English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
ingross U جمع اوری کردن نیروی خودی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
no man's land U زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
friendliest U نیروی خودی
friendly U نیروی خودی
friendlies U نیروی خودی
friendlier U نیروی خودی
batteries U قرارداشتن یک مهره خودی بین مهره مهاجم خودی و شاه حریف
battery U قرارداشتن یک مهره خودی بین مهره مهاجم خودی و شاه حریف
line crosser U فراری از منطقه دشمن به خطوط خودی نفوذکننده به منطقه خودی
reenforceŠetc U نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
squawking U در رهگیری هوایی یعنی روشن کردن دستگاه شناسایی دشمن و خودی و کار با ان
proteranthy U گل اوری قبل از برگ اوری
canvassing U جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن
canvassed U جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن
canvasses U جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن
canvass U جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن
innovate U نو اوری کردن
innovates U نو اوری کردن
innovating U نو اوری کردن
innovated U نو اوری کردن
masses U جمع اوری کردن
collection U جمع اوری کردن
cull U جمع اوری کردن
recover U جمع اوری کردن
massing U جمع اوری کردن
to put in mind U یاد اوری کردن
marshalling U جمع اوری کردن
get in U جمع اوری کردن
to round up U جمع اوری کردن
to beat up for U جمع اوری کردن
collections U جمع اوری کردن
compiles U جمع اوری کردن
musters U جمع اوری کردن
muster U جمع اوری کردن
to get in U جمع اوری کردن
culling U جمع اوری کردن
compile U جمع اوری کردن
culls U جمع اوری کردن
marshall U جمع اوری کردن
compiled U جمع اوری کردن
round on U جمع اوری کردن
collects U جمع اوری کردن
compiling U جمع اوری کردن
collecting U جمع اوری کردن
collect U جمع اوری کردن
mustered U جمع اوری کردن
recovering U جمع اوری کردن
mustering U جمع اوری کردن
mass U جمع اوری کردن
raking U جمع اوری کردن
recovers U جمع اوری کردن
rakes U جمع اوری کردن
culled U جمع اوری کردن
rake U جمع اوری کردن
convocate U احضارکردن جمع اوری کردن
rallies U دوباره جمع اوری کردن
vernalize U میوه اوری را تسریع کردن
rallied U دوباره جمع اوری کردن
raise money U جمع اوری کردن پول
scrounges U علیق جمع اوری کردن
scrounging U علیق جمع اوری کردن
scrounged U علیق جمع اوری کردن
deposit collection U جمع اوری کردن زباله ها
rally U دوباره جمع اوری کردن
scrounge U علیق جمع اوری کردن
roll up U جمع اوری کردن تاسیسات
mustering U احضار کردن جمع اوری کردن
mustered U احضار کردن جمع اوری کردن
musters U احضار کردن جمع اوری کردن
to gather up U جمع اوری کردن اماده کردن
muster U احضار کردن جمع اوری کردن
reintegrate U دوباره جمع اوری ومتحد کردن
reaping U جمع اوری کردن بدست اوردن
reaped U جمع اوری کردن بدست اوردن
reap U جمع اوری کردن بدست اوردن
stacks U جمع اوری و منظم کردن وسایل
reaps U جمع اوری کردن بدست اوردن
stacked U جمع اوری و منظم کردن وسایل
grabble U پهن نشستن جمع اوری کردن
levied U مالیات بستن بر جمع اوری کردن
levies U مالیات بستن بر جمع اوری کردن
ingross U تحریر کردن جمع اوری نیروها
levying U مالیات بستن بر جمع اوری کردن
levy U مالیات بستن بر جمع اوری کردن
stack U جمع اوری و منظم کردن وسایل
interviews U مصاحبه کردن برای جمع اوری اطلاعات
canvassing U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
interviewing U مصاحبه کردن برای جمع اوری اطلاعات
canvasses U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
interviewed U مصاحبه کردن برای جمع اوری اطلاعات
interview U مصاحبه کردن برای جمع اوری اطلاعات
formulation U تهیه جمع اوری فرمول بندی کردن
canvassed U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
to give U پولی برای پیشکشی جمع اوری کردن
canvass U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
blue water school U انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
magneto electricity U نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
juggernauts U نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
juggernaut U نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
torque U نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
e.m.f U force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
air force personnel with the army U پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
expeditionary U نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
friendly U خودی
friendlies U خودی
friendliest U خودی
friendlier U خودی
home U زمین خودی
familiar U مانوس خودی
friendly forces U نیروهای خودی
internal heating U گرمایش خودی
homeling U بازیگر خودی
relative U خودی نسبی
blue forces U نیروهای خودی
upcourt U سبد خودی
own goals U گل به دروازه خودی
