Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (24 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
arrest
U
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrested
U
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrests
U
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
obstruction
U
حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
obstructions
U
حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
hinder
U
ممانعت کردن جلوگیری کردن
hindered
U
ممانعت کردن جلوگیری کردن
hindering
U
ممانعت کردن جلوگیری کردن
hinders
U
ممانعت کردن جلوگیری کردن
Other Matches
preventive
U
عامل ممانعت جلوگیری کننده
forfend
U
ممانعت کردن
impeded
U
ممانعت کردن
impede
U
ممانعت کردن
impedes
U
ممانعت کردن
check
U
ممانعت کردن
checked
U
ممانعت کردن
checks
U
ممانعت کردن
liberalises
U
رفع ممانعت کردن
liberalize
U
رفع ممانعت کردن
stalling
U
ماندن ممانعت کردن
stall
U
ماندن ممانعت کردن
liberalized
U
رفع ممانعت کردن
liberalizing
U
رفع ممانعت کردن
liberalised
U
رفع ممانعت کردن
liberalising
U
رفع ممانعت کردن
liberalizes
U
رفع ممانعت کردن
blocking and chocking
U
ممانعت و راه بندی کردن
prevent
U
مانع شدن ممانعت کردن
forestalls
U
پیش افتادن ممانعت کردن
forestalled
U
پیش افتادن ممانعت کردن
forestall
U
پیش افتادن ممانعت کردن
prevented
U
مانع شدن ممانعت کردن
preventing
U
مانع شدن ممانعت کردن
prevents
U
مانع شدن ممانعت کردن
interdiction
U
ممانعت کردن عملیات یا اتش ممانعتی
interdict
U
ممانعت کردن اجرای عملیات ممانعتی
realistic deterrence
U
میخکوب کردن حقیقی استراتژی سد کردن پیشروی کمونیسم در دنیا ممانعت حقیقی از پیشرفت کمونیسم
restraints
U
ممانعت
restraint
U
ممانعت
block age
U
ممانعت
interdict
U
ممانعت
exclusion
U
ممانعت
withholds
U
ممانعت
withholding
U
ممانعت
withhold
U
ممانعت
obstructions
U
ممانعت
obstruction
U
ممانعت
interdiction
U
ممانعت
prevention
U
ممانعت
forbiddance
U
ممانعت
debarment
U
ممانعت
molestation
U
ممانعت
withheld
U
ممانعت
turn a deaf ear to
<idiom>
U
ممانعت از شنیدن
interference
U
ممانعت غیرمجاز
denial measures
U
اصول ممانعت
preventer
U
ممانعت کننده
prohibition
U
تحریم ممانعت
annoyance
U
ممانعت ازردگی
hanging prevention
U
ممانعت از تعلیق
steric hindrance
U
ممانعت فضایی
trade barrier
U
ممانعت تجاری
liberalizer
U
رافع ممانعت
blockages
U
ممانعت دریایی
blockage
U
ممانعت دریایی
area interdiction
U
ممانعت منطقهای
area interdiction
U
ممانعت در منطقه
write inhibit ring
U
حلقه ممانعت از نوشتن
rein
U
ممانعت لجام زدن
hindered rotation
U
چرخش ممانعت شده
denials
U
ممانعت ازدشمن عملیات ممانعتی
denial
U
ممانعت ازدشمن عملیات ممانعتی
forclosure
U
سلب حق اقامه دعوی ممانعت
denial measures
U
تدابیر ممانعت ازنفوذ دشمن
stramline flow
U
جریان موازی یابی ممانعت
mutual exclusion
U
ناسازگاری دو جانبه ممانعت متقابل
blank
U
ممانعت از امتیاز گیری حریف
blankest
U
ممانعت از امتیاز گیری حریف
competition clause
U
شرط ممانعت از دخول دیگران
surviving
U
ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
survives
U
ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
precludes
U
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
survived
U
ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
survive
U
ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
precluding
U
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precluded
U
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
preclude
U
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
clearing block
U
قطعه ممانعت از بسته شدن کولاس
stickers
U
اهن اضافی نعل برای ممانعت از لغزیدن
terrain avoidance
U
ممانعت خودکار هواپیما ازنزدیک شدن به زمین
sticker
U
اهن اضافی نعل برای ممانعت از لغزیدن
back pressure valve
U
سوپاپ مخصوص ممانعت ازپس زنش مایعات در داخل لوله
censeur
U
ممانعت قدرت حاکمه یک کشور ازنشر عقاید مخالفین به هرشکلی که باشد
interlock
U
وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlocking
U
وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlocked
U
وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlocks
U
وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
prevention of stripping
U
ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
contact burst preclusion
U
ضامن ضد انفجار ضربتی وسیله ممانعت از انفجار دراثر اصابت
inhibitor
U
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
counterflak
U
اتش خنثی کننده توپخانه پدافندهوایی ضد پدافند هوایی عملیات ممانعت از پدافندهوایی
detention of pay
U
ممانعت ازپرداخت حقوق توقیف حقوق
air interdiction
U
عملیات ممانعتی هوایی ممانعت هوایی
obstructions
U
