Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 176 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
liquorish
U
حاکی ازنوشابه دوستی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
indicative
U
حاکی
togetherness
U
دوستی
prelusive
U
حاکی
philogyny
U
زن دوستی
friendship
U
دوستی
illative
U
حاکی
illation
U
حاکی
brotherliness
U
دوستی
symptomatic
U
حاکی
redolent
U
حاکی
friendships
U
دوستی
fellowships
U
دوستی
fellowship
U
دوستی
significative
U
حاکی
significative of
U
حاکی از
symbolic
U
حاکی
symbolically
U
حاکی
peace
U
دوستی
uxoriousness
U
زن دوستی
sodality
U
دوستی
unexpressive
U
غیر حاکی
lastering friendship
U
دوستی پا بر جا یا ثابت
condemnatory
U
حاکی ازمحکومیت
evidentiary
U
دال حاکی
excessive love
U
دوستی زیاد
expessive
U
حاکی نماینده
betoken
U
حاکی بودن از
bespeak
U
حاکی بودن از
altruism
U
نوع دوستی
philanthropy
U
بشر دوستی
humanitarianism
U
بشر دوستی
brotherly
U
ازروی دوستی
negrophilism
U
دوستی بازنگیان
algophilia
U
درد دوستی
fraternal love
U
دوستی برادری
fraternization
U
دوستی کردن
the utmost love
U
منتهای دوستی
presageful
U
حاکی از فال بد
professed love
U
دوستی زبانی
protestation of frienship
U
ادعای دوستی
reminiscent of slavery
U
حاکی از بردگی
ritualism
U
تشریفات دوستی
self love
U
خود دوستی
separative
U
حاکی از جدایی
taphophilia
U
گور دوستی
philoprogenitiveness
U
بچه دوستی
ties of friendship
U
قیودیاعلاقه دوستی
paternal love
U
دوستی پدرانه
hungered
[arch]
U
حاکی از گرسنگی
wanderlust
U
اوارگی دوستی
illiative
U
حاکی از نتیجه
it is typical of
U
حاکی است بر
love feast
U
عید دوستی
motherly love
U
دوستی مادرانه
under cover of frind ship
U
بعنوان دوستی
negrophilism
U
سیاه دوستی
ophilia
U
مار دوستی
pained
U
حاکی از درد
symbolizes
U
حاکی بودن از
smelled
U
حاکی بودن از
smelling
U
حاکی بودن از
smells
U
حاکی بودن از
symbolised
U
حاکی بودن از
symbolises
U
حاکی بودن از
symbolising
U
حاکی بودن از
symbolize
U
حاکی بودن از
symbolized
U
حاکی بودن از
symbolizing
U
حاکی بودن از
suspicious
U
حاکی ازبدگمانی
portends
U
حاکی بودن
portending
U
حاکی بودن
portended
U
حاکی بودن
portend
U
حاکی بودن
representative
U
حاکی از مشعربر
representatives
U
حاکی از مشعربر
smell
U
حاکی بودن از
purports
U
حاکی بودن از
bode
U
حاکی بودن از
hungriest
U
حاکی از گرسنگی
triumphal
U
حاکی از پیروزی
hungrier
U
حاکی از گرسنگی
purport
U
حاکی بودن از
purported
U
حاکی بودن از
purporting
U
حاکی بودن از
hungry
U
حاکی از گرسنگی
significant
U
قابل توجه حاکی از
significantly
U
قابل توجه حاکی از
patriotically
U
از روی میهن دوستی
secondary
U
حاکی از زمان گذشته
bibliomania
U
جنون کتاب دوستی
expressive
U
حاکی اشاره کننده
to make friends with anyone
U
با کسی اشنایی یا دوستی
ties of friendship
U
انچه دوستی اقتضامیکند
endearing
U
از روی دوستی و محبت
kiss of death
U
دوستی خاله خرسه
foreshadowed
U
از پیش حاکی بودن از
The bonds of friendship (affection).
U
رشته دوستی والفت
Some friendship ! This is a fine way to treat a friend !
