Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
period
U
جمله کامل
periods
U
جمله کامل
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
topic sentence
U
جمله سرسطر جمله عنوان
full mobilization
U
تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
completed case
U
جعبه کامل خشاب کامل
full annealing
U
بازپخت کامل تاباندن کامل
full scale
U
باندازه کامل بمقیاس کامل
imago
U
حشره کامل و بالغ اخرین مرحله دگردیسی حشره که بصورت کامل و بالغ در میاید
thorough
U
بطور کامل کامل
sentence
U
جمله
term
U
جمله
including
<prep.>
U
از جمله
outrightly
U
جمله
comprising
<prep.>
U
از جمله
inclusive of
<prep.>
U
از جمله
among the rest
U
از ان جمله
sentence
U
جمله
terming
U
جمله
mongst
U
از جمله
outright
U
جمله
termed
U
جمله
sentencing
U
جمله
sentences
U
جمله
amongst
U
از جمله
terming
U
جمله طیفی
term
U
جمله طیفی
termed
U
جمله عبارت
termed
U
جمله طیفی
totalled
U
جمله سرجمع
diction
U
جمله بندی
wording
U
جمله بندی
word choice
U
جمله بندی
choice of words
U
جمله بندی
final term
U
جمله نهایی
total
U
جمله سرجمع
totaled
U
جمله سرجمع
totaling
U
جمله سرجمع
error term
U
جمله خطا
totalling
U
جمله سرجمع
totals
U
جمله سرجمع
loose sentence
U
جمله بیربط
parenthesis
U
جمله معترضه
double talk
U
جمله دو پهلو
term
U
جمله عبارت
verbiage
[American English]
U
جمله بندی
provisos
U
جمله شرطی
assignment statement
U
جمله جایگزینی
an involed sentence
U
جمله پیچدار
residual term
U
جمله پسماند
term
U
جمله
[ریاضی]
definiens
U
جمله تعریفی
mathematical term
U
جمله
[ریاضی]
executable statement
U
جمله اجرایی
stochastic term
U
جمله تصادفی
sentence fragment
U
جمله جزء
residual term
U
جمله باقیمانده
declaration statement
U
جمله تعریفی
proviso
U
جمله شرطی
statement label
U
برچسب جمله
wordage
U
جمله بندی
clause
U
جزئی از جمله
middling
U
جمله مشترک
compound statement
U
جمله مرکب
control statement
U
جمله کنترلی
clauses
U
جزئی از جمله
terming
U
جمله عبارت
one word sentence
U
جمله تک واژهای
sentence adverb
قید جمله ای
colloquialisms
U
جمله مرسوم درگفتگو
colloquialism
U
جمله مرسوم درگفتگو
punch-lines
U
جمله اساسی واصلی
job control statement
U
جمله کنترل کار
sentence completion test
U
ازمون تکمیل جمله
job control statement
U
جمله کنترل برنامه
parsed
U
جمله راتجزیه کردن
punch line
U
جمله اساسی واصلی
punch-line
U
جمله اساسی واصلی
term symbol
U
نشانه جمله طیفی
parse
U
جمله راتجزیه کردن
impresa
U
نشانه جمله شعاری
monomial
U
دارای فقط یک جمله
nonexecutable statement
U
جمله غیر اجرایی
parses
U
جمله راتجزیه کردن
subroutine reentry
U
ورود جمله به زیرروال
full point
U
نقطه پایان جمله
periods
U
نقطه پایان جمله
period
U
نقطه پایان جمله
reporter
U
جمله ساز نویسنده ناصادق
restrictive
U
جمله یا عبارت حصری یا محدودکننده
sawing
U
لغت یا جمله ضرب المثل
saws
U
لغت یا جمله ضرب المثل
sign of aggregation
U
علائم مخصوص جمله جبری
saw
U
لغت یا جمله ضرب المثل
sawed
U
لغت یا جمله ضرب المثل
phraseologist
U
جمله ساز نویسنده ناصادق
armless
<adj.>
U
بی بازو
[در آخر جمله می آید]
the difference between the consecutive terms
U
اختلاف هر دو جمله متوالی
[ریاضی]
predicatively
U
بطور غیرمستقیم در خبر جمله
How can I make such pilot
U
چگونه میتوانم با خلبان جمله بسازم
to pad a sentence
U
جمله را با واژههای زیادی دراز کردن
parsed
U
اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
word order
U
ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
vinculum
U
خط ترازی که بالای چند جمله می کشند
The sentence doesnt convey the meaning.
