English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
pseudomorph U جسم معدنی که نمودجسم معدنی دیگر ر را بخود گرفته باشد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
geode U سنگ پوکی که درون ان ازموادبلورین یا مواد معدنی پوشیده باشد
spa U اب معدنی
spas U اب معدنی
mineral U معدنی
min U معدنی
mineral U اب معدنی
mineral water U اب معدنی
inorganic U معدنی
mineral water U آب معدنی
ozokerit U موم معدنی
obsidian U شیشه معدنی
scoria U تفاله معدنی
asphalt U زفت معدنی
bitumen U قیر معدنی
mineral pigment U رنگ معدنی
pit sand U ماسه معدنی
paraffin U موم معدنی
asphaltite U قیر معدنی
mineral coal U ذغال معدنی
mineral material U ماده معدنی
mineral pitch U قیر معدنی
mineral spring U چشمه معدنی
mineral oil U روغن معدنی
mineral trass U تراس معدنی
mineral wax U موم معدنی
spas U چشمه معدنی
spa U چشمه معدنی
muscovy glass U شیشه معدنی
galenite U سرب معدنی
asphaltum U قیر معدنی
asphaltum U زفت معدنی
mineralize U معدنی کردن
ores U سنگ معدنی
mineral U ماده معدنی
deposits U ذخیره معدنی
inorganic acid U اسید معدنی
ore U سنگ معدنی
deposit U ذخیره معدنی
mineral U مواد معدنی
inorganic base U باز معدنی
inorganic polymer U بسپار معدنی
mineral dye U رنگینه معدنی
pumice stone U اسفنج معدنی
mineral oil U روغن معدنی یانفت
inorganic pigment U رنگدانه های معدنی
kaolinite U سنگ معدنی بفرمول 4
maltha U نوعی موم معدنی
to abandon a mine U ترک کردن معدنی
wollastonite U سنگ معدنی "وولستونایت "
montan wax U موم سخت معدنی
bioinorganic chemistry U شیمی معدنی زیستی
table waters U ابهای معدنی سر سفره
malthite U نوعی موم معدنی
watering place U محل چشمه اب معدنی
ores U معدنیات کلوخه معدنی
ore U معدنیات کلوخه معدنی
pockety U دارای چالههای معدنی
antimony U توتیای معدنی انتیمون
mineralize U مواد معدنی جمع کردن
magma U خمیر مواد معدنی یا الی
willemite U سنگ معدنی رنگارنگ متبلور
terra alba U مواد معدنی سفید رنگ
picrate U نمک الی یا معدنی اسیدپیکریک
pyroxene U ماده معدنی بلوری وسفید
to abandon a mine U دست کشیدن از کار در معدنی
mica U تلق نسوز شیشه معدنی
mica U سنگ طلق شیشه معدنی
knockstone U کندهای که روی ان سنگهای معدنی راخردمیکنند
geyser U چشمه معدنی که اب گرم از ان فوران میکند
goethite U اکسید اهن معدنی ئیدرژن دار
malthite U چسب قیر وموم زفت معدنی
abiston U سنگ معدنی دارای رشتههای بلند
workings U همه بخشهای حفاری شده معدنی
maltha U چسب قیر وموم زفت معدنی
geyser U چشمه جوشان اب گرم و معدنی اتشفشان
geysers U چشمه معدنی که اب گرم از ان فوران میکند
geysers U چشمه جوشان اب گرم و معدنی اتشفشان
asbestos U سنگ معدنی دارای رشتههای بلند
to descend [into a mine] U وارد معدنی شدن [مثال با آسانسور]
mineralization U تبدیل به حالت معدنی یا سنگ معدن
earth pigment U رنگینه های معدنی مثل خاک رس
to enter [into a mine] U وارد معدنی شدن [مثال با آسانسور]
schiller U تلالو وزرق وبرق ذرات سنگ معدنی
hydro U هتل یامهمانخانهای که مجاور اب معدنی ساخته میشود
nitrate U نمک معدنی یانمک الی جوهر شوره
gahnite U ماده معدنی برنگ سبزتیره بفرمول 4O 2Al Zn
nitrates U نمک معدنی یانمک الی جوهر شوره
crazing mill U اسیاب یا کارخانهای که قلع معدنی رادران خرد میکنند
divining rod U میله یا عصای مخصوص کشف اب ومواد معدنی درزمین
ashless dispersant oil U نوعی روغن معدنی که مانع تجمع ناخالصیها میگردد
