English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (31 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to pad a sentence U جمله را با واژههای زیادی دراز کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
topic sentence U جمله سرسطر جمله عنوان
imitative words U واژههای تقلیدی
neologize U واژههای نو ساختن
homonyms U واژههای هم اوا
stereos U مخفف واژههای
headwords U واژههای هسته
stereo U مخفف واژههای
headword U واژههای هسته
homographs U واژههای همسان نوشت
parses U جمله راتجزیه کردن
parse U جمله راتجزیه کردن
parsed U جمله راتجزیه کردن
neologist U طرفدارواژههای یا بکار بردن واژههای نو
synonymy U فهرست واژههای هم معنی هم معنایی
synonym antonym test U ازمون واژههای مترادف-متضاد
obsoletism U بکار بردن واژههای کهنه یامهجور
parses U اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
parsed U اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
parse U اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
demagnetize U پاک کردن فیلدها مغناطیسی زیادی از دیسک یا نوار یا نوک ضبط کردن
degausser U وسیلهای برای پاک کردن فیلدها مغناطیسی زیادی از دیسک یا نوار یا نوک ضبط کردن
alpha privative U الف سالبه که در سر برخی واژههای انگلیسی نیز درمی اید
to lay violent handsonany one U اعمال زورنسبت بکسی کردن دست زوربرکسی دراز کردن
go out of one's way <idiom> U تلاش زیادی کردن
go on <idiom> U زیادی صحبت کردن
elongates U دراز کردن
stretch U دراز کردن
protract U دراز کردن
lengthening U دراز کردن
extend U دراز کردن
lengthens U دراز کردن
lengthen U دراز کردن
lengthened U دراز کردن
drag on <idiom> U دراز کردن
stretched U دراز کردن
stretches U دراز کردن
prolongate U دراز کردن
to stretch out U دراز کردن
elongate U دراز کردن
elongating U دراز کردن
streek U دراز کردن
he inherited a large fortune U دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
To cover (traverse)long distances. U مسافت زیادی راطی کردن
splurge on something <idiom> U پول زیادی خرج کردن
to live a long life U عمر دراز کردن
porrect U دراز کردن جلوگذاردن
reach U دراز کردن دست
to make old bones U عمر دراز کردن
elongating U دراز کردن امتداد دادن
lies U : دراز کشیدن استراحت کردن
lied U : دراز کشیدن استراحت کردن
elongate U دراز کردن امتداد دادن
to reach down U سوی پائین دراز کردن
lie دراز کشیدن استراحت کردن
elongates U دراز کردن امتداد دادن
zero U کوتاه کردن فایل با حذف صفرهای زیادی
to raise big problems for the country U مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
pay through the nose <idiom> U برای چیزی پول زیادی خرج کردن
to face a serious problem for the country U مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
zeros U کوتاه کردن فایل با حذف صفرهای زیادی
zeroes U کوتاه کردن فایل با حذف صفرهای زیادی
to occupy much space U فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
to face a serious problem for the country U روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
to raise big problems for the country U روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
put on one's thinking cap <idiom> U زمان زیادی روی چیزی فکر کردن
To go cap in hand to someone. U دست گدایی بسوی کسی دراز کردن
To crane ones neck . U گردن کشیدن (دراز کردن بیرون آوردن )
This is plain highway robbery . U این که اسمش لخت کردن است ( پول زیادی گرفتن )
to make a long arm [برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
goose U مثل غاز یاگردن دراز حمله ور شدن وغدغد کردن
degauss U پاک کردن فیلدها مغناطیسی زیادی از دیسک یا نوار مغناطیسی یا نوک خواندن / نوشتن
numeric U که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
outrightly U جمله
sentencing U جمله
sentence U جمله
outright U جمله
inclusive of <prep.> U از جمله
mongst U از جمله
terming U جمله
amongst U از جمله
comprising <prep.> U از جمله
sentences U جمله
among the rest U از ان جمله
term U جمله
termed U جمله
