Perdic | جواب قبول | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (11 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	reply paid U	جواب قبول
	reply paid /RP/ [reply prepaid] U	جواب قبول

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	Lets play that again .	قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
	irresponsive U	جواب ندهنده بی جواب
	adopted types U	انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
	riposte U	جواب
	riposted U	جواب
	resolvent U	جواب
	irreprovable U	بی جواب
	in reply to U	در جواب
	comebacks U	جواب
	repost U	جواب
	whyŠthere is the answer U	در سر جواب
	recalcitrancy U	جواب رد
	counterplea U	جواب رد
	rejoinder U	جواب
	rejoinders U	جواب
	comeback U	جواب
	ripostes U	جواب
	responses U	جواب
	reply U	جواب
	replies U	جواب
	response U	جواب
	replying U	جواب
	replied U	جواب
	recalcitrance U	جواب رد
	riposting U	جواب
	antiphony U	جواب
	response position U	مکان جواب
	responsory U	جواب جماعت
	send away U	جواب دادن
	undertaking U	جواب گو مسئول
	undertaker U	جواب گو مسئول
	snip snap U	جواب زیرکانه
	to give the mitten U	جواب کردن
	undertakers U	جواب گو مسئول
	voice response U	جواب صوتی
	to make a response U	جواب دادن
	auto answer U	خود جواب
	irrefragably U	بطور بی جواب
	answer pennant U	پرچم جواب
	answer mode U	حالت جواب
	an abrupt answer U	جواب تند
	nope U	جواب منفی
	responds U	جواب دادن
	responded U	جواب دادن
	interlocutors U	جواب دهنده
	interlocutor U	جواب دهنده
	question answer U	سئوال- جواب
	counter memorial U	جواب یادداشت
	recitative U	جواب دادن
	unanswerable U	جواب ناپذیر
	answerable U	جواب دار
	answers U	: جواب پاسخ
	have it <idiom> U	به جواب رسیدن
	A straightforward answer. U	جواب سر راست
	toss off <idiom> U	حاضر جواب
	answering U	: جواب پاسخ
	respond U	جواب دادن
	answered U	: جواب پاسخ
	brusque U	پیش جواب
	A correct answer. U	جواب صحیح
	answer U	: جواب پاسخ
	favourable U	جواب مساعد
	The wrong answer. U	جواب غلط
	to comply [with] U	[به نیازی] جواب دادن
	counterbid U	جواب خریداربه فروشنده
	counterclaim U	جواب به ادعای شاکی
	to meet U	[به نیازی] جواب دادن
	rebutted U	جواب متقابل دادن
	rebutting U	جواب متقابل دادن
	out in left field <idiom> U	از جواب صحیح دورشدن
	to accommodate U	[به نیازی] جواب دادن
	talk back <idiom> U	بی ادبانه جواب دادن
	have her cable U	لنگر جواب دادن
	corespondent U	مسئول جواب گویی
	retort U	جواب متقابل دادن
	sallies U	جواب سریع و زیرکانه
	sally U	جواب سریع و زیرکانه
	replied U	جواب شفاهی دفاعیه
	answered U	جواب احتیاج را دادن
	replies U	جواب شفاهی دفاعیه
	reply U	جواب شفاهی دفاعیه
	answering U	جواب احتیاج را دادن
	answers U	جواب احتیاج را دادن
	replying U	جواب شفاهی دفاعیه
	retort U	جواب متقابل تلافی
	retorts U	جواب متقابل دادن
	retorts U	جواب متقابل تلافی
	answer U	جواب احتیاج را دادن
	rebuts U	جواب متقابل دادن
	rebut U	جواب متقابل دادن
	A crushing reply(retort). U	جواب دندان شکن
	telephone responder U	جواب دهنده تلفن
	repartee U	جواب شوخی امیز
	sockdologer U	اتمام حجت جواب
	He answered nothing. U	اصلا جواب نداد
	sockdolager U	اتمام حجت جواب
	In response (reply) to your letter. U	در جواب نامه تان
	to return a greeting U	جواب سلام دادن
	unansweable U	بی جواب تکذیب ناپذیر
	flea in one's ear <idiom> U	جواب دندان شکن
	To dismiss(sack,discharge)someone. U	کسی را جواب کردن
	Touché! U	خوب جواب دادی!
