Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
fair tide
U
جریان اب موافق
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
marking current
U
جریان نشان دهنده مسیرعبور جریان الکتریسیته جریان مشخص کننده مدار
leakage current
U
جریان خطا جریان خزنده جریان پراکندگی
all mains receiver
U
گیرنده جریان دائم و جریان متناوب رادیوی برق و باطری
flow
U
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flows
U
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flowed
U
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
push pull
U
وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد
room circuit
U
جریان الکتریکی که دردستگاههای رمزکردن وکشف مورد استفاده میباشد جریان دستگاه رمز
currents
U
جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
current
U
جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
inverting
U
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
invert
U
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
inverts
U
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
amp
U
واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
amps
U
واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
ampere
U
واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
heterodyne
U
ترکیب دو جریان متناوب برای تولید جریانی با فرکانسی برابر مجموع یا تفاضل فرکانس دو جریان مزبور
genemotor
U
مبدل جریان دائم به جریان دوار دیناموتور
constrictor
U
گرفتگی در یک لوله یا جریان سیال که دارای سوراخ کوچکی میباشد و جریان معینی را در ازای هر واحداختلاف فشاراز خود عبورمیدهد
counter current
U
جریان مخالف دریایی جریان متضاد اب
induction current
U
جریان القاء شده جریان تحریک
constant current
U
جریان مستقیم جریان ثابت باطری
runoff coefficient
U
ضریب جریان که برابراست باارتفاع اب جریان یافته درزمین به ارتفاع بارندگی این ضریب کوچکتر از واحدمیباشد
reynold's number
U
این عددنشاندهنده رژیم جریان است یعنی اگر این عدد کمتراز 032باشد جریان متلاطم میباشد
current compensation
U
کمپنزاسیون جریان تعدیل جریان
current flow
U
سیلان جریان فلوی جریان
parasitic current
U
جریان نشتی جریان خارجی
three phase current
U
جریان سه فاز جریان دوار
compossible
<adj.>
U
موافق
consilient
U
موافق
non concurrent
U
نا موافق
prosodiacal
U
موافق
agreeably to
U
موافق
attune
U
موافق
sympathizers
U
موافق
accordant
U
موافق
consentaneous
U
موافق
congruous
U
موافق
textually
U
موافق نص
incompatible
U
نا موافق
concordant
U
موافق
prosodial
U
موافق
in suit with
U
موافق
respondents
U
موافق
pro-
U
له موافق
agreed
U
موافق
respondent
U
موافق
in suit with
U
موافق با
attuned
U
موافق
pro
U
له موافق
compatible
<adj.>
U
موافق
compliant
U
موافق
according
U
موافق
consentient
U
موافق
congruent
U
موافق
amicable
U
موافق
sympathizer
U
موافق
sympathisers
U
موافق
in keeping
U
موافق
sympathetic
U
موافق
after one's will
U
موافق میل
yea
U
رای موافق
at will
U
موافق میل
after ones own heart
U
موافق دلخواه
agonist muscle
U
عضله موافق
disagree
U
موافق نبودن
friendlier
U
مهربان موافق
disagreed
U
موافق نبودن
friendlies
U
مهربان موافق
disagrees
U
موافق نبودن
see eye to eye
<idiom>
U
موافق بودن
harmoniously
U
بطور موافق
truly
U
موافق باحقایق
disagreeing
U
موافق نبودن
favourable
U
موافق مطلوب
rationally
U
موافق عقل
satisfactorily
U
موافق دلخواه
accomodating
U
راحت موافق
friendly
U
مهربان موافق
friendliest
U
مهربان موافق
shaken
U
موافق شیوه
in accordance with
U
مطابق موافق
prorenata
U
نسبت موافق
fellow countryman
U
موافق شدن
fellow countryman
U
موافق کردن
prorenata
U
شخص موافق
consistently
U
بطور موافق
placet
U
رای موافق
fair wind
U
باد موافق
non placer
U
موافق نیستم
compatibly
U
بطور موافق
quarter wind
U
باد موافق
adapt
U
موافق بودن
palatably
U
موافق ذائقه
go along
U
موافق بودن
to my satisfaction
U
موافق دلخواه من
to go along
U
موافق بودن
string along
U
موافق بودن
concurring opinion
U
رای موافق مشروط
to a toa praposal
U
باپیشنهادی موافق بودن
cronies
U
رفیق موافق هم اطاق
scientifically
U
موافق اصول علمی
in tune
<idiom>
U
با یکدیگر موافق بودن
genetically
U
موافق علم پیدایش
naturalistic
U
موافق با اصول طبیعی
physically
U
موافق علم فیزیک
geometrically
U
موافق علم هندسه
geodetically
U
موافق قاعده پیمایش
genealogically
U
موافق شجره نامه
crony
U
رفیق موافق هم اطاق
harmonious
U
موزون سازگار موافق
to bring in to line
U
وفق دادن موافق
comkpliant
U
موافق اجابت کننده
quite the thing
U
موافق سبک روز
no cigar
<idiom>
U
موافق نبودن ،رد کردن
to agree on something
U
