English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (42 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
sexualize U جنس برای چیزی تعیین کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
locating U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
quantitate U چندی چیزی را تعیین کردن
to prescribe something [legal provision] U چیزی را تعیین کردن [تجویز کردن] [ماده قانونی] [حقوق]
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . U درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
quantize U با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن
cold thrust U ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold test U ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
carring over U تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
authentication U تعیین نشانی تعیین معرف کردن
flavourings U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
local option U اختیار تعیین چیزی درمحل
to save up for something U برای چیزی صرفه جویی کردن
to refuse somebody admittance to something U پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
to call somebody to [for] something U از کسی برای چیزی درخواست کردن
to make a r for something U برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
to make amends for something U جلب رضایت کردن برای چیزی
impetrate U برای چیزی لابه واستغاثه کردن
to negotiate for something U گفتگو و معامله کردن برای چیزی
make room for someone or something <idiom> U برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
to set measures to anything U برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
spoon-feed <idiom> U ساده کردن چیزی برای کسی
to save for something U پس انداز کردن [اندوختن ] برای چیزی
within reach of gunshot U کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
to atone for something U جلب رضایت کردن برای چیزی
assignation [of something] [to something] U تعیین [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U تعیین [به چیزی] [از چیزی]
to go to U ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
pay through the nose <idiom> U برای چیزی پول زیادی خرج کردن
to e. with person on a thing U کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
represent U عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
put up to <idiom> U وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
to seek a remedy for something U چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
represented U عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to go away U ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
represents U عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to open something to [the] traffic U چیزی را برای [دسترسی به] ترافیک باز کردن
tasking U سازمان بندی برای عملیات واگذار کردن ماموریت به یکانها واگذاری ماموریت تعیین ماموریت
throw one's weight around <idiom> U ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
to always find something to gripe about U همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
to make a long arm [برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
permutations U تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
permutation U تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
to trap something [e.g. carbon dioxide] U چیزی را گرفتن [جمع کردن] [برای مثال دی اکسید کربن ]
to recount something to someone [formal] U برای کسی چیزی را تعریف کردن [یکایک گفتن] [بازگفتن]
wetting U مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
back wardation U تعیین اجل برای بایع
running fix U کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
short line U محدوده تعیین شده برای فرودتوپ
metronome U اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
metronomes U اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
call a metting U تعیین وقت و دعوت برای جلسه
restrict U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricts U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricting U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
command altitude U ارتفاع فرمان داده شده برای پرواز ارتفاع تعیین شده برای هواپیمای رهگیر
bibliotics U بررسی دست نوشته برای تعیین اصالت ان
nominates U تعیین اسب برای شرکت درمسابقات اینده
bathometer U دستگاهی که برای تعیین عمق اب بکار میرود
nominating U تعیین اسب برای شرکت درمسابقات اینده
advowson U حق تعیین مقام برای تصدی اموروقفی کلیسا
playoff U مسابقهی پایانی برای تعیین تیم قهرمان
playoffs U مسابقهی پایانی برای تعیین تیم قهرمان
maintenance window U [زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
service time window U [زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
nominate U تعیین اسب برای شرکت درمسابقات اینده
feedback U اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
photo finish U استفاده از عکس برای تعیین برنده مسابقه فشرده
command heading U مسیر تعیین شده برای هواپیماتوسط برج کنترل
constructive placement U تعیین محل برای بارگیری یاتخلیه مناسب کشتیها
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
cone penetrometer U وسیله تعیین مقاومت خاک برای عبور و مرور خودروها
winter book U تعیین امتیاز شرطبندی درزمستان برای مسابقه فصل بعد