sentence U جمله
including <prep.> U از جمله
soricine U موش پوزه دراز شبیه موش پوزه دراز
proviso U جمله شرطی
provisos U جمله شرطی
statement label U برچسب جمله
double talk U جمله دو پهلو
stochastic term U جمله تصادفی
wordage U جمله بندی
totaled U جمله سرجمع
total U جمله سرجمع
compound statement U جمله مرکب
definiens U جمله تعریفی
control statement U جمله کنترلی
mathematical term U جمله [ریاضی]
term U جمله [ریاضی]
totaling U جمله سرجمع
totalled U جمله سرجمع
totals U جمله سرجمع
declaration statement U جمله تعریفی
term U جمله طیفی
termed U جمله عبارت
termed U جمله طیفی
terming U جمله عبارت
totalling U جمله سرجمع
sentence adverb قید جمله ای
terming U جمله طیفی
term U جمله عبارت
clauses U جزئی از جمله
clause U جزئی از جمله
final term U جمله نهایی
one word sentence U جمله تک واژهای
executable statement U جمله اجرایی
an involed sentence U جمله پیچدار
residual term U جمله باقیمانده
periods U جمله کامل
residual term U جمله پسماند
word choice U جمله بندی
choice of words U جمله بندی
loose sentence U جمله بیربط
sentence fragment U جمله جزء
parenthesis U جمله معترضه
verbiage [American English] U جمله بندی
diction U جمله بندی
wording U جمله بندی
middling U جمله مشترک
error term U جمله خطا
assignment statement U جمله جایگزینی
period U جمله کامل
sentence completion test U ازمون تکمیل جمله
subroutine reentry U ورود جمله به زیرروال
full point U نقطه پایان جمله
nonexecutable statement U جمله غیر اجرایی
colloquialism U جمله مرسوم درگفتگو
punch line U جمله اساسی واصلی
job control statement U جمله کنترل کار
reporter U جمله ساز نویسنده ناصادق
monomial U دارای فقط یک جمله
impresa U نشانه جمله شعاری
periods U نقطه پایان جمله
job control statement U جمله کنترل برنامه
punch-line U جمله اساسی واصلی
colloquialisms U جمله مرسوم درگفتگو
punch-lines U جمله اساسی واصلی
period U نقطه پایان جمله
term symbol U نشانه جمله طیفی
sign of aggregation U علائم مخصوص جمله جبری
armless <adj.> U بی بازو [در آخر جمله می آید]
sawed U لغت یا جمله ضرب المثل
restrictive U جمله یا عبارت حصری یا محدودکننده
the difference between the consecutive terms U اختلاف هر دو جمله متوالی [ریاضی]
saw U لغت یا جمله ضرب المثل
phraseologist U جمله ساز نویسنده ناصادق
saws U لغت یا جمله ضرب المثل
sawing U لغت یا جمله ضرب المثل
predicatively U بطور غیرمستقیم در خبر جمله
How can I make such pilot U چگونه میتوانم با خلبان جمله بسازم
The sentence doesnt convey the meaning. U این جمله معنی رانمی رساند
vinculum U خط ترازی که بالای چند جمله می کشند
cat-and-dog <adj.> <idiom> U پر جنگ و جدال [در آخر جمله می آید]
word order U ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
insert U افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
approachable [accessible to most people] U همخو [در آخر جمله می آید] [اصطلاح روزمره]
inserting U افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
inserts U افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
approachable [accessible to most people] U هم مشرب [در آخر جمله می آید] [اصطلاح روزمره]
other than [usually used in negative sentences] <adv.> U به غیر از [در جمله های منفی کاربرد دارد]
tag line U جمله نهایی نمایش وغیره نقطه حساس
geometric mean U فاصله بین اولین واخرین جمله یک تصاعدهندسی
half long U حد فاصل بین جمله طویل وجمله کوتاه
extras U زیادی
extra U زیادی
immensity U زیادی
abundance U زیادی
nimiety U زیادی
extra- U زیادی
surplus U زیادی
numerousness U زیادی
surpluses U زیادی
superfluity U زیادی
profoundly U زیادی
extremeness U زیادی
excessiveness U زیادی
redundance U زیادی
frequentness U زیادی
inordinacy U زیادی
supervacaneous U زیادی
profuseness U زیادی
intensity U زیادی
superfluous U زیادی
intenseness U زیادی
infiniteness U زیادی
enormousness U زیادی
greatness U زیادی
greatly U به زیادی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com