Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
dissent
U
جداشدن نفاق داشتن
dissented
U
جداشدن نفاق داشتن
dissents
U
جداشدن نفاق داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to come off
U
جداشدن
disarticulate
U
از هم جداشدن
to fall off
U
جداشدن
split up
<idiom>
U
جداشدن
dispart
U
جداشدن
dissever
U
جداشدن
to come away
U
جداشدن
divaricate
U
ازهم جداشدن
dissevere
U
جداشدن بریده شدن
excludes
U
شامل نشدن یا جداشدن
p.of the ways
U
جای جداشدن چندراه
exclude
U
شامل نشدن یا جداشدن
partibility
U
قابلیت افرازیا جداشدن
discord
U
نفاق
factions
U
نفاق
dissension
U
نفاق
split
U
نفاق
hypocrisy
U
نفاق
faction
U
نفاق
concision
U
نفاق
factionalism
U
نفاق
splitter
U
نفاق انداز
disruptive
U
نفاق افکن
disunion
U
انفصال نفاق
to make mischief
U
نفاق انداختن
bones of contention
U
مایه نفاق
bone of contention
U
مایه نفاق
factious
U
نفاق افکن
kentish fire
U
که نشانه نفاق ..باشد
To sow the seeds of discrord.
U
تخم نفاق ودشمنی کاشتن
disunites
U
باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disunite
U
باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disunited
U
باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disuniting
U
باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
apartheid
U
نفاق و جدایی بین سیاه پوستان و سفید پوستان افریقای جنوبی
long
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn
<idiom>
U
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longest
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep up
U
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down
U
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
cut off velocity
U
سرعت موشک در لحظه جداشدن موتور سرعت صعودنهایی موشک
hoping
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
abhorred
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
hoped
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
differing
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differ
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
reside
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
cost
U
قیمت داشتن ارزش داشتن
hopes
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
abhorring
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
hope
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
resides
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
differs
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffering
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
mean
U
مقصود داشتن هدف داشتن
meaner
U
مقصود داشتن هدف داشتن
proffered
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
meanest
U
مقصود داشتن هدف داشتن
proffer
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhors
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
resided
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
to have by heart
U
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
upkeep
U
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
to have something in reserve
U
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for
U
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
lead a dog's life
<idiom>
U
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
wanted
U
کم داشتن
lack
U
کم داشتن
intercommon
U
داشتن
doubted
U
شک داشتن
doubt
U
شک داشتن
possessing
U
داشتن
to hold a meeting
U
داشتن
to have f.
U
تب داشتن
doubting
U
شک داشتن
lacked
U
کم داشتن
lacks
U
کم داشتن
want
U
کم داشتن
to have
U
داشتن
possess
U
داشتن
to be feverish
U
تب داشتن
lackvt
U
کم داشتن
having
U
داشتن
to be in a f.
U
تب داشتن
have
U
داشتن
doubts
U
شک داشتن
possesses
U
داشتن
redolence
U
بو داشتن
own
U
داشتن
relieving
U
داشتن
relieves
U
داشتن
owning
U
داشتن
to possess
U
داشتن
owns
U
داشتن
to go hot
U
تب داشتن
relieve
U
داشتن
bear
U
داشتن
bear
U
در بر داشتن
to hold
U
داشتن
owned
U
داشتن
bears
U
در بر داشتن
bears
U
داشتن
monogyny
U
داشتن یک زن
to have possession of
U
داشتن
correspond
U
رابطه داشتن
belongs
U
تعلق داشتن
play-acting
U
نقش داشتن
corresponds
U
رابطه داشتن
corresponded
U
رابطه داشتن
belonged
U
تعلق داشتن
tolerating
U
طاقت داشتن
bear on
U
نسبت داشتن
contradicted
U
تناقض داشتن با
contradict
U
تناقض داشتن با
bestowon
U
ارزی داشتن
possessing
U
در تصرف داشتن
bipolarity
U
داشتن دو قطب
to be afraid
[of]
U
ترس داشتن
[از]
implying
U
دلالت داشتن
play-acts
U
نقش داشتن
implies
U
دلالت داشتن
belong
U
تعلق داشتن
contradicts
U
تناقض داشتن با
hears
U
خبر داشتن
liaise
U
رابطه داشتن
vibrates
U
ارتعاش داشتن
vibrated
U
ارتعاش داشتن
hear
U
خبر داشتن
vibrate
U
ارتعاش داشتن
scoots
U
سرعت داشتن
scooting
U
سرعت داشتن
believes
U
گمان داشتن
deserve
U
استحقاق داشتن
abominate
U
تنفر داشتن
abominating
U
تنفر داشتن
abominates
U
تنفر داشتن
to hold
[to have]
U
نگه
[داشتن]
scoot
U
سرعت داشتن
abominated
U
تنفر داشتن
believed
U
گمان داشتن
vibrating
U
ارتعاش داشتن
imply
U
دلالت داشتن
tolerates
U
طاقت داشتن
liaise
U
بستگی داشتن
liaised
U
رابطه داشتن
tolerated
U
طاقت داشتن
liaised
U
بستگی داشتن
liaises
U
رابطه داشتن
liaises
U
بستگی داشتن
tolerate
U
طاقت داشتن
play-acted
U
نقش داشتن
liaising
U
رابطه داشتن
play-act
U
نقش داشتن
liaising
U
بستگی داشتن
believe
U
گمان داشتن
deserves
U
استحقاق داشتن
scooted
U
سرعت داشتن
expect
U
چشم داشتن
keeps
U
نگاه داشتن
keep
U
نگاه داشتن
dispateh
U
گسیل داشتن
refrains
U
نگاه داشتن
refraining
U
نگاه داشتن
refrained
U
نگاه داشتن
refrain
U
نگاه داشتن
expected
U
چشم داشتن
retaining
U
نگاه داشتن
retained
U
نگاه داشتن
retain
U
نگاه داشتن
expects
U
چشم داشتن
expecting
U
چشم داشتن
dubitate
U
شک داشتن تردیدکردن
dubitation
U
گمان شک داشتن
stick-ups
U
برجستگی داشتن
limps
U
سکته داشتن
limping
U
سکته داشتن
limped
U
سکته داشتن
limp
U
سکته داشتن
nettles
U
رنجه داشتن
stick-up
U
برجستگی داشتن
stick up
U
برجستگی داشتن
dubitation
U
تردید داشتن
eloign
U
دورنگاه داشتن از
stand a chance
<idiom>
U
احتمال داشتن
trepan
U
تمایل داشتن
have butterflies in one's stomach
U
دلهره داشتن
have butterflies in one's stomach
U
اضطراب داشتن
to be thirsty
U
اشتیاق داشتن
execrate
U
مکروه داشتن
nettle
U
رنجه داشتن
possesses
U
در تصرف داشتن
exist
U
وجود داشتن
resembling
U
شباهت داشتن
resembles
U
شباهت داشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com