spontaneous U خود به خودی
own goal U گل به دروازه خودی
spontaneity U خود به خودی
chicks U هواپیمای خودی
friendly state U کشور خودی
in group U گروه خودی
homes U زمین خودی
insider U خودی خودمانی
self directed U پیش خودی
insiders U خودی خودمانی
we group U گروه خودی
electromotive force U نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
spontaneous remission U بهبود خود به خودی
spontaneous recovery U بهبود خود به خودی
To assert oneself . To display ones merit . U خودی را نشان دادن
interference U مزاحمت مهرههای خودی شطرنج
critical build up resistance U مقاومت بحرانی برای تحریک خودی
shore duty U ماموریت کار در ساحل یاپایگاه خودی
army landing forces U نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
threat force U نیروی دشمن نیروی مخالف
attack force U نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
buoyancy U نیروی بالابر نیروی شناوری
compressive strength U قابلیت یک جسم برای مقاومت در برابر نیروی فشاری یانیرویی که گرایش به فشردن موتاه کردن و متراکم کردن ان دارد
smoke screen U پرده پوشش دودبرای استتار یکانهای خودی
hydraulic lift U بلند کردن اب به نیروی اب
positive control U کنترل عملی عبور و مرورهواپیماهای خودی در فضای هوایی
mix up, caution U موافب باشید هواپیماهای دشمن و خودی درگیر شدند
warned protected U قابلیت حفافت نیروهای خودی در مقابل انفجار اتمی
short round U گلولهای که اشتباها روی قوای خودی فرود می اید
hit the spot <idiom> U نیروی تازه وارد کردن
man power leveling U یکنواخت کردن نیروی انسانی
icing U ضربه خطای مدافع از نیمه زمین خودی به خط دروازه حریف
warned exposed U قابلیت اسیب پذیری نیروهای خودی نسبت به انفجار اتمی
glide U پرواز کردن بدون نیروی موتور
To consume all ones energy . U تمام نیروی خودرا مصرف کردن
glided U پرواز کردن بدون نیروی موتور
glides U پرواز کردن بدون نیروی موتور
eviscerate U خالی کردن نیروی چیزی راگرفتن
refreshes U نیروی تازه دادن تقویت کردن
refresh U نیروی تازه دادن تقویت کردن
refreshed U نیروی تازه دادن تقویت کردن
self propulsion U حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
stockpile U ذخیره کردن در انبار جمع اوری در انبار
stockpiling U ذخیره کردن در انبار جمع اوری در انبار
stockpiled U ذخیره کردن در انبار جمع اوری در انبار
stockpiles U ذخیره کردن در انبار جمع اوری در انبار
dispatch route U جاده تحت کنترل خودی درزمان مشخص مسیر اعزام پرسنل
impulsiveness U امادگی برای کار کردن یا نیروی انی
man handle U با نیروی انسان حرکت دادن بدرفتاری کردن
aerodynamic blockage thrust reverser U وسیلهای برای معکوس کردن نیروی جلوبر
counter force U نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
trapdoor U فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
trapdoors U فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
regroup U جمع شدن جمع اوری کردن
regrouped U جمع شدن جمع اوری کردن
regrouping U جمع شدن جمع اوری کردن
regroups U جمع شدن جمع اوری کردن
squawked U در رهگیری هوائی یعنی دستگاه شناسائی خودی و دشمن را روی کنترل معمولی بگذارید
squawk U در رهگیری هوائی یعنی دستگاه شناسائی خودی و دشمن را روی کنترل معمولی بگذارید
squawks U در رهگیری هوائی یعنی دستگاه شناسائی خودی و دشمن را روی کنترل معمولی بگذارید
free gyroscope U نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
allocated manpower U نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
geomagnetism U نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
naval aviation U قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
hovering acts U قوانینی که بر رفت و امد کشتیهای خودی و اجنبی در محدوده معینی ازابهای کشور حکمفرمایی میکند
manipulative deception U تغییر فرکانس یا دستکاری دروسایل فرستنده خودی برای گول زدن دشمن فریب رادیویی عمدی
foot pound مقدار نیروی لازم برای بلند کردن وزنه یک پوندی بارتفاع یک فوت.
army aircraft U هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
Marine Corps U نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
antirecovery device U ضامن ضد جمع اوری مین ضامن ضد باز و بسته کردن مین
collect U جمع اوری کردن جمع کردن
collects U جمع اوری کردن جمع کردن
collecting U جمع اوری کردن جمع کردن
touchdowns U حالت فرود امدن توپ درمنطقه خودی کسب 6 امتیازبا بردن توپ به ان سوی خط دروازه حریف
touchdown U حالت فرود امدن توپ درمنطقه خودی کسب 6 امتیازبا بردن توپ به ان سوی خط دروازه حریف
enemy alien U طرفداران دشمن در خاک خودی هواداران دشمن
rivalry U هم اوری
supplementation U پس اوری
competitions U هم اوری
rivalries U هم اوری
competition U هم اوری
reproductions U هم اوری
supplementation U هم اوری
reproduction U هم اوری
boring U ملال اوری
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com