English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Now that you're here, it's a whole new ball game. U حالا که اینجایی قضیه خیلی فرق می کند.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
subordinate coajunction U حرف عطفی که قضیه تاریخ را به قضیه اصلی می پیوندد
compound complex U دارای دو قضیه اصلی ویک قضیه فرعی
she has a well poised head U وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
paint oneself into a corner <idiom> U گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
i am very keen on going there U من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
go great guns <idiom> U موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
microfilming U فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilms U فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed U فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm U فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce U صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
very low frequency U فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
ponderous U خیلی سنگین خیلی کودن
rattling U خیلی تند خیلی خوب
till now U تا حالا
seeing that U حالا که
forth U از حالا
now U حالا
not yet <adv.> U نه تا حالا
from now on <adv.> U از حالا به بعد
henceforth <adv.> U از حالا به بعد
even now U حالا حتی
henceforward <adv.> U از حالا به بعد
Let us suppose ... U حالا فرض کنیم که ...
just <adv.> <idiom> U حالا [اصطلاح روزمره]
Not to mention the fact that … U حالا بگذریم از اینکه...
Right now . U همین الان ( حالا)
Now I understand! U حالا متوجه شدم!
simply <adv.> <idiom> U حالا [اصطلاح روزمره]
Now, where should we go to? U حالا به کجا برویم؟
My turn! U حالا نوبت منه!
The ball is in your court. <idiom> U حالا نوبت تو است.
Now he gets the point! <idiom> U دوزاریش حالا افتاد! [اصطلاح]
Please turn left now. U لطفا حالا شما به چپ بپیچید.
That's the end of that! U این هم [که دیگر] حالا تمام شد!
It's all over now! U این هم [که دیگر] حالا تمام شد!
Now I'm back to normal. U حالا به حالت عادی برگشتم.
That's (just) the way things are. U موقعیت حالا دیگه اینطوریه.
just <adv.> <idiom> U حالا دیگه [اصطلاح روزمره]
simply <adv.> <idiom> U حالا دیگه [اصطلاح روزمره]
That's just the way it is. U این حالا [دیگه] اینطوری است.
There has as yet been no confirmation. U تا حالا هنوز هیچ تأییدی نیست.
Supposing we do not succeedd, then waht? U حالا آمدیم و موفق نشدیم بعدچی؟
So that is what it is ! So I see! U آها پ؟ بگه ! ( حالا تازه می فهمم )
what have you [ gone and] done now! U حالا دیگه چه فوزولی [شیطنتی] کردی!
Boys will be boys. U پسرها حالا دیگه اینطور هستند.
He is like that. U او [مرد] حالا اینطوریه. [چکارش می شه کرد]
That's (just) the way it [life] goes. U زندگی حالا اینطوریه. [اصطلاح روزمره]
I'll get there when I get there. <proverb> U حالا امروز نه فردا [عجله ای ندارم]
emergency U خیلی خیلی فوری
emergencies U خیلی خیلی فوری
Talking of Europe ,please allow me … U حالا که صحبت از اروپ؟ است اجازه می خواهم ...
Now I am going to tell you something. U حالا میخوام برات یه چیزی تعریف کنم.
The ball is in your court. <idiom> U حالا نشان بده که چند مرد حلاجی!
Now, of all times! U از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
Lets suppose the news is true . U حالا فرض کنیم که این خبر صحیح با شد
propositions U قضیه
theorem U قضیه
cage U قضیه
premiss U قضیه
cages U قضیه
propositioning U قضیه
case U قضیه
proposition U قضیه
propositioned U قضیه
theorems U قضیه
cases U قضیه
axioms U قضیه
axiom U قضیه
theses U قضیه
thesis U قضیه
clauses U قضیه
clause U قضیه
We've never had it so good. <idiom> U وضع [مالی] ما تا حالا اینقدر خوب نبوده است.
What have you been up to this time? U حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
Does it have to be today (of all days)? U این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
binomial theorem U قضیه دو جملهای
boltzmann h threrem U قضیه H بولتزمن
bernoulli theorem U قضیه برنولی
matters U امر قضیه
virial theorem U قضیه ویریال
bayes'theorem U قضیه بیس
clause U جزء قضیه
matter U امر قضیه
rearrangement theorem U قضیه نوارایی
clauses U جزء قضیه
opposites U عکس قضیه
mattered U امر قضیه
mattering U امر قضیه
asses bridge U قضیه حماریه
opposite U عکس قضیه
obverse U قضیه تالی
pythagorean proposition U قضیه عروس
slutsky theorem U قضیه اسلاتسکی
principal clause U قضیه اصلی
duality theorem U قضیه دوگانگی
expansion theorem U قضیه بسطی
point of honour U قضیه شرف
poniard asinorum U قضیه حماریه
poniard asinorum U قضیه خرفهم
orthogonality theorem U قضیه تعامد
euler's theorem U قضیه اویلر
variation theorem U قضیه تغییر
central limit theorem U قضیه حد مرکزی
syllogism U قضیه منطقی
test case U قضیه در ازمایش
test cases U قضیه در ازمایش
euler theorem U قضیه اولر
h theorem of boltzmann U قضیه H بولتزمن
jim dandy U ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
Well, now everyone's here, we can begin. U خوب حالا که همه اینجا هستند ما می توانیم شروع کنیم.
