف ندا حاکی از حسن نیت ودعای خیر
open vertict
U
رای حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
open verdict
U
رای هیات منصفه حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
referendums
U
حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referendum
U
حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referenda
U
حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
attestation clause
U
ذکر میشود ومفادا حاکی از ان است که ایشان امضا وی را از هرجهت تصدیق می کنند
live up to
<idiom>
U
طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
parallelled
U
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallelling
U
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
paralleling
U
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallel
U
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
paralleled
U
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallels
U
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
recoupment
U
خودداری از پرداخت دین به علت وجود علت قانونی
average clause
U
عبارتی که در بیمه نامه دریایی درج میشود و حاکی از ان است که برخی از کالاهااز شمول این خسارت خارج میباشد
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
U
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
gloats
U
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloat
U
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloating
U
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloated
U
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
to have short views
U
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
totem
U
روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
totems
U
روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
jollify
U
کردن سرخوش بودن
to keep guard
U
بودن احتیاط کردن
to be on guard
U
بودن احتیاط کردن
to be in one's right mind
U
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
corresponds
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
correspond
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumber
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job
<idiom>
U
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
govern
U
حاکم بودن فرمانداری کردن
necessitate
U
ایجاب کردن مستلزم بودن
governed
U
حاکم بودن فرمانداری کردن
entailing
U
شامل بودن فراهم کردن
perpetrated
U
مرتکب کردن مقصر بودن
trut
U
اعتماد کردن به امیدوار بودن
governs
U
حاکم بودن فرمانداری کردن
minding
U
موافبت کردن ملتفت بودن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com