limits U محدودههای بیشترین حد از پیش تعیین شده برای اعداد در کامپیوتر
center U تعیین حدودوسیله ایجاد حرارت برای استفاده در هواپیمای بی موتور
collusion U برای تعیین قیمت مشترک و یا تقسیم بازار کالامیان خود
pibal U دیدبانی بصری بالن هواسنجی برای تعیین سمت باد
lag U زدن گوی از وسط زمین به مرز برای تعیین اغازکننده بازی
lagged U زدن گوی از وسط زمین به مرز برای تعیین اغازکننده بازی
break up value U قیمتی که برای رهایی از کالای متروکه یا ازمد افتاده تعیین میشود
lags U زدن گوی از وسط زمین به مرز برای تعیین اغازکننده بازی
cash in <idiom> U تبدیل به پول کردن ،خرد کردن چیزی برای پول
shadow factor U ضریب مربوط بانحراف سایه در عکس هوایی برای تعیین ارتفاع اشیاء
tan alt U ضریب انحراف سایه برای تعیین ارتفاع اشیا در روی عکس هوایی
shake bottle U بطری حاوی گویهای کوچک نمره دار برای تعیین شماره بازیگر بیلیارد
check point U نقطه از پیش تعیین شدهای در سطح زمین برای کنترل حرکت رسانگرها یا پرتابه ها
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
pill pool billiard U بیلیارد کیسه دار با تعیین شماره گوی برای هر بازیگربا ژتون یا گویهای کوچک مخصوص
fair trade laws U قوانین تجارت منصفانه قرارداد بین تولیدکننده وفروشنده برای تثبیت یا تعیین حداقل قیمت
point designation U شبکه بندی مخصوصی که برای تعیین نقاط نسبت به هم روی عکس هوایی کشیده میشود
observers U گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
alphaphotographic U آنچه باعث نمایش تصاویر با استفاده از حروف گرافیکی از پیش تعیین شده برای سرویسهای تلتکس می شوند
observer U گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
burned U کلمه رمز برای تعیین اینکه عامل مخفی اطلاعاتی در معرض کشف قرار گرفته یا قابلیت اعتمادبه او کم شده است
movement credit U وقت پیش بینی شده و تعیین شده برای حرکت یک ستون
decca U سیستم تعیین محل دقیق یا بهترین محل برای ایستگاه فرستنده
range resolution U قابلیت رادار برای تعیین مسافت اشیای مختلف قابلیت تفکیک بردی
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
timing disc U علامت حک شده روی موتورپیستونی برای کمک به تعیین دقیق وضعیت زاویهای میل لنگ به منظور زمان بندی صحیح کارکرد موتور
to grieve over anything U برای چیزی
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
touch U وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touches U وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
requests U تقاضا برای چیزی
requested U تقاضا برای چیزی
to grumble at any thing U برای چیزی غرغرکردن
inclinable to something U مساعد برای چیزی
look to <idiom> U آمادگی برای چیزی
request U تقاضا برای چیزی
requesting U تقاضا برای چیزی
defaulted U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
default U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
indexing U استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
approval U توافق برای استفاده از چیزی
asks U برای چیزی بی تاب شدن
security blanket <idiom> U استفاده از چیزی برای راحتی
demanded U تقاضا برای انجام چیزی
I'd like something to eat. چیزی برای خوردن میخواهم.
I'd like something to drink. چیزی برای نوشیدن میخواهم.
demand U تقاضا برای انجام چیزی
steeper U فرف برای خیساندن چیزی
take for <idiom> U اشتباه شخصی برای چیزی
ask U برای چیزی بی تاب شدن
asked U برای چیزی بی تاب شدن
to look at the black side [about something] U بدبین بودن [برای چیزی]
to give reasons for a thing U دلیل برای چیزی اوردن
to get something to somebody U برای کسی چیزی را آوردن
asking U برای چیزی بی تاب شدن
application [for something] U درخواست نامه [برای چیزی]
demands U تقاضا برای انجام چیزی
catch at U برای گرفتن چیزی کوشیدن
to atone for something U کفاره دادن برای چیزی
to try something on U چیزی را برای امتحان پوشیدن
in defence of somebody [something] U برای دفاع از کسی [چیزی]
to make amends for something U کفاره دادن برای چیزی
designate U انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designating U انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
set out U شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
designates U انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
tell off U تعیین کردن
identifying U تعیین کردن
identify U تعیین کردن
specifying U تعیین کردن
ascertian U تعیین کردن
identifies U تعیین کردن
specify U تعیین کردن
determines U تعیین کردن
specifies U تعیین کردن
slated U تعیین کردن
fix on U تعیین کردن
identified U تعیین کردن
appointe U تعیین کردن
fix U تعیین کردن
slate U تعیین کردن
blood types U تعیین کردن
fixes U تعیین کردن
blood type U تعیین کردن
blood groups U تعیین کردن
formulation U تعیین کردن
bound U تعیین کردن
determining U تعیین کردن
blood group U تعیین کردن
slates U تعیین کردن
determine U تعیین کردن
appoint U تعیین کردن
appoints U تعیین کردن
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
bear U کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bears U کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
to store up something U انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
demanded U تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
demand U تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
stepper U چیزی که برای پله بکار می رود
demands U تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
anthropomorphism U تصور شخصیت انسانی برای چیزی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com