thesis U رساله دکتری قضیه
theses U رساله دکتری قضیه
f.clause U قضیه که با in order thatاغازگرد د
addition theorem U قضیه جمع پذیری
adjudicated case U قضیه محکوم بها
In this matter U در این بابت [قضیه]
balanced budget theorem U قضیه بودجه متوازن
Pythagoras' theorem U قضیه فیثاغورس [ریاضی]
hypothesis U قضیه فرضی نهشته
worst-case scenario U بدترین شکل قضیه
hypotheses U قضیه فرضی نهشته
superaltern U قضیه کلی مورداستدلال
jahn teller theorem U قضیه یان- تلر
non restrictive clause U قضیه غیر تحدیدی
Pythagorean theorem U قضیه فیثاغورس [ریاضی]
majorpremise U کبرای قضیه منطقی
worst case scenario U بدترین شکل قضیه
res judicata U قضیه محکوم بها
How did it turn out? U [قضیه] چطور تمام شد؟
clausius virial theorem U قضیه ویریال کلازیوس
well-ordering theorem U قضیه خوش ترتیبی [ریاضی]
prime number theorem U قضیه اعداد اول [ریاضی]
autre fois acquit U قضیه محکوم بها در امورجزاییfacsimile
premise U قضیه ثابت یا اثبات شده
premised U قضیه ثابت یا اثبات شده
premisses U قضیه ثابت یا اثبات شده
axiom U قضیه حقیقی حقیقت متعارفه
issue U مسئله قضیه تحویل جنس
issued U مسئله قضیه تحویل جنس
issues U مسئله قضیه تحویل جنس
I saw it for myself . I was an eye –witness U خودم شاهد قضیه بودم
i had no voice in that matter U من دران قضیه رایی نداشتم
to have no say [in that matter] U پاسخگو نبودن [در این قضیه]
axioms U قضیه حقیقی حقیقت متعارفه
I'll call him tomorrow - no, on second thoughts, I'll try now. U من فردا با او [مرد] تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
The party is over! <idiom> U خوشگذرانی تمام شد و حالا وقت کار است [باید جدی بشویم] [اصطلاح]
adoption U مربوط به قضیه پسر خواندگی عیسی
That's another story. U این داستان [قضیه] دیگری است.
It is quite a hypothetical case . U این یک قضیه کاملا" فرضی است
prosyllogism U قضیهای که نتیجه ان مبنای قضیه دیگر باشد
questioned U موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
question U موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
questions U موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
There was too muh greed in the past, and now the chickens are coming hoe to roost with crime and corruption soaring. U در گذشته طمع ورزی زیاد بود و حالا با افزایش جنایت و فساد باید تاوان پس دهیم.
coordinate conjunction U حرف عطفی که چند قضیه یالغت برابر را بهم می پیوندد
rogatory U احاله رسیدگی به قضیه مطروحه به دادگاهی غیر از محکمه مطروح فیه
What is going on here? U اینجا چه خبر است؟ [وقتی قضیه نامفهوم است] [اصطلاح روزمره]
Now that it's summer the thing to do would be to use the bicycle to commute to work. U حالا که تابستان است کاری که می توان کرد این است که از دوچرخه برای رفت و آمد به سر کاراستفاده کرد.
euler theorem U در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
universal U قضیه کلی یا عمومی قاعده کلی
in large quantities U خیلی خیلی
to a large extent U خیلی
very little U خیلی کم
villainous U خیلی بد
routh U خیلی
not a few U خیلی ها
for long U خیلی
very U خیلی
copious U خیلی
abysmal <adj.> U خیلی بد
many U خیلی
damn U خیلی
dammit U خیلی
highly U خیلی
ten U خیلی
far and away U خیلی
dumpiness U خیلی
wicked <adj.> U خیلی خوب
swith U خیلی عظیم
superrabundant U خیلی زیاد
sick [British E] <adj.> U خیلی خوب
thank you very much U خیلی متشکرم
to spread like wildfire U خیلی زودمنتشرشدن
very light U خیلی سبک
toploftiness U خیلی متکبر
ultraconservative U خیلی محتاط
cool <adj.> U خیلی خوب
awesome <adj.> U خیلی خوب
really sick U خیلی محشر
rotundily U چاقی خیلی
ritzy U خیلی شیک
Many thanks! U خیلی ممنون!
really wicked U خیلی محشر
sappy U خیلی احساساتی
subminiature U خیلی کوچک
span new U خیلی تازه
great <adj.> U خیلی خوب
skinless U خیلی حساس
flying high <idiom> U خیلی شادوشنگول
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com