Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 171 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
it leaves no room for doubt
U
جای هیچگونه تردیدی باقی نمیگذارد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
She looks after number one . she does herself well .
نمیگذارد برای خودش بد بگذرد.
I have no doubt that you wI'll succeed.
U
تردیدی ندارم که موفق می شوید
I don't think there's any question about it.
U
من فکر نمی کنم که در مورد آن تردیدی وجود داشته باشد.
whatsoever
U
هیچگونه هرقدر
any
U
هیچگونه هیچ
free of all charges
U
بدون هیچگونه مخارج
there is no place for doubt
U
جای هیچگونه تردید نیست
whatsoe'er
U
هیچ هیچگونه هرقدر انچه هرانچه
fixed bridge
U
پلی که بجز انبساط و انقباض هیچگونه حرکتی ندارد
declaratory statute
U
هدف ازتصویب این نوع قانون برطرف کردن شک و تردیدی است که در مورد بعضی قوانین بروز میکند
residue check
U
بررسی تشخیص خطا که در آن داده دریافتی با یک مجموعه اعداد تقسیم میشود و باقی مانده بررسی میشود با باقی مانده مورد نظر
raw wool
U
پشم خام
[پشمی که هیچگونه عملیات سفیدگری یا شستشو روی آن صورت نگرفته باشد.]
local
U
اتصال مستقیم یا باس بین یک وسیله و پردازنده بدون هیچگونه مدار منط قی یا بافر یا رمزگشا در بین
locals
U
اتصال مستقیم یا باس بین یک وسیله و پردازنده بدون هیچگونه مدار منط قی یا بافر یا رمزگشا در بین
simple design
U
طرف کف ساده
[هرگاه قسمتی و تمام فرش را بصورت ساده و بدون هیچگونه طرحی می بافند. نمونه آن فرش قائنات یا آستان قدس است که فضای بین لچک و ترنج کف ساده و قرمز می باشد.]
over-
U
باقی
over
U
باقی
reopens
U
باقی بودن
reopening
U
باقی بودن
hold over
U
باقی ماندن
reopened
U
باقی بودن
impressing
U
باقی گذاردن
preserves
U
باقی نگهداشتن
reopen
U
باقی بودن
preserve
U
باقی نگهداشتن
preserving
U
باقی نگهداشتن
left over
U
باقی مانده
survive
U
باقی بودن
survived
U
باقی بودن
behind
U
باقی دار
behind
U
باقی کار
behinds
U
باقی دار
surpluses
U
باقی مانده
surplus
U
باقی مانده
debris
U
باقی مانده
aliquant
U
باقی اورنده
come through
U
باقی ماندن
conservation force
U
نیروی باقی
gleanings
U
ریزه باقی
storing
U
می باقی می ماند
store
U
می باقی می ماند
surviving
U
باقی بودن
survives
U
باقی بودن
behinds
U
باقی کار
impresses
U
باقی گذاردن
remnant
U
باقی مانده
to be in arrear
U
باقی داربودن
to be on the safe side
U
باقی نباشد
to leave behind
U
باقی گذاردن
holdover
U
باقی مانده
holdovers
U
باقی مانده
dregs
U
باقی مانده
out of
<idiom>
U
باقی نمانده
remnants
U
باقی مانده
remains
U
باقی مانده
impressed
U
باقی گذاردن
impress
U
باقی گذاردن
remainder
U
باقی مانده
leave
U
باقی گذاردن
organzine
U
ابریشم باقی
otherworld
U
عالم باقی
leaving
U
باقی گذاردن
extant
U
باقی مانده
scantling
U
باقی مانده
hold up
<idiom>
U
خوب باقی ماندن
hold up
<idiom>
U
باجرات باقی ماندن
odd come short
U
زیادی باقی مانده
nothing was left over
U
چیزی باقی نماند
residual value
U
مقدار باقی مانده
residuary
U
موصی له باقی مانده
residve
U
باقی مانده زیادتی
the rest lies with you
U
باقی ان با خودتان است
to stay behind
U
باقی ماندن جاماندن
hang over
U
اثر باقی مانده
memorizing
U
باقی مانده در حافظه
residues
U