grade U الگوی لباس ارزش نسبی سنگ معدنی درجه موادمعدنی
blasting machine U دستگاهی که برای منفجرکردن سنگهای معدنی جهت استخراج انها
grades U الگوی لباس ارزش نسبی سنگ معدنی درجه موادمعدنی
gopher U موش کیسه دار کارگر حفار واستخراج کننده سنگهای معدنی
assumed U بخود گرفته عاریتی
prospectuses U شرح چاپی درباره شرکت یا معدنی که برای ان باید سرمایه جمع اوری شود
prospectus U شرح چاپی درباره شرکت یا معدنی که برای ان باید سرمایه جمع اوری شود
pneumatolysis U تاثیر بخار گرم ومایعات وفشار درتشکیل سنگهای معدنی واقع در مجاورت سنگهای اذرین
pantothenate U نمک الی یا نمک معدنی اسید پانتوتنیک
mineral oil refinery U پالایشگاه روغن معدنی پالایشگاه نفت
open back U [نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
galena U سرب معدنی سرب طبیعی
tunnelling U روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
loan word U واژهای که از زبان دیگری گرفته باشد
enclaves U ناحیهای که کشور بیگانه دورانرا گرفته باشد
enclave U ناحیهای که کشور بیگانه دورانرا گرفته باشد
metafile U 1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
off print U چاپ دوم باره چیزی که ازمجله یا نگارشهای دیگری گرفته شده باشد
oblique compartment U قسمتی از زمین که محورطولی ان نسبت به سمت حرکت یکانها به طور مایل قرار گرفته باشد
i do not wish it otherwise U جور دیگر باشد نمیخواهم
pattern lady U بانویی که سرمشق بانوان دیگر باشد
prosyllogism U قضیهای که نتیجه ان مبنای قضیه دیگر باشد
quotations U بخشی از متن که از متن دیگر قرض گرفته شده است
quotation U بخشی از متن که از متن دیگر قرض گرفته شده است
vacuole U گودال کوچکی که دارای اب یاهوا یا چیز دیگر باشد
virgin wool U [پشمی که تاکنون در منسوجات دیگر بکار نرفته باشد.]
meniscus U شیشهای که از یکسو گوژ وازسوی دیگر کاو باشد
embedded code U مثل تصویر درون متن یا فایل دیگر باشد
except as otherwise provided U مگر اینکه به طور دیگر قید شده باشد
an odd chair U صندلی که پنج تای دیگر جور خود نداشته باشد
buzzes U نوسان پوسته یا ساختارهای دیگر با فرکانسی که قابل سمع باشد
buzzing U نوسان پوسته یا ساختارهای دیگر با فرکانسی که قابل سمع باشد
buzz U نوسان پوسته یا ساختارهای دیگر با فرکانسی که قابل سمع باشد
buzzed U نوسان پوسته یا ساختارهای دیگر با فرکانسی که قابل سمع باشد
homograph U کلمهای که املای ان باکلمه دیگر یکسان ولی معنی ان مختلف باشد
controlling company U موسسهای که یک یا چندموسسه دیگر را تحت کنترل یاتملک داشته باشد paterncompany
homonym U کلمهای که تلفظ ان با کلمه دیگر یکسان ولی معنی ان دگرگون باشد
arabesque [Eslimi] U طرح اسلیمی [الهام گرفته شده از شاخک ها و پیچک های درخت مو که کل متن را به همراه نگاره های دیگر فرا می گیرد.]
jump instruction U موقعتی که پردازنده به بخش دیگر برنامه هدایت میشود در صورتی که شرط برقرار باشد
assistance U کمک یک جانبه کشوری به کشور دیگر بدون اینکه مسئله مقابله به مثل مطرح باشد
alien U وسیله جانبی که به کامپیوتر اجازه میدهد به داده روی دیسک از کامپیوترها یا سیستمهای دیگر دسترسی داشته باشد
aliens U وسیله جانبی که به کامپیوتر اجازه میدهد به داده روی دیسک از کامپیوترها یا سیستمهای دیگر دسترسی داشته باشد
Kasim Ushag design U طرح قسیم اوشاق [عشاق] [مربوط به فرش های کاراباغ در قرن نوزدهم میلادی می باشد که در آن ترنج بزرگی به شکل لوزی متن را در بر گرفته و اشکال قلاب مانند در جهات مختلف بافته می شوند.]
