Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
solunar
U
حاصله در اثر خورشید و ماه باهم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
heliocentric
U
دارای مرکز در خورشید دوار بدور خورشید
to set by the ears
U
باهم بدکردن باهم مخالف کردن
advantages accruning from
U
مزایای حاصله
assessment
U
تعیین نتایج حاصله
ration strenght
U
انرژی حاصله از جیره
assessments
U
تعیین نتایج حاصله
feed back
U
بکارگیری اطلاعات حاصله
emblements
U
منافع حاصله از زمین
elbow grease
U
نیروی حاصله از کاردستی
to set at loggerheads
U
باهم بد کردن باهم مخالف کردن
gulped
U
صدای حاصله از عمل بلع
end product
U
قطعات حاصله دستگاه نهایی
bombing errors
U
اشتباهات حاصله از پرتاب بمب
ergotism
U
مسمومیت حاصله از خوردن سگاله
coriolis effect
U
اثرنیروی حاصله از چرخش زمین
gulps
U
صدای حاصله از عمل بلع
fleshment
U
خوشحالی حاصله از نخستین موفقیت
gulping
U
صدای حاصله از عمل بلع
gas form natrural gas
U
بنزین حاصله از گاز طبیعی
emblements
U
منافع حاصله اززمین مزروعی
gulp
U
صدای حاصله از عمل بلع
thermojet
U
نیروی جت حاصله از حرارت موتور جت حرارتی
spirochetosis
U
ابتلا به بیماری حاصله از میکروب اسپیروکت
working asset
U
سرمایه حاصله در اثر کار وفعالیت
click
U
صدای حاصله از خوردن سم اسب بزمین
clicked
U
صدای حاصله از خوردن سم اسب بزمین
clicks
U
صدای حاصله از خوردن سم اسب بزمین
flash burns
U
سوختگی حاصله از برق ترکش اتمی
scumble
U
نرمی حاصله در اثر سایس یامالش
flash burn
U
سوختگی حاصله از برق ترکش اتمی
capitalized value
U
درامد حاصله از سرمایه گذاری در یک سال
windchill
U
سرمای حاصله از وزش باد تبرید
platinum black
U
گرد سیاه پلاتین حاصله از حل املاح ان
hypervitaminosis
U
ناراحتیهای حاصله در اثر ازدیاد ویتامین در بدن
craters
U
دهانه یا حفره حاصله در اثر بمب وغیره
stage fright
U
وحشت حاصله در اثر فهوردر صحنه نمایش
yaws
U
بیماری مسری و عفونی حاصله در اثراسپیروکتی بنام
crater
U
دهانه یا حفره حاصله در اثر بمب وغیره
lesion
U
زیان حاصله در اثر عدم اجرای عقدی
lesions
U
زیان حاصله در اثر عدم اجرای عقدی
flash blindness
U
کوری حاصله از نگاه کردن به برق ترکش اتمی
competitive price
U
قیمت حاصله ازرقابت خریداران وفروشندگان در بازار ازاداقتصادی
phoebus
U
خورشید
daystar
U
خورشید
sol
U
خورشید
day star
U
خورشید
the greater lumen
U
خورشید
sun
U
خورشید
sunned
U
خورشید
sunning
U
خورشید
suns
U
خورشید
sepsis
U
مسمومیت عفونی حاصله در اثر جذب باکتریهاومواد فاسد بخون
phenology
U
مبحث رابطه بین اب وهواوتغییرات حاصله در پدیدههای زیست شناسی
jet propulsion
U
نیروی عقب نشینی حاصله از فشار گازفشار خروج گاز
corona
U
خرمن خورشید
heliometer
U
خورشید سنج
actinometre
U
پرتوسنج خورشید
actinometer
U
پرتوسنج خورشید
macule
U
لکه خورشید
parhelion
U
عکس خورشید
perihelion
U
حضیض خورشید
parhelion
U
خورشید کاذب
titans
U
خدای خورشید
titan
U
خدای خورشید
coronas
U
خرمن خورشید
declination
U
میل خورشید