موافق بودن با چیزی
accommodatingly
U
بطور موافق راحت
no deal
<idiom>
U
موافق نبودن ،رد کردن
gresham's law
U
پول بد پول خوب را از جریان خارج میکند از دو نوع پول با ارزش قانونی یکسان انکه پشتوانه اش طلاست در جریان می ماند
unstart
U
انفجاری جریان صحیح هوا داخل ورودی مافوق صوت موتورمکنده هوا که بطور بارزی باپیدایش ناگهانی موجهای ضربهای و معکوس شدن انی جریان همراه است
circuitry
U
شدت جریان برق اجزاء ترکیب کننده جریان برق
idle current meter
U
دستگاه اندازه گیری جریان کور امپرمتر جریان کور
fall in
U
مطابقت کردن موافق شدن
agrees
U
موافقت کردن موافق بودن
gastronomically
U
موافق علم خوب خوردن
pros and cons
U
موافق و مخالف طرفداران و منتقدان
in obdience to
U
برای اطاعت از موافق امر
agreeing
U
موافقت کردن موافق بودن
harmonize
U
موافق کردن هم اهنگ شدن
she always had her way
U
همیشه موافق میل اوعمل می شد
agree
U
موافقت کردن موافق بودن
bandae jireugi
U
ضربه دست موافق ایستادن
harmonizes
U
موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonizing
U
موافق کردن هم اهنگ شدن
physiognomically
U
موافق علم قیافه شناسی
to put over a play
U
موافق بدادن نمایشی شدن
harmonises
U
موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonising
U
موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonised
U
موافق کردن هم اهنگ شدن
adapts
U
وفق دادن موافق بودن
harmonized
U
موافق کردن هم اهنگ شدن
adapting
U
وفق دادن موافق بودن
vortex ring state
U
حالت کاری رتور اصلی رتورکرافت که در ان جهت جریان رتور در خلاف جریان نسبی قائم خارج دیسک رتور وتراست رتور میباشد
concurrent
U
دریک وقت واقع شونده موافق
physico theology
U
حکمت الهی موافق اصول طبیعی
live up to one's principles
U
موافق مرام خود رفتار کردن
To view something approvingly ( favourably ) .
U
چیزی را با نظر موافق ( مساعد ) نگریستن
keep up with the times
U
موافق اوضاع و اداب روزرفتار کردن
pragmatize
U
موافق دلائل عقلی تعبیر کردن
propitiously
U
بطور مساعد یا موافق خجسته وار
irish bull
U
بیان بظاهر موافق و درحقیقت مخالف
I agree with you completely.
U
من کاملا با نظر شما موافق هستم.
argue
U
بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
argued
U
بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
argues
U
بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
arguing
U
بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
homosexual
U
دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
homosexuals
U
دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
The pros and cons ( of something ) .
U
جنبه های موافق ومخالف ( مثبت ومنفی )
accordantly
U
بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
chronologize
U
بترتیب زمان قراردادن موافق تاریخ مرتب کردن
fet
U
وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
pack
U
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
packs
U
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
package
U
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
scholastically
U
موافق اصول اموزشگاهها مطابق منطق قدیمی ها طلبه وار
packages
U
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
packaged
U
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
alternator
U
ماشین جریان متناوب ژنراتور جریان متناوب
alternators
U
ماشین جریان متناوب ژنراتور جریان متناوب
d.c. transformer
U
ترانسفورماتور جریان دائم مبدل جریان دائم
d.c. machine
U
ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
layer
U
بخشی که موافق قالب به کدها و تقاضا برای اتصال شروع /خاتمه است
layers
U
بخشی که موافق قالب به کدها و تقاضا برای اتصال شروع /خاتمه است
electromagnetism
U
پدیده ایجاد قوه اهن ربایی بوسیله جریان الکتریسته وهمچنین تاثیر قوه اهن ربایی بر جریان برق
isotach
U
خطوط میزان منحنی سرعت جریان اب خطوط جریان هم سرعت
heavy current engineering
U
مهندسی جریان قوی مهندسی قدرت تکنولوژی جریان قوی
live up to
<idiom>
U
طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
phrenologically
U
ازروی علم براهین جمجمه موافق قواعد این علم
to little up to one's principl
U
اصول و مرام خود را اجراکردن موافق مرام خودزیستن
well assorted
U
جور دارای کالا یا اجناس جور موافق سازگار
effluvium
U
جریان
line of flow
U
خط جریان
flow limit
U
حد جریان
total current
U
جریان کل
flush
U
جریان
flushes
U
جریان
in hand
U
در جریان
flushing
U
جریان
fluor
U
جریان
flowline
U
خط جریان
flow line
U
خط جریان
conduct
U
جریان
conducted
U
جریان
processes
U
جریان
process
U
جریان
rede
U
جریان
insets
U
جریان
inset
U
جریان
rheostome
U
جریان بر
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com