	unique solution U	جواب منحصر بفرد
	He didnt return (acknowledge) my greetings. U	جواب سلام مرا نداد
	Please answer the telephone. U	لطفا" جواب تلفن را بدهید
	To take the salute. U	جواب سلام ( نظامی ) رادادن
	replies U	پاسخ دادن جواب کتبی
	answers U	جواب دادن از عهده برامدن
	reply U	پاسخ دادن جواب کتبی
	Answer me this question. U	جواب این سؤالم را بده
	answering U	جواب دادن از عهده برامدن
	answer U	جواب دادن از عهده برامدن
	replying U	پاسخ دادن جواب کتبی
	replied U	پاسخ دادن جواب کتبی
	answered U	جواب دادن از عهده برامدن
	never to be at a loss for an answer U	همیشه حاضر جواب بودن
	A logical remark has no answer. <proverb> U	یرف یساب جواب ندارد .
	He was pressed for pressed for ad answer . U	به اوفشار آوردند تا جواب بدهد
	Why don't you answer? U	چرا جواب نمی دهید؟
	bite the hand that feeds you <idiom> U	جواب خوبی را با بدی دادن
	improvisator U	بدیهه ساز حاضر جواب
	refutative U	تکذیب کننده متضمن جواب رد
	audio response device U	دستگاه جواب دهنده سمعی
	refutatory U	تکذیب کننده متضمن جواب رد
	antiphony U	انعکاس یا جواب سرود وموسیقی
	meet some one's objections U	به ایرادات کسی جواب دادن
	To answer back. U	جواب دادن ( یکی بدو کردن )
	responsive U	دارای عکس العمل سریع جواب گو
	We wI'll be notified(informed)of the results today. U	امروز جواب کار معلوم می شود
	A sharp note(reply). U	نامه (جواب ) تند ( شدید اللحن )
	replication U	جواب خواهان به دادخواست مدعی در دعوی
	countering U	جواب دادن معامله بمثل کردن با
	countered U	جواب دادن معامله بمثل کردن با
	counter U	جواب دادن معامله بمثل کردن با
	responsor U	دستگاه گیرنده و جواب دهنده الکترونیکی
	the answer is right under your nose <idiom> U	جواب مثل روز روشن است
	This does not satisfy me. U	این جواب مرا قانع نمی کند
	antiphon U	سرودی که بوسیله سرایندگان کلیسا در جواب دستهء دیگرخوانده میشود
	compliance U	قبول
	intromission U	قبول
	receptions U	قبول
	acknowledgment U	قبول
	adoption U	قبول
	acceptance U	قبول
	acceptances U	قبول
	reception U	قبول
	admission U	قبول
	admissions U	قبول
	imprimatur U	قبول
	honoring U	قبول کردن
	withdraws U	قبول نکردن
	disallowance U	عدم قبول
	embracement U	قبول اتخاذ
	acceptable <adj.> U	قابل قبول
	good [sufficient] <adj.> U	قابل قبول
	honors U	قبول کردن
	conceding U	قبول شکست
	honour U	قبول کردن
	offer and acceptance U	ایجاب و قبول
	express acceptance U	قبول صریح
	incompliance U	عدم قبول
	accord U	قبول کردن
	intolerancy U	عدم قبول
	adequate <adj.> U	قابل قبول
	implied acceptance U	قبول ضمنی
	satisfactory <adj.> U	قابل قبول
	accords U	قبول کردن
	honoured U	قبول کردن
	naturalization U	قبول تابعیت
	adoption U	قبول به فرزندی
	non acceptance U	عدم قبول
	honored U	قبول کردن
	concedes U	قبول شکست
	tolerable U	قابل قبول
	sufficing <adj.> U	قابل قبول
	pass U	قبول کردن
	acceptability U	قابلیت قبول
	believable U	قابل قبول
	acceptancy U	اماده قبول
	to take in U	قبول کردن
	passable U	قابل قبول
	passed U	قبول کردن
	acceptability U	قبول شدگی
	accorded U	قبول کردن
	admissible U	قابل قبول
	passes U	قبول کردن
	taken U	مورد قبول
	received U	مورد قبول
	I agree. U	قبول دارم.
	sufficient <adj.> U	قابل قبول
	valid U	قابل قبول
	acceptable U	قابل قبول
	the optio to accept or reject U	اختیار قبول یا رد
	impossible [colloquial] <adj.> U	غیرقابل قبول
	acceptance U	قبول قرارداد
	acceptances U	قبول قرارداد
	receivable U	قابل قبول
	ready acceptance U	حسن قبول
	Agreed . that is a deal . U	قبول ( قبوله )
	unacceptably U	غیرقابل قبول