قسمت باقی مانده
memorised
U
باقی مانده در حافظه
trailing
U
اثرپا باقی گذاردن
bide
U
درجایی باقی ماندن
trail
U
اثرپا باقی گذاردن
trailed
U
اثرپا باقی گذاردن
trails
U
اثرپا باقی گذاردن
short
U
کوچک باقی دار
shorter
U
کوچک باقی دار
shortest
U
کوچک باقی دار
residue
U
قسمت باقی مانده
memorises
U
باقی مانده در حافظه
memorized
U
باقی مانده در حافظه
extant
U
نسخهء موجود و باقی
memorizes
U
باقی مانده در حافظه
memorize
U
باقی مانده در حافظه
memorising
U
باقی مانده در حافظه
jar
U
اثر نامطلوب باقی گذاردن
not a scrap is left
U
ذرهای باقی نمانده است
jarred
U
اثر نامطلوب باقی گذاردن
much sugar was left
U
قند زیادی باقی ماند
to satnd good
U
بقوت خود باقی بودن
jars
U
اثر نامطلوب باقی گذاردن
lie by
U
غیر فعال باقی ماندن
continue to be valid
U
به قوت خود باقی بودن
hang over
U
اثر باقی ازهر چیزی
to exclude doubt
U
جای تردید باقی نگذاشتن
remain in force
U
به قوت خود باقی بودن
scrape the bottom of the barrel
<idiom>
U
گرفتن چیزی که باقی مانده
for the rest
U
اما در باره باقی مطالب
residual
U
آنچه در پشت سر باقی می ماند
denominator
[bottom of a fraction]
U
باقی مانده کسر
[ریاضی]
wrecked
U
باقی مانده ازکشتی شکسته
cicatrize
U
جای زخم باقی گذاردن
The would left a mark.
U
جای زخم باقی ماند
He left a large fortuue.
U
ثروت هنگفتی را به ارث (باقی )گذاشت
It remained intact.
U
سالم ودست نخورده باقی مانده
That way, it stays in suspension.
U
به این صورت معلق باقی می ماند.
sour apple
U
ضربهای که میلههای 5 و01 را باقی میگذارد
preserve
U
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
pocket split
U
باقی ماندن میلههای 5 و 7یا 5 و 9 بولینگ
preserving
U
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
modulus
U
باقی مانده پس از تقسیم یک عدد بر دیگری
let it remain as it is
U
بگذاری بحال خود باقی باشد
preserves
U
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
nothing remains to be told
U
چیزی برای گفتن باقی نمیماند
baby split
U
وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
Between you , me and the gatepost. Between ourselves .
U
میان خودمان باشد( محرمانه باقی بماند )
babbitt
U
فلز یاطاقان با 5 تا 08 درصدقلع و باقی انتیموان مس وسرب
mods
U
باقی مانده تقسیم عددی بر عدد دیگر
mod
U
باقی مانده تقسیم عددی بر عدد دیگر
candle ends
U
باقی مانده هرچیزکه مردم لئیم جمع می کنند
engram
U
اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
engramme
U
اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
permanently
U
انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
worcester
U
باقی گذاشتن تمام میله هابجز میلههای 1 و 5 بولینگ
stay behind
U
باقی گذاشته شده نیروی باقیمانده در منطقه دشمن
tandems
U
باقی گذاشتن دو میله که یکی پشت دیگری باشد
tandem
U
باقی گذاشتن دو میله که یکی پشت دیگری باشد
He died leaving nothing but debts .
U
فوت کرد وهیچ چیز غیر از قرض باقی نگذاشت
remedial maintenance
U
باقی مانده ترمیم خطا که در سیستم گسترش یافته است
Any reform of the pension law must be left to the future.
U
هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.
Any reform of the insurance law must be left to the future.