U
معنی دوستی را هم فهمیدیم
cozy up to (someone)
<idiom>
U
باکسی دوستی برقرارکردن
foreshadow
U
از پیش حاکی بودن از
foreshadowing
U
از پیش حاکی بودن از
foreshadows
U
از پیش حاکی بودن از
fawned
U
افهار دوستی کردن
fawn
U
افهار دوستی کردن
gregariously
U
از روی جمعیت دوستی
abdicative
U
حاکی ازکناره گیری
electrophilic attack
U
حمله الکترون دوستی
humanitarianism
U
فلسفه همنوع دوستی
deprecatory
U
حاکی از نارضایتی یا بی میلی
algolagnia
U
درد دوستی جنسی
fawns
U
افهار دوستی کردن
philosophically
U
ازراه حکمت دوستی
emblematic
U
حاکی کنایه دار
sportsmanship
U
ورزش دوستی مردانگی
breach of friendship
U
بهم زدن دوستی
electrophilic addition
U
افزایش الکترون دوستی
symptomatic
U
حاکی از علائم مرض
humanitarianism
U
مسلک بشر دوستی
humanism
U
نوع دوستی ادبیات وفرهنگ
they are sworn frends
U
با هم پیمان دوستی بسته اند
signifies
U
حاکی بودن از باشاره فهماندن
signify
U
حاکی بودن از باشاره فهماندن
signifying
U
حاکی بودن از باشاره فهماندن
theocentricity
U
توجه بخدا خدا دوستی
theocentrism
U
توجه بخدا خدا دوستی
He did it out of friendship.
U
ازروی دوستی اینکار راکرد
He came under the guise of friend ship .
U
درقالب دوستی ظاهر ( وارد ) شد
nucleophilic aromatic substitution
U
استخلاف هسته دوستی اروماتیکی
shipped bill of exchange
U
بارنامهای که حاکی ازمحموله است
i reckon
U
اطمینان به دوستی کسی داشتن
awesome
U
حاکی از ترس ناشی از بیم
conspiratorial
U
حاکی از توط ئه وتوط ئه سازی
electrophilic aromatic substitution
U
استخلاف الکترون دوستی اروماتیکی
hold out
U
حاکی بودن از خودداری کردن از
haunts
U
دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
to interrupt a friendship
U
رشته دوستی را با کسی پاره کردن
haunt
U
دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
(not) have anything to do with someone
<idiom>
U
نخواستن دوستی یا کار یا تجارت داشتن
whew
U
صدای سوت حاکی از حیرت یاتحسین
wanderlust
U
علاقه مند به سیاحت سفر دوستی
they are sworn frends
U
بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
reorder level
U
مقدارموجودی که حاکی از نیاز به سفارش میباشد
i reckon
U
روی دوستی کسی حساب کردن
radiant look
U
نگاهی که حاکی ازخوشی یاامیدواری باشد
bah
U
علامت تعجب حاکی ازاهانت و تحقیر
ink hard terms
U
اصطلاحات غلنبه که حاکی ازعلم فروشی باشد
to mark good
U
نشان حاکی از بهادر روی کالا گذاشتن
augural
U
تفالی مبنی بر پیشگویی حاکی از خیر یا شر در اینده
open vertict
U
رای حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
snake in the grass
<idiom>
U
دشمنی که وانمود به دوستی میکند (دشمن دوست نما)
Please accept this gift as a mark of my friendship.
U
لطفا"این هدیه رابعلامت ونشانه دوستی من بپذیرید
humanism
U
مسلک نوع پرستی و انسان دوستی ادبیات و فرهنگ
wows
U
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wowing
U
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wowed
U
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
viva
U
حرف ندا حاکی از حسن نیت ودعای خیر
vivas
U
حرف ندا حاکی از حسن نیت ودعای خیر
wow
U
فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
open verdict
U
رای هیات منصفه حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
curry favor
<idiom>
U
هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن برای دوستی ویا کمک
referendums
U
حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referenda
U
حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referendum
U
حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
attestation clause
U
ذکر میشود ومفادا حاکی از ان است که ایشان امضا وی را از هرجهت تصدیق می کنند
backstabber
U
خیانتکار
[همکاری یا دوستی که قابل اعتماد در نظر گرفته شود اما پشت سر آدم حمله می کند ]
average clause
U
عبارتی که در بیمه نامه دریایی درج میشود و حاکی از ان است که برخی از کالاهااز شمول این خسارت خارج میباشد
gloats
U
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloating
U
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloated
U
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloat
U
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
formulism
U
رعایت کامل فرمول یا قاعده فرمول دوستی
rapallo treaty
U
قرارداد یا معاهده راپالو قرارداد دوستی منعقده بین دولتین المان و شوروی به سال 2291 در محل راپالوواقع در ایتالیا
peace pact
U
میثاق دوستی میثاق تحریم جنگ
abram's law
U
این قانون حاکی از اینست که مقاومت یک ملات یا بتن بستگی به وزن اب وبه وزن سیمان در مخلوط ملات دارد
analphabet
U
حاکی از بیسوادی بیسوادی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com