Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
emplace
U
جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
inposition
U
مستقر در موضع
emplacement
U
پایگاه مستقر کردن کار گذاشتن
block the plate
U
موضع گرفتن در خط پایگاه برای بیرون کردن و سوزاندن دونده با تماس توپ
emplacement
U
موضع گرفتن
cheats
U
موضع گرفتن در نقطه دوربرای دفاع
cheat
U
موضع گرفتن در نقطه دوربرای دفاع
cheated
U
موضع گرفتن در نقطه دوربرای دفاع
long off
U
موضع گرفتن در جلو توپزن ودور از او در یک طرف
superinduce
U
تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
disposition
U
صورت بندی وضع گسترش موضع گرفتن تغییر مکان
caught with hand in the cookie jar
<idiom>
U
مچ کسی را گرفتن
[بخصوص در مورد سوء استفاده از موضع قدرت و مقام]
position light
U
علایم نشان دهنده موضع چراغ راهنمای مسیر یا محل موضع
defilade
U
درجان پناه و موضع گرفتن پناه یافتن
gaskets
U
درز گرفتن لایی گذاشتن
gasket
U
درز گرفتن لایی گذاشتن
sprains
U
رگ به رگ کردن یاشدن
slackened
U
شل کردن یاشدن
spraining
U
رگ به رگ کردن یاشدن
slackening
U
شل کردن یاشدن
sprain
U
رگ به رگ کردن یاشدن
slacken
U
شل کردن یاشدن
sprained
U
رگ به رگ کردن یاشدن
slackens
U
شل کردن یاشدن
mine
U
استخراج کردن یاشدن
prop
U
حائل کردن یاشدن
sponge
U
طفیلی کردن یاشدن
slows
U
اهسته کردن یاشدن
slowing
U
اهسته کردن یاشدن
propping
U
حائل کردن یاشدن
slowest
U
اهسته کردن یاشدن
slower
U
اهسته کردن یاشدن
slowed
U
اهسته کردن یاشدن
slow
U
اهسته کردن یاشدن
mined
U
استخراج کردن یاشدن
mines
U
استخراج کردن یاشدن
propped
U
حائل کردن یاشدن
ripen
U
رسیده کردن یاشدن
solidifies
U
سفت کردن یاشدن
ripened
U
رسیده کردن یاشدن
foreignize
U
بیگانه کردن یاشدن
solidify
U
سفت کردن یاشدن
solidifying
U
سفت کردن یاشدن
ripens
U
رسیده کردن یاشدن
ripening
U
رسیده کردن یاشدن
to crock up
U
خراب کردن یاشدن
wither
U
پژمرده کردن یاشدن
solidified
U
سفت کردن یاشدن
turn off
U
خاموش کردن یاشدن
sack
U
اخراج کردن یاشدن
sponged
U
طفیلی کردن یاشدن
sponging
U
طفیلی کردن یاشدن
sacked
U
اخراج کردن یاشدن
sacks
U
اخراج کردن یاشدن
turn-offs
U
خاموش کردن یاشدن
turn-off
U
خاموش کردن یاشدن
plants
U
مستقر کردن
plant
U
مستقر کردن
shelved
U
شیب دار کردن یاشدن
shelve
U
شیب دار کردن یاشدن
changing
U
دگرگون کردن یاشدن دگرگونی
changes
U
دگرگون کردن یاشدن دگرگونی
changed
U
دگرگون کردن یاشدن دگرگونی
change
U
دگرگون کردن یاشدن دگرگونی
to wear out
U
ازپوشیدن زیادکهنه کردن یاشدن
solidify
U
سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
solidified
U
سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
solidifies
U
سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
solidifying
U
سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
winds
U
خسته کردن یاشدن ازنفس افتادن
wind
U
خسته کردن یاشدن ازنفس افتادن
substantialize
U
دارای وجود خارجی کردن یاشدن
cark
U
بار کردن غمگین ساختن یاشدن
avouch
U
تضمین کردن مستقر ساختن
locate
U
مستقر ساختن مکان یابی کردن
located
U
مستقر ساختن مکان یابی کردن
locating
U
مستقر ساختن مکان یابی کردن
locates
U
مستقر ساختن مکان یابی کردن
settle
U
مستقر شدن یامستقر کردن استقرار
settles
U
مستقر شدن یامستقر کردن استقرار
condensing
U
منقبض کردن یاشدن غلیظ کردن
condense
U
منقبض کردن یاشدن غلیظ کردن
condenses
U
منقبض کردن یاشدن غلیظ کردن
occupation of position
U
اشغال موضع کردن
preselect
U
پیش بینی موضع کردن
organize
U
مرتب کردن ارایش دادن موضع
organizes
U
مرتب کردن ارایش دادن موضع
organising
U
مرتب کردن ارایش دادن موضع
organizing
U
مرتب کردن ارایش دادن موضع
organises
U
مرتب کردن ارایش دادن موضع
assumed position
U
موضع فعلی موضع اشغال شده فعلی
inducting
U
مستقر کردن دریافت کردن
garrison
U
مقیم کردن مستقر کردن
inducts
U
مستقر کردن دریافت کردن
garrisons
U
مقیم کردن مستقر کردن
inducted
U
مستقر کردن دریافت کردن
induct
U
مستقر کردن دریافت کردن
fall back
U
تغییر موضع به عقب دادن عقب نشینی کردن
souse
U
مست مست کردن یاشدن
lay off
<idiom>
U