U
این جمله معنی رانمی رساند
cat-and-dog
<adj.>
<idiom>
U
پر جنگ و جدال
[در آخر جمله می آید]
parse
U
اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
parses
U
اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
tag line
U
جمله نهایی نمایش وغیره نقطه حساس
geometric mean
U
فاصله بین اولین واخرین جمله یک تصاعدهندسی
half long
U
حد فاصل بین جمله طویل وجمله کوتاه
approachable
[accessible to most people]
U
همخو
[در آخر جمله می آید]
[اصطلاح روزمره]
inserting
U
افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
inserts
U
افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
insert
U
افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
approachable
[accessible to most people]
U
هم مشرب
[در آخر جمله می آید]
[اصطلاح روزمره]
other than
[usually used in negative sentences]
<adv.>
U
به غیر از
[در جمله های منفی کاربرد دارد]
transversal
U
اجرای هر جمله از یک برنامه برای اهداف اشکال زدایی
augmentation
U
افزایش نیروی جلوبرنده باوسایل کمکی از جمله پس سوز
approachable
[accessible to most people]
U
کمک کننده
[در آخر جمله می آید]
[اصطلاح روزمره]
do
U
این کلمه درابتدای جمله بصورت علامت سوال میاید
prepositional phrase
U
بخشی از جمله که با حرف اغازگرد دو خاصیت صفت یاقیدیا اسم راپیداکند
cabling
U
نموداری که محل کابلها را در یک اداره نشان میدهد از جمله نقاط اتصال را
one for one
U
مرحلهای غالبا" مربوط به یک اسمبلر که در ان یک جمله زبان منبع به یک دستور کارزبان ماشین تبدیل میشود
recursive equations
U
معادلاتی که بعضی از جملات در انهاتکرار شده و هر معادله نسبت به معادله قبلی فقط یک جمله اضافی دارد
absolutes
U
کامل
of ripe years
U
کامل
wall-to-wall
U
کامل
complete
U
کامل
main
U
کامل
unqualified
U
کامل
completed
U
کامل
absolute
U
کامل
completes
U
کامل
semibreves
U
نت کامل
fullest
U
کامل
unmitigated
U
کامل
entire
U
کامل
full-fledged
U
کامل
saturation
U
کامل
full fledged
U
کامل
starkly
U
کامل
starkest
U
کامل
starker
U
کامل
unabridged
U
کامل
full
U
کامل
stark
U
کامل
exacts
U
کامل
exact
U
کامل
all-out
U
کامل
self-contained
U
کامل
semibreve
U
نت کامل
exacted
U
کامل
empennage
U
دم کامل
total
U
کامل
largest
U
کامل
larger
U
کامل
totaled
U
کامل
large
U
کامل
searching
U
کامل
totaling
U
کامل
totalled
U
کامل
totalling
U
کامل
in a entireness of state
U
کامل
totals
U
کامل
echaustive
U
کامل
completing
U
کامل
perfecting
U
کامل
plenaries
U
کامل
perfects
U
کامل
plenary
U
کامل
perfected
U
کامل
perfect
U
کامل
delivered duty paid
U
یکی از قراردادهای اینکوترمز که در ان فروشنده کلیه اقدامات لازم از جمله پرداخت عوارض را بعمل اورده و کالای مورد معامله را در محل خریدار به اوتحویل میدهد
full blown
U
تمام کامل
full command
U
کنترل کامل
full annealing
U
بازپخت کامل
absolute
U
کامل قطعی
full annealing
U
کامل گداختن
empery
U
سلطه کامل
ideal dielectric
U
عایق کامل
perfect fluid
U
سیال کامل
full command
U
اداره کامل
full section
U
برش کامل
full employment
U
اشتغال کامل
dismounted defilade
U
اختفاء کامل
absolutes
U
کامل قطعی
full speed
U
سرعت کامل
hot
U
امادگی کامل
ideal radiator
U
تابشگر کامل
hotter
U
امادگی کامل
hottest
U
امادگی کامل
hunky dory
U
بارضایت کامل
perfect score
U
امتیاز کامل
perfect radiator
U
تابنده کامل
full bodied money
U
پول کامل
foud royant a
U
سکته کامل
fixed round
U
فشنگ کامل
hip and thigh
U
بطور کامل
fletcherism
U
وجویدن کامل ان
flying colors
U
توفیق کامل
perfect tense
U
ماضی کامل
full word
U
کلمه کامل
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com