English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
The ball is in your court. <idiom> U حالا نشان بده که چند مرد حلاجی!
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
willy U ماشین حلاجی پشم و پنبه حلاجی یا پاک کردن
carding U حلاجی
batting U پنبه حلاجی شده
fleece U پشم حلاجی نشده
carding brush U شانه حلاجی یا کیله جهت موازی کردن الیاف به روش دستی
not yet <adv.> U نه تا حالا
seeing that U حالا که
forth U از حالا
now U حالا
till now U تا حالا
puncuation U نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
from now on <adv.> U از حالا به بعد
henceforth <adv.> U از حالا به بعد
henceforward <adv.> U از حالا به بعد
even now U حالا حتی
garter U عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
garters U عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
Not to mention the fact that … U حالا بگذریم از اینکه...
The ball is in your court. <idiom> U حالا نوبت تو است.
Now, where should we go to? U حالا به کجا برویم؟
Right now . U همین الان ( حالا)
My turn! U حالا نوبت منه!
Now I understand! U حالا متوجه شدم!
Let us suppose ... U حالا فرض کنیم که ...
just <adv.> <idiom> U حالا [اصطلاح روزمره]
simply <adv.> <idiom> U حالا [اصطلاح روزمره]
discretionary U خط پیوندی که نشان دهنده قط ع شدن کلمه در آخر خط است ولی در حالت معمولی نشان داده نمیشود
silver star U نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
scarry U دارای نشان داغ یا نشان جراحت وزخم
That's (just) the way things are. U موقعیت حالا دیگه اینطوریه.
Now he gets the point! <idiom> U دوزاریش حالا افتاد! [اصطلاح]
It's all over now! U این هم [که دیگر] حالا تمام شد!
That's the end of that! U این هم [که دیگر] حالا تمام شد!
Please turn left now. U لطفا حالا شما به چپ بپیچید.
just <adv.> <idiom> U حالا دیگه [اصطلاح روزمره]
simply <adv.> <idiom> U حالا دیگه [اصطلاح روزمره]
Now I'm back to normal. U حالا به حالت عادی برگشتم.
Boys will be boys. U پسرها حالا دیگه اینطور هستند.
He is like that. U او [مرد] حالا اینطوریه. [چکارش می شه کرد]
That's (just) the way it [life] goes. U زندگی حالا اینطوریه. [اصطلاح روزمره]
Supposing we do not succeedd, then waht? U حالا آمدیم و موفق نشدیم بعدچی؟
what have you [ gone and] done now! U حالا دیگه چه فوزولی [شیطنتی] کردی!
I'll get there when I get there. <proverb> U حالا امروز نه فردا [عجله ای ندارم]
That's just the way it is. U این حالا [دیگه] اینطوری است.
So that is what it is ! So I see! U آها پ؟ بگه ! ( حالا تازه می فهمم )
There has as yet been no confirmation. U تا حالا هنوز هیچ تأییدی نیست.
Talking of Europe ,please allow me … U حالا که صحبت از اروپ؟ است اجازه می خواهم ...
Lets suppose the news is true . U حالا فرض کنیم که این خبر صحیح با شد
Now that you're here, it's a whole new ball game. U حالا که اینجایی قضیه خیلی فرق می کند.
Now I am going to tell you something. U حالا میخوام برات یه چیزی تعریف کنم.
Now, of all times! U از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
We've never had it so good. <idiom> U وضع [مالی] ما تا حالا اینقدر خوب نبوده است.
Does it have to be today (of all days)? U این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
What have you been up to this time? U حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
Well, now everyone's here, we can begin. U خوب حالا که همه اینجا هستند ما می توانیم شروع کنیم.
poniter U نشان دهنده نشان گیرنده
marking U نشان دار سازی نشان
markings U نشان دار سازی نشان
flag U یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flags U یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
I'll call him tomorrow - no, on second thoughts, I'll try now. U من فردا با او [مرد] تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
The party is over! <idiom> U خوشگذرانی تمام شد و حالا وقت کار است [باید جدی بشویم] [اصطلاح]
There was too muh greed in the past, and now the chickens are coming hoe to roost with crime and corruption soaring. U در گذشته طمع ورزی زیاد بود و حالا با افزایش جنایت و فساد باید تاوان پس دهیم.
supervisory U 1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
to impress a mark on something U نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
marks U نشان کردن نشان
mark U نشان کردن نشان
ground resolution U قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
Now that it's summer the thing to do would be to use the bicycle to commute to work. U حالا که تابستان است کاری که می توان کرد این است که از دوچرخه برای رفت و آمد به سر کاراستفاده کرد.
indicator U نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
altitude azimuth U عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما
tallies U خط نشان
tallies U نشان
tally U نشان
tracked U نشان
marks U نشان
track U نشان
signal U نشان
banners U نشان
banner U نشان
tallied U نشان
tallied U خط نشان
signalled U نشان
mark U نشان
signaled U نشان
cicatricle U نشان
tally U خط نشان
tallying U نشان
icon U نشان
icons U نشان
ikons U نشان
cicatrice U نشان
bench mark U نشان
targets U نشان
hash mark U خط نشان
slurs U نشان
tallying U خط نشان
benchmark U نشان
slur U نشان
cicatricial U نشان
slurred U نشان
slurring U نشان
emblem U نشان
targetting U نشان
impressed U نشان
awards U نشان
impress U نشان
plaques U نشان
badges U نشان
award U نشان
badge U نشان
plaque U نشان
tract U نشان
tracts U نشان
tracks U نشان
unmarked U بی نشان
refrigeratory U تب نشان
awarding U نشان
refrigerent U تب نشان
indication U نشان
ear mark U نشان
benchmarks U نشان
scores U نشان
ensigns U نشان
scored U نشان
presaging U نشان
ensign U نشان
score U نشان
impressing U نشان
impresses U نشان
medal U نشان
medals U نشان
awarded U نشان
branding U نشان
presaged U نشان
presage U نشان
shows U نشان
show U نشان
showed U نشان
shew U نشان
target U نشان
targeted U نشان
caret U نشان
hallmarks U نشان
hallmark U نشان
gong [British E] U نشان
presages U نشان
insigne U نشان
grammalogue U نشان
brands U نشان
symbol U نشان
brand U نشان
symptoms U نشان
printless U بی نشان
stamp U نشان
stamps U نشان
symptom U نشان
token U نشان
tokens U نشان
trace U نشان
chalks U نشان
chalking U نشان
indicium U نشان
targetted U نشان
indice U نشان
attributes U نشان
trackless U بی نشان
emblems U نشان
savorŠetc U نشان
untitled U بی نشان
insignia U نشان
vestigial U نشان
attribute U نشان
vexillum U نشان
traced U نشان
chalked U نشان
traces U نشان
targeting U نشان
chalk U نشان
attributing U نشان
vestige U نشان
vestiges U نشان
traceless U بی نشان
investiture U اعطای نشان
against nature U معجز نشان
investitures U اعطای نشان
arborist U درخت نشان
impression U نشان گذاری
indicator U نشان دهنده
sights U نشان کردن
asterism U نشان ستاره
adumbrate U نشان دادن
air medal U نشان پرواز
characteristically U نشان ویژه
actuate U نشان دادن
asterisk U نشان ستاره
characteristics U نشان ویژه
impressions U نشان گذاری
characteristic U نشان ویژه
highlight U نشان شده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com