Total search result: 207 (13 milliseconds) |
ارسال یک معنی جدید |
|
|
|
|
Menu
 |
English |
Persian |
Menu
 |
 |
the search of U |
جستجوی چیزی |
 |
|
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
|
Search result with all words |
|
 |
view U |
جستجوی چیزی , به ویژه آنچه روی صفحه نمایش داده شده است |
 |
 |
viewed U |
جستجوی چیزی , به ویژه آنچه روی صفحه نمایش داده شده است |
 |
 |
viewing U |
جستجوی چیزی , به ویژه آنچه روی صفحه نمایش داده شده است |
 |
 |
views U |
جستجوی چیزی , به ویژه آنچه روی صفحه نمایش داده شده است |
 |
 |
full U |
انجام جستجوی چیزی در یک متن در فایل یا پایگاه داده ها و نه در یک فضایی از ملاب |
 |
 |
fullest U |
انجام جستجوی چیزی در یک متن در فایل یا پایگاه داده ها و نه در یک فضایی از ملاب |
 |
Other Matches |
|
 |
to prospect for gold U |
جستجوی زردر محلی کردن برای جستجوی زر در جایی پی کردن |
 |
 |
after U |
در جستجوی |
 |
 |
in search of U |
در جستجوی |
 |
 |
dichotomizing search U |
جستجوی دورستهای |
 |
 |
fibonacci search U |
جستجوی فیبوناچی |
 |
 |
linear search U |
جستجوی خطی |
 |
 |
sequential search U |
جستجوی ترتیبی |
 |
 |
binary chop U |
جستجوی دودویی |
 |
 |
binary search U |
جستجوی دوتایی |
 |
 |
binary search U |
جستجوی دودوئی |
 |
 |
table look up U |
جستجوی جدول |
 |
 |
dichotomizing search U |
جستجوی دو حالته |
 |
 |
dichotomizing search U |
جستجوی دوقسمتی |
 |
 |
head seek time U |
زمان جستجوی هد |
 |
 |
backward search U |
جستجوی پسرو |
 |
 |
pervestigation U |
جستجوی کامل |
 |
 |
global search U |
جستجوی سراسری |
 |
 |
area search U |
جستجوی ناحیهای |
 |
 |
perquisition U |
جستجوی کامل |
 |
 |
area search U |
جستجوی دامنهای |
 |
 |
area search U |
جستجوی ناحیه |
 |
 |
chaining search U |
جستجوی زنجیرهای |
 |
 |
rummage up U |
با جستجوی زیاد در اوردن |
 |
 |
parallel search storage U |
انباره جستجوی موازی |
 |
 |
rummage out U |
با جستجوی زیاد در اوردن |
 |
 |
full text searching U |
جستجوی تمام متن |
 |
 |
herborize U |
جستجوی گیاه کردن |
 |
 |
multifile search U |
جستجوی چند پروندهای |
 |
 |
optimum tree search U |
جستجوی بهینه درخت |
 |
 |
hit U |
جستجوی موفق در پایگاه داده |
 |
 |
hits U |
جستجوی موفق در پایگاه داده |
 |
 |
to rummage out U |
با جستجوی زیاد پیدا کردن |
 |
 |
hitting U |
جستجوی موفق در پایگاه داده |
 |
 |
hunting U |
فرآیند جستجوی رکورد داده در یک فایل |
 |
 |
free WAIS U |
گونه غیرتجاری سرور جستجوی WAIS |
 |
 |
to seek a position U |
جستجوی کاریامقامی کردن پی کاری گشتن |
 |
 |
searchingly U |
جستجوی فایل عناصر به صورت لیست زنجیری |
 |
 |
searches U |
جستجوی فایل عناصر به صورت لیست زنجیری |
 |
 |
searched U |
جستجوی فایل عناصر به صورت لیست زنجیری |
 |
 |
cover search U |
جستجوی بهترین منطقه پوشش عکاسی هوایی |
 |
 |
search U |
جستجوی فایل عناصر به صورت لیست زنجیری |
 |
 |
retrospective search U |
جستجوی متن ها دریک موضوع مشخص ازیک داده |
 |
 |
searched U |
جستجوی متن ها روی یک موضوع خاص با یک داده مشخص |
 |
 |
searchingly U |
جستجوی متن ها روی یک موضوع خاص با یک داده مشخص |
 |
 |
searches U |
جستجوی متن ها روی یک موضوع خاص با یک داده مشخص |
 |
 |
search U |
جستجوی متن ها روی یک موضوع خاص با یک داده مشخص |
 |
 |
chaining U |
جستجوی یک عنصر فایل که در لیست زنجیره مرتب شده است |
 |
 |
binary look up U |
روش جستجوی سریع برای استفاده از لیست مرتب داده |
 |
 |
list U |
لیستی از کلمات که استفاده نمیشوند یا برای جستجوی در فایل به کار نمیروند |
 |
 |
search and replace U |
جستجوی کلمه پرداز و تابع جایگزینی مربوط به فایل کامل یا متن |
 |
 |
false U |
فایلهای ناخواسته بازیاب شده از پایگاه داده از طریق استفاده از کدهای جستجوی غلط |
 |
 |
job to job transition U |
فرایند جستجوی یک برنامه وفایلهای مربوط به ان واماده کردن کامپیوتر جهت اجرای یک کار خاص |
 |
 |
right of search U |
حقی که کشتیهای دول متحارب برای جستجوی ناوگان ممالک بیطرف به منظور مطمئن شدن از بیطرفیشان دارند |
 |
 |
to concern something U |
مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن] |
 |
 |
canvass U |
جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن |
 |
 |
canvassed U |
جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن |
 |
 |
canvasses U |
جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن |
 |
 |
canvassing U |
جمع اوری ارا کردن جستجوی سفارش و مشتری کردن |
 |
 |
stops U |
لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند |
 |
 |
stopping U |
لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند |
 |
 |
stop U |
لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند |
 |
 |
wild card character U |
نشانهای که در هنگام جستجوی فایل یا داده استفاده میشود و تمام فایل ها را نشان میدهد |
 |
 |
stopped U |
لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند |
 |
 |
to watch something U |
مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن] |
 |
 |
right of U |
حق جستجوی کشتی بی طرف از طرف دولت متحارب |
 |
 |
surf U |
جستجوی وب سایت با نگاه کردن به صفحات وب به صورت نا مرتب ولی حرکت ساده بین صفحات با استفاده از اتصالات |
 |
 |
to stop somebody or something U |
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی] |
 |
 |
enclosing U |