به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
trances
U
مسحورکردن یاشدن
trance
U
مسحورکردن یاشدن
chirk
U
شادکردن یاشدن
putting
U
مستقر
puts
U
مستقر
resident
U
مستقر
established right
U
حق مستقر
put
U
مستقر
established
U
مستقر
residents
U
مستقر
based
U
مستقر
deep seated
U
مستقر
abuts
U
متصل بودن یاشدن
abutted
U
متصل بودن یاشدن
abut
U
متصل بودن یاشدن
superannuate
U
بازنشسته دانستن یاشدن
reside
U
مستقر بودن
resided
U
مستقر بودن
resides
U
مستقر بودن
fix
U
مستقر شدن
fixes
U
مستقر شدن
installed
<adj.>
<past-p.>
U
مستقر شده
plant oneself
U
مستقر شدن
localized bond
U
پیوند مستقر
applied
<adj.>
<past-p.>
U
مستقر شده
determinate
U
مستقر شده
appointed
<adj.>
<past-p.>
U
مستقر شده
occupiers
U
مستقر مستاجر
deployed
<adj.>
<past-p.>
U
مستقر شده
inserted
<adj.>
<past-p.>
U
مستقر شده
dynamic
U
نیروی مستقر
stabile
U
مستقر وپایدار
positioner
U
مستقر کننده
occupier
U
مستقر مستاجر
dynamically
U
نیروی مستقر
fix
U
کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
fixes
U
کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
delocalized electron
U
الکترون غیر مستقر
run into
<idiom>
U
اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lid
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lids
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
deposit
U
: ته نشین کردن گذاشتن
lay down
U
فدا کردن گذاشتن
having
U
صرف کردن گذاشتن
inserting
U
گذاشتن جاسازی کردن
inserts
U
گذاشتن جاسازی کردن
deposits
U
: ته نشین کردن گذاشتن
have
U
صرف کردن گذاشتن
lodge
U
گذاشتن تسلیم کردن
lodged
U
گذاشتن تسلیم کردن
insert
U
گذاشتن جاسازی کردن
lodges
U
گذاشتن تسلیم کردن
cut
U
عبور کردن گذاشتن
stead
U
گذاشتن حمایت کردن
cuts
U
عبور کردن گذاشتن
sited
U
قرار داشتن مستقر بودن
army in the field
U
ارتش مستقر در صحنه عملیات
theater army
U
ارتش مستقر در صحنه عملیات
site
U
قرار داشتن مستقر بودن
conus armies
U
ارتشهای مستقر در قاره امریکا
guides post
U
نفر هادی مستقر شوید
sites
U
قرار داشتن مستقر بودن
applying
U
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
to hang up
U
معطل کردن مسکوت گذاشتن
deposit
U
ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
to put together
U
بکب کردن پیش هم گذاشتن
apply
U
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
dumbfound
U
متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
wads
U
کپه کردن لایی گذاشتن
accumulates
U
روی هم گذاشتن متراکم کردن
auctions
U
حراج کردن بمزایده گذاشتن
to put a way childish
U
صرف کردن گرو گذاشتن
auctioning
U
حراج کردن بمزایده گذاشتن
in
U
:درمیان گذاشتن جمع کردن
in-
U
:درمیان گذاشتن جمع کردن
inset
U
افزودن اضافه کردن گذاشتن
arranging
U
قرار گذاشتن سازمند کردن
arranges
U
قرار گذاشتن سازمند کردن
insets
U
افزودن اضافه کردن گذاشتن
deposits
U
ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
arranged
U
قرار گذاشتن سازمند کردن
dumfound
U
متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
arrange
U
قرار گذاشتن سازمند کردن
deteriorates
U
خراب کردن روبزوال گذاشتن
heed
U
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
inserts
U
داخل کردن در میان گذاشتن
deteriorating
U
خراب کردن روبزوال گذاشتن
To trample upon justice. To be unfair.
U
پاروی حق گذاشتن ( حق کشی کردن )
rat race
<idiom>
U
رها کردن ،تنها گذاشتن
to shut up
U
حبس کردن درصندوق گذاشتن
insert
U
داخل کردن در میان گذاشتن
accumulate
U
روی هم گذاشتن متراکم کردن
heeded
U
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
deteriorated
U
خراب کردن روبزوال گذاشتن
heeding
U
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
applies
U
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
auctioned
U
حراج کردن بمزایده گذاشتن
louse
U
شپش گذاشتن شپشه کردن
wad
U
کپه کردن لایی گذاشتن
heeds
U
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
auction
U
حراج کردن بمزایده گذاشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com