U
هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
fairness
U
شرایطی که تا اجرای هر عمل درخواستی در سیستم در یک محدوده زمان باقی می ماند
hypothecate
U
در CL به معاملاتی اطلاق میشود که ضمن ان وثیقه دین در اختیارمدیون باقی می ماند
strip
U
حذف داده کنترل از پیام دریافتی و باقی گذاشتن اطلاعات مربوطه
plene administrative preter
U
دفاعی مبنی بر این که مقداری از مال متوفی هنوز باقی است
salvo
U
شرط یا عبارتی در سند که راه گریزی برای شخص باقی می گذارد
salvoes
U
شرط یا عبارتی در سند که راه گریزی برای شخص باقی می گذارد
It is all over between them . They are thru with each other .
U
بین آنها چیزی باقی نمانده ( را بطه یا تماسی وجود ندارد )
This is an elusive word .
U
این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
switching
U
خط و مدار ارتباطی که در صورت نیاز ایجاد میشود و تا زمان لازم باقی می ماند
modulo arithmetic
U
بررسی تشخیص خطا با استفاده از باقی مانده عمل ریاضی روی داده
safety
U
بازی بیلیارد دفاعی که گویها را در جای نامناسبی برای حریف باقی می گذاردضامن تفنگ
regenerative memory
U
رسانه ذخیره سازی که باید محتوای آن مرتباگ تنظیم شود تا محتوایش باقی بماند
antibiosis
U
تضاد بین دوموجود زنده کوچک که بیش از یکی از انها در محیط باقی نمیماند
achalasia
U
عدم انبساط عضلات مجاری بدن و باقی ماندن انها در حال انقباض دائم
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions
U
این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
holding
U
در رهگیری هوایی اعلام اینکه من در وضعیت فرمان داده شده باقی هستم دستور جدیدبدهید
walkover
U
برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
white flag
U
پرچم سفید برای اعلام حضوراتومبیل امدادی یا داوردرمسیر یا در پایان خط بعلامت باقی ماندن یک دور ازمسابقه
walkovers
U
برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
carbon tracking
U
باقیمانده بسیار ناچیز کربن که در اثر تخلیه الکتریکی درداخل دینام دلکو یا محفظه شمع باقی میماند
permanent
U
آنچه برای مدت طولانی یا برای همیشه باقی بماند
modulo arithmetic
U
شاخهای از ریاضی که از باقی ماندن عدد وقتی بر عدد دیگر تقسیم میشود استفاده میکند
plene administravit
U
بر این مبنا که اموال متوفی مستغرق دیونش شده است و دیگر چیزی باقی نمانده است
maintenance of membership
U
هرکس حق اشتغال به کار دارد لیکن اگر عضو اتحادیهای باشدباید در صورت عضویت ان تازمان تعیین شده باقی بماندوالا شغلش را از دست خواهدداد
immortally
U
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
rammed
U
حافظهای که امکان دستیابی به هر محلی به به هر ترتیبی را میدهد بدون نیاز به دستیابی به باقی مانده در اول مقایسه شود با sequatial accen memory
rams
U
حافظهای که امکان دستیابی به هر محلی به به هر ترتیبی را میدهد بدون نیاز به دستیابی به باقی مانده در اول مقایسه شود با sequatial accen memory
ram
U
حافظهای که امکان دستیابی به هر محلی به به هر ترتیبی را میدهد بدون نیاز به دستیابی به باقی مانده در اول مقایسه شود با sequatial accen memory
washout
U
باقی گذاشتن میلههای 1 و 2و01 برای راست دست و 1 و3 و 7 برای چپ دست
washouts
U
باقی گذاشتن میلههای 1 و 2و01 برای راست دست و 1 و3 و 7 برای چپ دست
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it.
U
ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
christmass tree
U
ضربهای در بولینگ که میلههای 3 و 7 و 01 را برای راست دست و میلههای 2 و7 و 01 را برای چپ دست باقی می گذارد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com