data interchange format U استانداردی در میان سازندگان نرم افزار که اجازه میدهدتا داده از یک برنامه برای برنامههای دیگر قابل دسترس باشد
Kurdish rug U فرش کردی [مناطق بافت به صورت پراکنده بوده و بافته های آن نیز تمایز خاصی از نظر نقشه با دیگر شهرها ندارند. در آن از لچک ترنج گرفته تا افشان و هراتی بافته می شود.]
SMB U که به کاربر امکان دسترسی به فایل ها و وسایل جانبی کامپیوتر دیگر روی شبکه را میدهد به طوری که مانند منابع محلی باشد
implicit function U معادله چیزی که حل ان مستلزم حل یک یا چند معادله دیگر باشد
subroutine U زیر تابعی که حاوی زیر تابع دیگر باشد
deletion U روشی برای دوباره ایجاد کردن فایلهای حذف شده وقتی فایلی حذف میشود سکتورهای دیسک نگهداری می شوند چون ممکن است حذف با اشتباه صورت گرفته باشد
unmoderated list U لیست پست که هر مادهای که در لیست باشد را به زیرنویس دیگر منتقل میکند بدون اینکه کسی آنرا بخواند یا بررسی کند
to pair somebody off [up] with somebody U کسی را با کسی دیگر زوج کردن [برای ازدواج یا رابطه دوست دختر یا پسر] [همچنین می تواند لحن منفی داشته باشد]
estate in remainder U ملک معلق عبارت از ان است که شناسایی قانونی یک ملک منوط و موکول به تعیین تکلیف ملک دیگر باشد
patinated U جرم گرفته کبره گرفته
scissoring U 1-معرفی بخشی از تصویرو سپس بریدن آن به طوری که قابل چسباندن در تصویر دیگر باشد.2-معرفی بخشی از تصویروحذف هراخلاعی خارج از این ناحیه
faxed U مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxing U مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxes U مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
fax U مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
square design U طرح خشتی [طرح مربع شکل] [این طرح را به دربهای چوبی شبکه ای قدیم نسبت می دهند و بیشتر مربوط به شهرکرد یا چهارمحال می باشد گرچه در مناطق دیگر نیز بافته می شود.]
double coincidence of wants U زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
a closed mouth catches no flies <proverb> U تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
asynchronous U 1-کامپیوتری که از یک عمل به عمل دیگر طبق سیگنالهای دریافت شده پس از خاتمه فرآیند تغییر میکند. 2-کامپیوتری که در آن یک فرآیند در آغاز ورود سیگنال یا داده آغاز میشود به جای اینکه مط ابق با باس ساعت باشد
moored mine U مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
chips U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
effluvium U پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
otherwise <adv.> U به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
hot U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hottest U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
escutcheon U سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
hotbed U بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbeds U بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
imperfect competition U حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
playact U بخود بستن
feign U بخود بستن
pretend U بخود بستن
sham U بخود بستن
to remember oneself U بخود امدن
assumes U بخود گرفتن
assume U بخود گرفتن
self congratulation U تبریک بخود
self importance U دادن بخود
self exaltation U بخود بالیدن
self dramatization U بخود بندی
self confident U مطمئن بخود
self dependent U متکی بخود
aplomb U اطمینان بخود
self consequence U اهمیت بخود
self relative U نسبت بخود
preen U بخود بالیدن
self trust U اعتماد بخود
he was restored to reason U بخود امد
bethink U بخود امدن
spohnge U بخود کشیدن
arrogation U بخود بستن
assumable U بخود گرفتنی
dissemble U بخود بستن
to imbrue in blood U بخود اغشتن
preened U بخود بالیدن
by it self U خود بخود
preens U بخود بالیدن
preening U بخود بالیدن
to imbrue with blood U بخود اغشتن
substantive U متکی بخود
introspect U بخود برگشتن
self help U کمک بخود
self-help U کمک بخود
narcissism U عشق بخود
to suck in U بخود کشیدن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com