eclipse of the sun
U
خورشید گرفتگی
solar eclipse
U
گرفت خورشید
sol
U
الهه خورشید
sun's disk
U
قرص خورشید
d. of the sun
U
انحراف خورشید
samson
U
اهل خورشید
sunlight
U
نور خورشید
mock sun
U
عکس خورشید
air thread
U
لعاب خورشید
helium
U
گاز خورشید
apportionment
U
افراز سرشکن کردن هزینه به چندسال به نسبت منافع حاصله در هر سال
plow back
U
عایدات حاصله از کسب وکاررا برای سرمایه گذاری مجددکنار گذاردن
profits a prendre
U
درCL عامل در حق علف چر وسایر منافع حاصله از زمین هم ذیحق میشود
anthelion
U
هاله رو به روی خورشید
first light
U
اولین طلیعه خورشید
spectrohelioscope
U
طیف بین خورشید
coronel
U
هاله خورشید وغیره
coronal
U
هاله خورشید وغیره
sunspot
U
لکه روی خورشید
sunglow
U
فلق و شفق خورشید
the setting of the sun
U
غروب کردن خورشید
opposition jupiter to the sun
U
تقابل بر جیس با خورشید
heliocentric system
U
دستگاه خورشید مرکزی
chromatosphere
U
هاله سرخ خورشید
helios
U
دارگونه خورشید خورشیدخدا
hour angle
U
زاویه ساعتی خورشید
parheliacal
U
مانند عکس خورشید
perihelion
U
نزدیکترین نقطه مدار به خورشید
The earth moves round the sun.
U
زمین دوز خورشید می چرخد
sunrises
U
طلوع خورشید تیغ افتاب
The earth moves round the sun .
U
زمین بدور خورشید می گردد
photoheliograph
U
دوربین مخصوص عکسبرداری از خورشید
solar flare
U
تشعشع ناگهانی نیروی خورشید
sunrise
U
طلوع خورشید تیغ افتاب
gossamery
U
لعاب خورشید پارچه بسیارنازک
heliometer
U
الت پیمایش قطر خورشید
pyrheliometer
U
گرماسنج ونیرو سنج خورشید
solipsism
U
فرضیهای که معتقد است نفس انسان چیزی جز خودوتغییرات حاصله درنفس خودرا نمیشناسد
shell-shock
U
اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
shell shock
U
اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
actinogram
U
ثبت تغییرات نیروی اشعهء خورشید
sunlight
U
تابش افتاب انعکاس نور خورشید
to screen one's eyes from the sun
U
از چشمهای خود از خورشید محافظت کردن
Plants store up the sun's energy.
U
گیاهان انرژی خورشید را ذخیره میکنند.
aureola
U
هاله نورانی اطراف خورشید و سایرستارگان
aureole
U
هاله نورانی اطراف خورشید و سایرستارگان
snowblink
U
انعکاس نور خورشید بر روی برف یا یخ
midnight sun
U
خورشید بالای افق در نیمه شب تابستان
spectroheliogram
U
تصویر یک رنگ طیف نمای خورشید
spectroheliograph
U
تصویریک رنگ طیف نمای خورشید
actinochemistry
U
مبحث دانش شیمی راجع به نیروی خورشید
reversing layer
U
لایه نازکی در قسمت پایینی اتمسفر خورشید
flocculus
U
دسته کوچکی از الیاف پشمی کلف خورشید
shoots
U
رصد کردن خورشید یاستارگان باارتفاع سنج
parhelic
U
وابسته به عکس خورشیدیاشمس کاذب مانندعکس خورشید
shoot
U
رصد کردن خورشید یاستارگان باارتفاع سنج
actinograph
U
دستگاهی که تغییرات نیروی اشعهء خورشید را ثبت میکند
heliometry
U
پیمایش قوسهای اسمانی یافاصلههای ستارگان قطرپیمایی خورشید
camera lucida
U
[ابزاری که نور خورشید را بوسیله منشور منعکس می کند.]
