Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
strive
U
جدوجهد کردن نزاع کردن
strived
U
جدوجهد کردن نزاع کردن
striven
U
جدوجهد کردن نزاع کردن
strives
U
جدوجهد کردن نزاع کردن
striving
U
جدوجهد کردن نزاع کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to pull caps
U
نزاع کردن
to fall out
U
نزاع کردن
quarrel
U
نزاع کردن
tussling
U
نزاع کردن
tussles
U
نزاع کردن
tussled
U
نزاع کردن
quarreling
U
نزاع کردن
quarrelled
U
نزاع کردن
quarrelling
U
نزاع کردن
quarreled
U
نزاع کردن
quarrels
U
نزاع کردن
tussle
U
نزاع کردن
wrangling
U
نزاع کردن
wrangles
U
نزاع کردن
wrangled
U
نزاع کردن
wrangle
U
نزاع کردن
disputed
U
نزاع کردن
disputes
U
نزاع کردن
disputing
U
نزاع کردن
fight
U
نزاع کردن
fights
U
نزاع کردن
dispute
U
نزاع کردن
jars
U
نزاع کردن
jarred
U
نزاع کردن
flite
U
نزاع کردن
jar
U
نزاع کردن
tousle
U
مچاله کردن نزاع
brawling
U
نزاع وجدال کردن
brawl
U
نزاع وجدال کردن
brawled
U
نزاع وجدال کردن
scrapping
U
نزاع اوراق کردن
scrap
U
نزاع اوراق کردن
scrapped
U
نزاع اوراق کردن
scraps
U
نزاع اوراق کردن
brawls
U
نزاع وجدال کردن
To go for each other.
U
بیکدیگر پریدن ( نزاع کردن )
To come to blows .
U
دست به یقه شدن ( نزاع کردن )
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
battle
U
نزاع
battled
U
نزاع
battles
U
نزاع
scuffled
U
نزاع
scuffle
U
نزاع
disputing
U
نزاع
battling
U
نزاع
dissension
U
نزاع
affray
U
نزاع
scuffles
U
نزاع
wrangling
U
نزاع
waned
U
نزاع
rows
U
نزاع
disputed
U
نزاع
dispute
U
نزاع
fighting
U
نزاع
wrangle
U
نزاع
wrangled
U
نزاع
factions
U
نزاع
wane
U
نزاع
wrangles
U
نزاع
disputes
U
نزاع
scuffling
U
نزاع
brangle
U
نزاع
embroilment
U
نزاع
wanes
U
نزاع
tussle
U
نزاع
spar
U
نزاع
falling out
U
نزاع
tussled
U
نزاع
tussles
U
نزاع
jarring
U
نزاع
tussling
U
نزاع
quarrelled
U
نزاع
quarrel
U
نزاع
falling-out
U
نزاع
quarreled
U
نزاع
quarrels
U
نزاع
quarrelling
U
نزاع
sparred
U
نزاع
strifeless
U
بی نزاع
waning
U
نزاع
fuss
U
نزاع
fussed
U
نزاع
fusses
U
نزاع
fussing
U
نزاع
wars
U
نزاع
war
U
نزاع
dustup
U
نزاع
row
U
نزاع
hotwar
U
نزاع
contretemps
U
نزاع
spars
U
نزاع
quarreling
U
نزاع
faction
U
نزاع
strife
U
نزاع
rowed
U
نزاع
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
disputes
U
مشاجره نزاع
barrator
U
اهل نزاع
disputed
U
منازعه نزاع
squeals
U
دعوا نزاع
squealed
U
دعوا نزاع
militancy
U
نزاع طلبی
disputed
U
مشاجره نزاع
dispute
U
منازعه نزاع
discord
U
دعوا نزاع
dispute
U
مشاجره نزاع
embroiling
U
به نزاع انداختن
embroiled
U
به نزاع انداختن
embroil
U
به نزاع انداختن
disputes
U
منازعه نزاع
wars
U
محاربه نزاع
disputing
U
منازعه نزاع
fray
U
نبرد نزاع
frayed
U
نبرد نزاع
quarrelsomely
U
نزاع طلبانه
dissentious
U
نزاع جو موردنزاع
frays
U
نبرد نزاع
embroils
U
به نزاع انداختن
the root of dispute
U
مایه نزاع
disputing
U
مشاجره نزاع
war
U
محاربه نزاع
squeal
U
دعوا نزاع
contentiousness
U
نزاع طلبی
contention
U
مشاجره نزاع
contentions
U
مشاجره نزاع
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
contested area
U
منطقه مورد نزاع
warfare
U
نزاع زدو خورد
extirpate the source of dispute
U
قلع ماده نزاع
they had words
U
باهم نزاع کردند
they dispute about nothing
U
درسرهیچ نزاع می کنند
quarrelsomeness
U
نزاع طلبی جنگجوئی
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
jars
U
دعوا و نزاع طنین انداختن
jar
U
دعوا و نزاع طنین انداختن
jarred
U
دعوا و نزاع طنین انداختن
quarelsomeness
U
نزاع طلبی فتنه جوئی
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
battle royal
U
نزاع سخت کشمکش خصومت امیز
militants
U
اهل نزاع وکشمکش جنگ طلب
militant
U
اهل نزاع وکشمکش جنگ طلب
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com