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر |
 |
 |
encloses U |
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر |
 |
 |
to appreciate something U |
قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی] |
 |
 |
enclose U |
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر |
 |
 |
relevance U |
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند |
 |
 |
pushes U |
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن |
 |
 |
replaces U |
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر |
 |
 |
via U |
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد |
 |
 |
replacing U |
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر |
 |
 |
push U |
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن |
 |
 |
querying U |
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است |
 |
 |
pushed U |
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن |
 |
 |
queried U |
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است |
 |
 |
queries U |
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است |
 |
 |
query U |
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است |
 |
 |
replaced U |
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر |
 |
 |
modifies U |
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی |
 |
 |
modifying U |
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی |
 |
 |
replace U |
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر |
 |
 |
modify U |
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی |
 |
 |
to esteem somebody or something [for something] U |
قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ] |
 |
 |
control U |
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود |
 |
 |
controls U |
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود |
 |
 |
establishing U |
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی |
 |
 |
to hang over anything U |
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن |
 |
 |
correction U |
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند |
 |
 |
to pass by any thing U |
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن |
 |
 |
controlling U |
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود |
 |
 |
establishes U |
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی |
 |
 |
establish U |
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی |
 |
 |
covets U |
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن |
 |
 |
coveting U |
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن |
 |
 |
covet U |
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن |
 |
 |
rate U |
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی |
 |
 |
rates U |
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی |
 |
 |
appreciated U |
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن |
 |
 |
appreciates U |
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن |
 |
 |
think nothing of something <idiom> U |
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن |
 |
 |
appreciating U |
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن |
 |
 |
to regard somebody [something] as something U |
کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن |
 |
 |
appreciate U |
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن |
 |
 |
utility U |
برنامه مفید که همراه با توابعی از قبیل جستجوی فایل , کپی کردن , دایرکتوری فایل , مرتب کردن و رفع اشکال و توابع ریاضی مختلف میباشد |
 |
 |
extension U |
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن |
 |
 |
extensions U |
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن |
 |
 |
screw up <idiom> U |
زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی |
 |
 |
changing U |
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر |
 |
 |
fence [around / between something] U |
نرده [دور چیزی] [بین چیزی] |
 |
 |
see about (something) <idiom> U |
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن |
 |
 |
to wish for something U |
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن |
 |
 |
to give up [to waste] something U |
ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی] |
 |
 |
fence [around / between something] U |
حصار [دور چیزی] [بین چیزی] |
 |
 |
changes U |
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر |
 |
 |
changed U |
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر |
 |
 |
change U |
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر |
 |
 |
to portray somebody [something] U |
نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن] |
 |
 |
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . U |
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] . |
 |
 |
recognition U |
1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای .. |
 |
 |
to blame somebody for something U |
کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی [اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن] [جرم یا گناه] |
 |
 |
requires U |
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی |
 |