autumnal equinox
U
نقطه عبور خورشید ازاستوای نجومی در اول پاییز
mithra
U
نام دارگونه روشنایی یا خورشید در میان ایرانیان باستانی
noises
U
استاتیک یا حرارت ایجاد شده است و نیز از ستاره ها یا خورشید
noise
U
استاتیک یا حرارت ایجاد شده است و نیز از ستاره ها یا خورشید
one with a
U
باهم
concurrently
U
باهم
tutti
U
باهم
simultaneously
U
باهم
vis-a-vis
U
باهم
conjointly
U
باهم
vis a vis
U
باهم
simoltaneous
U
باهم
simoltaneously
U
باهم
concerted
U
باهم
inchorus
U
باهم
at once
U
باهم
jointly
U
باهم
together
U
باهم
exterior angle
U
زاویهء خارجی کثیرالاضلاع زوایای خارجی حاصله ازتقاطع یک خط بادوخط موازی
electrotherapy
U
معالجه امراض بوسیله حرارت حاصله از الکتریسته معالجه با برق
helical
U
ستارهای که قبل از طلوع یا افول خورشید قابل رویت است شمسی
interweaves
U
باهم امیختن
cohabitation
U
زندگی باهم
interweaving
U
باهم امیختن
interwove
U
باهم امیختن
simultaneous with each other
U
باهم رخ دهنده
interweave
U
باهم امیختن
coexists
U
باهم زیستن
collocation
U
باهم گذاری
coinciding
U
باهم رویدادن
coexist
U
باهم زیستن
coexisted
U
باهم زیستن
kissing kind
U
باهم دوست
coincides
U
باهم رویدادن
coincided
U
باهم رویدادن
coincide
U
باهم رویدادن
one anda
U
همه باهم
coexisting
U
باهم زیستن
to grow together
U
باهم پیوستن
cowork
U
باهم کارکردن
collaborating
U
باهم کارکردن
to be together
U
باهم بودن
to act jointly
U
باهم کارکردن
to work together
U
باهم کارکردن
all at once
U
همه باهم
collaborate
U
باهم کارکردن
collaborated
U
باهم کارکردن
coadunate
U
باهم روییده
at loggerheads
<idiom>
U
باهم جنگیدن
to huddle together
U
باهم غنودن
to keep company
U
باهم بودن
combining
U
باهم پیوستن
cooperate
U
باهم کارکردن
collaborates
U
باهم کارکردن
contemporaneously
U
بطورمعاصر باهم
combines
U
باهم پیوستن
concomitancy
U
باهم بودن
We went together .
U
باهم رفتیم
combine
U
باهم پیوستن
to whip in
U
باهم نگاهداشتن
cavitation
U
بریدگی حاصله ازحرکت پروانه کشتی بریدگی شیار
sail
U
سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
sailed
U
سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
sailings
U
سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
langley
U
واحد تشعشع خورشید مساوی یک گرم کالری در هرسانتیمتر مربع از سطح غیرمتشعشع
supernovae
U
ستاره دارای نور متغیری که روشنی اش صد میلیون برابر خورشید است .ابرنواختران
supernova
U
ستاره دارای نور متغیری که روشنی اش صد میلیون برابر خورشید است .ابرنواختران
supernovas
U
ستاره دارای نور متغیری که روشنی اش صد میلیون برابر خورشید است .ابرنواختران
cross fertilize
U
باهم پیوند زدن
splice
U
باهم متصل کردن
impacted
U
باهم جمع شده
splices
U
باهم متصل کردن
coapt
U
باهم جور امدن
splicing
U
باهم متصل کردن
spliced
U
باهم متصل کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com