English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
group U جمعیت گروه بندی کردن
groups U جمعیت گروه بندی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to form into groups U گروه بندی کردن
gregarious U جمعیت دوست گروه جو
malthusian theory of population U فرضیه جمعیت مالتوس چون ازدیاد جمعیت جهان باتصاعد هندسی و افزایش منابع اغذیه به شکل تصاعدحسابی است باید جمعیت کنترل شود
groupings U گروه بندی
grouping U گروه بندی
regimentalation U گروه بندی
regimentation U گروه بندی
ungrouped U گروه بندی نشده
part of ship U گروه بندی کار
grouped U گروه بندی شده
ability grouping گروه بندی بر پایه توانایی
pack U گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
packs U گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
depopulates U کم جمعیت کردن
depopulating U کم جمعیت کردن
depopulate U کم جمعیت کردن
depopulated U کم جمعیت کردن
populating U دارای جمعیت کردن
populates U دارای جمعیت کردن
populate U دارای جمعیت کردن
ratings U طبقه بندی کردن درجه بندی
rating U طبقه بندی کردن درجه بندی
groups U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grades U درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
grade U درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
grade U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
group U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grades U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
to crowd out U ازتنگی جایابسیاری جمعیت بیرون کردن
laggin U اب بندی کردن اب بندی ناوها
downgraded U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrade U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrading U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
beach group U گروه خدمات بارانداز ساحلی گروه پیشرو یا یورتچی دریایی
commodity groups U گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی
beach party U گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
gift wrap U بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
declassification U از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
civil reserve air fleet U گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
task component U بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
framing U یک فرایند ارتباطات که تعیین میکند کدام گروه از بیتهاتشکیل یک کاراکتر را میدهدو کدام گروه کاراکترها یک پیام را نمایش میدهد
clean up party U گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
herd U متحد کردن گروه
herding U متحد کردن گروه
herds U متحد کردن گروه
herded U متحد کردن گروه
skulked U گروه دزدکی حرکت کردن
skulks U گروه دزدکی حرکت کردن
skulk U گروه دزدکی حرکت کردن
skulking U گروه دزدکی حرکت کردن
task force U گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task forces U گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
countervailing power U قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
kaldor criterion U ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
evaluation rating U درجه بندی اطلاعات یا طبقه بندی ان از نظر اعتبار وصحت و دقت
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
amphibious task group U گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
landing group U گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
rig U نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
revamped U دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamping U دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
rigged U نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
revamp U دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
rigs U نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
revamps U دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
stables U گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stable U گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
bumbles U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
overpacking U دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
bumble U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
To do something slapdash. U کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
bollix U سرهم بندی کردن قاطی پاتی کردن
bumbled U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
horde U گروه بیشمار گروه
hordes U گروه بیشمار گروه
classifications U طبقه بندی کردن طبقه بندی
classification U طبقه بندی کردن طبقه بندی
word warp U فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
carpet classification U طبقه بندی [درجه بندی] فرش
batten down U اب بندی کردن
underpinned U پی بندی کردن
lacevi U بندی کردن
underpin U پی بندی کردن
to take a snack U ته بندی کردن
to make a muddle of U سر هم بندی کردن
to pin up U بی بندی کردن
to mull a mull of U سر هم بندی کردن
to nails up U سر هم بندی کردن
underpins U پی بندی کردن
seals U اب بندی کردن
sealing U اب بندی کردن
caulk U اب بندی کردن
seal U اب بندی کردن
to make a mess of U سر هم بندی کردن
gaduate U درجه بندی کردن تغلیظ کردن
segregation U جدا کردن درجه بندی کردن
resorts U جدا کردن طبقه بندی کردن
partitions U جدا کردن جزء بندی کردن
gradate U درجه بندی کردن مخلوط کردن
partition U جدا کردن جزء بندی کردن
typed U ماشین کردن طبقه بندی کردن
type U ماشین کردن طبقه بندی کردن
portions U تسهیم کردن سهم بندی کردن
portion U تسهیم کردن سهم بندی کردن
types U ماشین کردن طبقه بندی کردن
resort U جدا کردن طبقه بندی کردن
sorted U دسته کردن طبقه بندی کردن
vamp U وصله کردن سرهم بندی کردن
to put on U شرط بندی کردن تحمیل کردن
sort U دسته کردن طبقه بندی کردن
break down U تجزیه کردن طبقه بندی کردن
resorted U جدا کردن طبقه بندی کردن
sorts U دسته کردن طبقه بندی کردن
grade U طبقه بندی کردن کلاسه کردن
grades U طبقه بندی کردن کلاسه کردن
herds U جمعیت
gang U جمعیت
populace U جمعیت
gangs U جمعیت
armies U جمعیت
army U جمعیت
crowds U جمعیت
population [pop.] U جمعیت
rabble U جمعیت
demos U جمعیت
populations U جمعیت
crowd جمعیت
herded U جمعیت
population U جمعیت
company U جمعیت
herding U جمعیت
companies U جمعیت
herd U جمعیت
desolate U بی جمعیت
densely populated U پر جمعیت
thickly peopled U پر جمعیت
many peopled U پر جمعیت
throng U جمعیت
thinly populated U کم جمعیت
bodle U جمعیت
thronged U جمعیت
full of life U پر جمعیت
thronging U جمعیت
throngs U جمعیت
mobs U جمعیت
thickly populated U پر جمعیت
mobbing U جمعیت
gaggle U جمعیت
gaggles U جمعیت
gregariously U با جمعیت
cortege U جمعیت
corteges U جمعیت
society U جمعیت
societies U جمعیت
mob U جمعیت
mobbed U جمعیت
heap U جمعیت
heaping U جمعیت
press U جمعیت
over peopled U پر جمعیت
thin U کم جمعیت
thinned U کم جمعیت
thinners U کم جمعیت
presses U جمعیت
thinnest U کم جمعیت
heaps U جمعیت
thins U کم جمعیت
compartmentalize U فصل بندی کردن
hoodwinks U چشم بندی کردن
boggle U کارسرهم بندی کردن
hoodwinking U چشم بندی کردن
groups U دسته بندی کردن
hoodwinked U چشم بندی کردن
parceling U بسته بندی کردن
slub U سرهم بندی کردن
categorised U رده بندی کردن
formulating U فرمول بندی کردن
grades U دسته بندی کردن
compartmentalized U بخش بندی کردن
categorised U دسته بندی کردن
compartmentalized U فصل بندی کردن
ration U جیره بندی کردن
categorised U طبقه بندی کردن
categorizes U طبقه بندی کردن
compartmentalize U بخش بندی کردن
compartmentalising U بخش بندی کردن
paricle size analysis U دانه بندی کردن
compartmentalising U فصل بندی کردن
wrap U بسته بندی کردن
wraps U بسته بندی کردن
pigeonhole U طبقه بندی کردن
formulates U فرمول بندی کردن
formulated U فرمول بندی کردن
compartmentalised U فصل بندی کردن
compartmentalised U بخش بندی کردن
partitioning U قسمت بندی کردن
compartmentation U تقسیم بندی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com