خطای قرارگرفتن بین گوی و حریفی که به سمت گوی می دودبقصد ممانعت حریف نه گرفتن گوی هر مانع بزرگ در مسیر قایق
obstruction
U
خطای قرارگرفتن بین گوی و حریفی که به سمت گوی می دودبقصد ممانعت حریف نه گرفتن گوی هر مانع بزرگ در مسیر قایق
deflated
U
خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflate
U
خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflating
U
خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflates
U
خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
trapping
U
اختلاف در امواج رادار ممانعت از پخش امواج رادار
to keep in
U
توقیف کردن جلوگیری کردن
inhibits
U
جلوگیری کردن
bridled
U
جلوگیری کردن از
bridle
U
جلوگیری کردن از
rebuff
U
جلوگیری کردن
rebuffed
U
جلوگیری کردن
rebuffing
U
جلوگیری کردن
pull up
U
جلوگیری کردن
rebuffs
U
جلوگیری کردن
prevents
U
جلوگیری کردن
keep
U
جلوگیری کردن
keeps
U
جلوگیری کردن
restrain
U
جلوگیری کردن از
preventing
U
جلوگیری کردن از
bridles
U
جلوگیری کردن از
arrest
U
جلوگیری کردن
rule out
U
جلوگیری کردن
holds
U
جلوگیری کردن
hinder
U
جلوگیری کردن
inhibit
U
جلوگیری کردن
to keep back
U
جلوگیری کردن از
hindered
U
جلوگیری کردن
hindering
U
جلوگیری کردن
to provide against
U
جلوگیری کردن
hinders
U
جلوگیری کردن
arrests
U
جلوگیری کردن
arrested
U
جلوگیری کردن
bridling
U
جلوگیری کردن از
preventing
U
جلوگیری کردن
restraining
U
جلوگیری کردن از
prevented
U
جلوگیری کردن از
prohibiting
U
جلوگیری کردن
hold in
U
جلوگیری کردن
prohibit
U
جلوگیری کردن
check
U
جلوگیری کردن از
checked
U
جلوگیری کردن از
prohibits
U
جلوگیری کردن
checks
U
جلوگیری کردن از
prevents
U
جلوگیری کردن از
prevent
U
جلوگیری کردن از
prevent
U
جلوگیری کردن
prevented
U
جلوگیری کردن
hold
U
جلوگیری کردن
restrains
U
جلوگیری کردن از
nails
U
از انتشارچیزی جلوگیری کردن
repel
U
نپذیرفتن جلوگیری کردن از
repels
U
نپذیرفتن جلوگیری کردن از
inhibit
U
از بروزاحساسات جلوگیری کردن
inhibits
U
از بروزاحساسات جلوگیری کردن
repelled
U
نپذیرفتن جلوگیری کردن از
repelling
U
نپذیرفتن جلوگیری کردن از
to resist heat
U
از نفوذگرما جلوگیری کردن
nailed
U
از انتشارچیزی جلوگیری کردن
snubbing
U
جلوگیری سرزنش کردن
to pull short
U
یک مرتبه جلوگیری کردن
snubs
U
جلوگیری سرزنش کردن
in order to prevent
U
برای جلوگیری کردن
to avert bankruptcy
U
از ورشکستگی جلوگیری کردن
to avoid bankruptcy
U
از ورشکستگی جلوگیری کردن
snubbed
U
جلوگیری سرزنش کردن
nail
U
از انتشارچیزی جلوگیری کردن
snub
U
جلوگیری سرزنش کردن
head off
<idiom>
U
مانع شدن از ،جلوگیری کردن
to pick up oneself
U
از افتادن خود جلوگیری کردن
pick up oneself
U
از افتادن خود جلوگیری کردن
hold
U
متصرف بودن جلوگیری کردن از
holds
U
متصرف بودن جلوگیری کردن از
get by
U
ازشکست و یاحادثه جلوگیری کردن
to shut in
U
تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
to try to stop the march of time
U
تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
justifies
U
دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
justifying
U
دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
infibulation
U
چفت کردن الت تناسلی برای جلوگیری از جماع
justify
U
دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
spill wind
U
سست کردن بادبان برای جلوگیری از تمایل قایق به یک سمت
to take action to prevent
[stop]
such practices
U
اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
bozo bit
U
بیت صفت که از کپی گرفتن یا حدف کردن یک فایل جلوگیری میکند
reventment
U
روکش کردن سطح زمین به منظور جلوگیری از فرسایش ناشی از باد و باران
exchange control
U
جلوگیری از ورودامتعه خارجی به وسیله محدود کردن ارزی که دراختیار واردکننده گذاشته میشود
bacteriolysis
U
مواد شیمایی جهت جلوگیری از رشد باکتری خصوصا برای انبار کردن فرش بیش از سه ما ه
control lock
U
وسیلهای برای قفل کردن سطوح فرامین و جلوگیری ازحرکت انها وقتیکه هواپیمامتوقف است
maintenance
U
جلوگیری ازاستهلاک یا کند کردن استهلاک ماشینها و وسایل صنعتی ازطریق اعمال طرق فنی
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
semaphore
U
مشخصات دو کار و تصدیق مناسب برای جلوگیری از قفل کردن یا سایر مشکلات وقتی که هر دو نیاز به وسیله جانبی یا تابعی دارند
redundancies
U
نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
redundancy
U
نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
failed
U
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fails
U
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fail
U
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
suspension
U
تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
suspensions
U
تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
power down
U
خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com