English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
immediate flanks U جناحین نزدیک
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
flanks U جناحین
envelopment U دور زدن یکی از جناحین دشمن
find touch U بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
insides U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
inside U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closer U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
inshore U نزدیک کرانه نزدیک ساحل
point bland U بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
approaches U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
mid wicket U توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
approach lane U مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold U تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
vicinal U نزدیک
beside U نزدیک
in sight U نزدیک
nears U نزدیک
up against <idiom> U نزدیک به
near by U نزدیک
up to <idiom> U نزدیک به
nearing U نزدیک
near U نزدیک
neared U نزدیک
nearby U نزدیک
nearest U نزدیک
upcoming U نزدیک
near- U نزدیک
nearer U نزدیک
to gain ground upon U نزدیک
near by U نزدیک به
near upon U نزدیک
on the verge of U نزدیک به
close-up U از نزدیک
by U از نزدیک
contiguous U نزدیک
close up U از نزدیک
on the eve of U نزدیک
not ahunderd mails flom U نزدیک
next door to U نزدیک
hand to hand U نزدیک
hand-to-hand U نزدیک
close-ups U از نزدیک
closer U نزدیک
imminent U نزدیک
near at hand U نزدیک
closest U نزدیک
neighbouring U نزدیک
closes U نزدیک
proximate U نزدیک
close U نزدیک
towards U نزدیک
narrowly U از نزدیک
nigh U نزدیک
adjacent U نزدیک
close by U نزدیک
foreby U نزدیک
hard by U نزدیک
forbye U نزدیک
forby U از نزدیک
caudal U نزدیک به دم
close aboard U نزدیک
fast by U نزدیک
forbye U از نزدیک
at hand U نزدیک
forby U نزدیک
accessible U نزدیک
approaching U نزدیک
cephalo U نزدیک به سر
forthcoming U نزدیک
nearer the end U نزدیک تر بیابان
close range U مسافت نزدیک
nearsightedness U نزدیک بینی
close supervision U نظارت نزدیک
near shore U نزدیک به ساحل
converge U به هم نزدیک شدن
acceding U نزدیک شدن
accedes U نزدیک شدن
acceded U نزدیک شدن
close U نزدیک به ناو
close range U فاصله نزدیک
close U نزدیک بهم
near point U نقطه نزدیک
draw near U نزدیک شدن
close in U نزدیک شدن
close support U پشتیبانی نزدیک
danger close U خطر نزدیک
close controlled U همکاری نزدیک
come by U نزدیک شدن
close control U کنترل نزدیک
close coordination U همکاری نزدیک
close combat U رزم نزدیک
close coordination U هماهنگی نزدیک
beetle eyed U نزدیک بین
myopic U نزدیک بین
converging U به هم نزدیک شدن
converges U به هم نزدیک شدن
near-sighted U نزدیک بین
nearsighted U نزدیک بین
converged U به هم نزدیک شدن
short-sighted U نزدیک بین
near sighted U نزدیک بین
cypres U تقریبی نزدیک
paranasal U نزدیک بینی
closer U نزدیک به ناو
in shore U در اب نزدیک کرانه
his almost night U نزدیک شب است
approachable U نزدیک شدنی
admaxillary U نزدیک ارواره
aftermost U نزدیک پاشنه
inextremis U نزدیک بمرگ
infighting U نبرد نزدیک
aggress U نزدیک شدن
hare sighted U نزدیک بین
keep back U نزدیک نشوید
adductor U نزدیک کننده
adducent U نزدیک کننده
deep U نزدیک به هدف
in the near f. U دراینده نزدیک
one of these days U دراینده نزدیک
inapproachable U نزدیک نشدنی
deeper U نزدیک به هدف
deepest U نزدیک به هدف
myopia U نزدیک بینی
upcoming U دراتیه نزدیک
hand in glove U خیلی نزدیک
hand and glove U خیلی نزدیک
deciding U نزدیک به هدف
closest U نزدیک بهم
closest U نزدیک به ناو
far and near U دور و نزدیک
erelong U در اینده نزدیک
draw on U نزدیک شدن
closes U نزدیک بهم
to draw near or nigh U نزدیک شدن
closes U نزدیک به ناو
caudal U نزدیک به انتها
near by U دم دست نزدیک
close price U قیمت نزدیک
hail fellow U صمیمی نزدیک
going on U نزدیک شدن
gain on U نزدیک شدن به
toward U نزدیک به مقارن
accosted U نزدیک شدن
low U نزدیک سبد
myopy U نزدیک بینی
near sight U نزدیک بینی
near sightedness U نزدیک بینی
closer U نزدیک بهم
accede U نزدیک شدن
graze U نزدیک به زمین
short range U نزدیک برد
upstream U نزدیک به سرچشمه
about U در اطراف نزدیک
stand by <idiom> U نزدیک بودن
in- U نزدیک ساحل
in- U نزدیک دم دست
in U نزدیک ساحل
in the near future U در آینده نزدیک
in U نزدیک دم دست
near U نزدیک به ضربه
Near our office . U نزدیک اداره ما
to gain on U نزدیک شدن به
to keep close U نزدیک ماندن
whitish U نزدیک به سفید
nears U نزدیک به ضربه
nearing U نزدیک به ضربه
nearest U نزدیک به ضربه
nearer U نزدیک به ضربه
neared U نزدیک به ضربه
near- U نزدیک به ضربه
approximates U نزدیک کردن
approximated U نزدیک کردن
approximate U نزدیک کردن
approach U نزدیک شدن
to be quite close U نزدیک به هم بودن
offing U در اینده نزدیک
neighbours U نزدیک مجاور
neighbour U نزدیک مجاور
approached U نزدیک شدن
accosts U نزدیک کشیدن
accosts U نزدیک شدن
accosting U نزدیک کشیدن
accosting U نزدیک شدن
accosted U نزدیک کشیدن
accost U نزدیک کشیدن
accost U نزدیک شدن
approaches U نزدیک شدن
neighbors U نزدیک مجاور
grazed U نزدیک به زمین
abuts U نزدیک بودن
paulo postfuture U اینده نزدیک
Near East U خاور نزدیک
almost U بطور نزدیک
proximal U نزدیک مبدا
insides U نزدیک بمرکز
inside U نزدیک بمرکز
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com