 |
to paint something [with something] U |
چیزی را [با چیزی] رنگ زدن |
 |
 |
required U |
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی |
 |
 |
require U |
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی |
 |
 |
requiring U |
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی |
 |
 |
resists U |
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی |
 |
 |
insert U |
قرار دادن چیزی در چیزی |
 |
 |
inserts U |
قرار دادن چیزی در چیزی |
 |
 |
resisted U |
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی |
 |
 |
resisting U |
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی |
 |
 |
resist U |
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی |
 |
 |
inserting U |
قرار دادن چیزی در چیزی |
 |
 |
to lean something against something U |
چیزی را به چیزی تکیه دادن |
 |
 |
(a) case in point <idiom> U |
مثالی که چیزی راثابت کند یا به روشن شدن چیزی کمک کند |
 |
 |
to get ahold of somebody [something] [American English] <idiom> U |
کسی [چیزی ] را گرفتن [دستش به کسی یا چیزی رسیدن] [اصطلاح روزمره] |
 |
 |
lay hands upon something U |
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن |
 |
 |
to see something as something [ to construe something to be something] U |
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن] |
 |
 |
to regard something as something U |
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن] |
 |
 |
to depict somebody or something [as something] U |
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن] |
 |
 |
to scramble for something U |
هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی] |
 |
 |
assignment [of something] [to something] U |
ارجاع [به چیزی] [از چیزی] |
 |
 |
assignation [of something] [to something] U |
ارجاع [به چیزی] [از چیزی] |
 |
 |
assignment [of something] [to something] U |
برگماشت [به چیزی] [از چیزی] |
 |
 |
assignation [of something] [to something] U |
برگماشت [به چیزی] [از چیزی] |
 |
 |
assignment [of something] [to something] U |
واگذاری [به چیزی] [از چیزی] |
 |
 |
assignment [of something] [to something] U |
گمارش [به چیزی] [از چیزی] |
 |
 |
assignation [of something] [to something] U |
انتساب [به چیزی] [از چیزی] |
 |
 |
assignment [of something] [to something] U |
انتساب [به چیزی] [از چیزی] |
 |
 |
assignment [of something] [to something] U |
تعیین [به چیزی] [از چیزی] |
 |
 |
assignation [of something] [to something] U |
گمارش [به چیزی] [از چیزی] |
 |
 |
assignation [of something] [to something] U |
تعیین [به چیزی] [از چیزی] |
 |
 |
assignation [of something] [to something] U |
واگذاری [به چیزی] [از چیزی] |
 |
 |
phased U |
معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی |
 |
 |
something like 00 rials U |
سد ریال چیزی کم چیزی بالا در حدود سد ریال |
 |
 |
rectified U |
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی |
 |
 |
rectify U |
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی |
 |
 |
phase U |
معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی |
 |
 |
rectifies U |
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی |
 |
 |
phases U |
معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی |
 |
 |
stuck on <idiom> U |
دیوانه چیزی شدن ،عاشق چیزی شدن |
 |
 |
long for U |
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن |
 |
 |
to have something in reserve U |
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن |
 |
 |
sleep on it <idiom> U |
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن |
 |
 |
continue U |
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید |
 |
 |
continues U |
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید |
 |
 |
to mind somebody [something] U |
اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن] |
 |
 |
fixes U |
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی |
 |
 |
fix U |
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی |
 |
 |
something U |
یک چیزی |
 |
 |
destitution U |
بی چیزی |
 |
 |
to poke a hole in any thing U |
چیزی را |
 |
 |
indigence U |
بی چیزی |
 |
 |
something U |
چیزی |
 |
 |
light purse U |
بی چیزی |
 |
 |
anything U |
چیزی |
 |
 |
aught U |
چیزی |
 |
 |
to throw something overboard U |
چیزی را ول کردن |
 |
 |
To let something slip thru ones fingers . U |
چیزی را از کف دادن |
 |
 |
to have something U |
چیزی داشتن |
 |
 |
longhair U |
علاقمند به چیزی |
 |
 |
to have something at one's disposal U |
چیزی داشتن |
 |
 |
To pinch some thing . U |
چیزی را کش رفتن |
 |
 |
pull up to U |
به چیزی رسیدن |
 |
 |
long haired U |
علاقمند به چیزی |
 |
 |
lay hands on something U |
چیزی را یافتن |
 |
 |
The point is that… U |
چیزی که هست |
 |
 |
pull up with U |
به چیزی رسیدن |
 |
 |
stated U |
وضعیت چیزی |
 |
 |
there is nothing wanting U |
چیزی کم نسبت |
 |
 |
the thing is U |
چیزی که هست |
 |
 |
defrosted U |
یخ چیزی را اب کردن |
 |
 |
defrost U |
یخ چیزی را اب کردن |
 |
 |
mindful of anything U |
باخبر از چیزی |
 |
 |
use [of something] U |
استفاده [از چیزی] |
 |
 |
nothing was left over U |
چیزی زیادنیامد |
 |