English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
coronate U جایزه یا انعام دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
prize U انعام جایزه
prizes U انعام جایزه
prizing U انعام جایزه
prized U انعام جایزه
dispatch money U جایزه یا انعام بارگیری یاتخلیه سریع
awarded U جایزه دادن جایزه
award U جایزه دادن جایزه
awarding U جایزه دادن جایزه
awards U جایزه دادن جایزه
tipping U انعام دادن
tip U انعام دادن
testimonialize U جایزه دادن
Bounty hunter U جایزه بگیر،کسی که کارش دستگیری خلافکارها برای گرفتن جایزه است
reward and rewarded U جایزه.جایزه داده شده
tip U انعام
tipping U انعام
pourboire U انعام
bonuses U انعام
rewards U انعام
reward U انعام
premiums U انعام
premium U انعام
gratuities U انعام
gratuity U انعام
rewarded U انعام
bonus U انعام
baksheesh U انعام
prized U انعام
prize U انعام
vail U انعام
prises U انعام
prizes U انعام
service charge U انعام
prised U انعام
prizing U انعام
prise U انعام
bounty U انعام
rewardable U انعام
prising U انعام
largess U انعام سخاوت
tipper U انعام دهنده
tip U انعام اطلاع منحرمانه
tipping U انعام اطلاع منحرمانه
bonuses U کمک هزینه انعام
bonus U کمک هزینه انعام
Thank you, this is for you. متشکرم. این هم انعام شماست.
premium U جایزه
rewards U جایزه
prize man U جایزه بر
premiums U جایزه
reward U جایزه
meed U جایزه
prises U جایزه
rewarded U جایزه
prising U جایزه
prise U جایزه
prised U جایزه
prized U جایزه
prize U جایزه
awarding U جایزه
awarded U جایزه
bonus U جایزه
bonuses U جایزه
award U جایزه
awards U جایزه
trophy U جایزه
priase U جایزه
trophies U جایزه
guerdon U جایزه
prizing U جایزه
rewardable U جایزه
prizes U جایزه
bounty U جایزه
prizewinner U برنده جایزه
pursed U جایزه نقدی
prizer U برنده جایزه
considerations U جایزه قیمت
consideration U جایزه قیمت
premium for excellence U جایزه فضیلت
oscar U جایزه اسکار
purses U جایزه نقدی
pursing U جایزه نقدی
testimonial U پاداش جایزه
testimonials U پاداش جایزه
Nobel Prize U جایزه نوبل
laureate U جایزه دار
head money U جایزه اوردن سر
money U جایزه نقدی
nobel prize U جایزه نوبل
export bounty U جایزه صدور
to win laurels U جایزه گرفتن
purse U جایزه نقدی
outland trophy U جایزه دانشگاهی بازیگرفوتبال
booby prize U جایزه تسلی بخش
cups U گلدان جایزه مسابقات
pewter U جام پیروزی جایزه
Nobel laureate U برنده جایزه نوبل
booby prizes U جایزه تسلی بخش
Ig Nobel Prize U جایزه ایگ نوبل
the export of ... is granted the premium. U صدور ... جایزه دارد.
Nobel Prize winner U برنده جایزه نوبل
cup U گلدان جایزه مسابقات
cupped U گلدان جایزه مسابقات
brilliancy prize U جایزه درخشندگی شطرنج
rewarder U جایزه یا پاداش دهنده
eclipse award U جایزه سوارکار ممتاز سال
salvage money U جایزه نجات کشتی یا محموله
prize poem U شعری که جایزه برده است
despatch money U جایزه بارگیری یا تخلیه سریع
edward j. neil award U جایزه بوکسور ممتاز سال
cupholder U برنده گلدان جایزه در مسابقه نهایی
golden shoe U بهترین جایزه گلزن فصل اروپا
prizefight U مسابقه مشت زنی جایزه دار
prize fight U جنگ با مشت برای گرفتن پول یا جایزه
ashes U جایزه مخصوص مسابقه کریکت استالیا و انگلستان
grey cup U مسابقه قهرمانی و جایزه اتحادیه فوتبال کانادایی
sullivan award U جایزه سولیوان برای بهترین ورزشکار اماتور سال
free-for-all U اسبیکه برنده جایزه شده وباید باسریعترین اسبهامسابقه بدهد
saving U قرارداد بین سوارکاران مسابقه برای تقسیم جایزه برنده
free-for-alls U اسبیکه برنده جایزه شده وباید باسریعترین اسبهامسابقه بدهد
lap money U جایزه نقدی برای موفقیت درهر دور مسابقه اتومبیل رانی
winner's circle U محوطه نزدیک خط پایان درمسیر سوارکار و اسب برنده برای گرفتن جایزه
prize fellow U شاگردی که در امتحانات سرامد شده وامتیازی بعنوان جایزه باو داده اند
prize fighting U درمحلهای عمومی برای جایزه که طرفین نزاع و شرط بندی کنندگان قابل تعقیب هستند
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
one and one U جایزه پرتاب دوم اگر پرتاب اول گل شود
one plus one U جایزه پرتاب دوم اگر پرتاب اول گل شود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ferried U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
example is better than precept U نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to sue for damages U عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
televised U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televise U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televising U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shifts U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televises U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shift U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifted U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
formation U سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
development U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
shifting U حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
adjudging U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
developments U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
adjudges U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudged U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
allowances U جیره دادن فوق العاده دادن
organizations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
allowance U جیره دادن فوق العاده دادن
advances U ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
organisations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization U سازمان دادن ارایش دادن موضع
square away U سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
promulge U انتشار دادن بعموم اگهی دادن
greaten U درشت نشان دادن اهمیت دادن
organization of the ground U سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
indemnify U غرامت دادن به تامین مالی دادن به
drags U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dynamic U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouse U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouses U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamically U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
triple option U بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
assigns U نسبت دادن تخصیص دادن
organizing U سازمان دادن ارایش دادن
mitigates U تخفیف دادن تسکین دادن
expands U توسعه دادن بسط دادن
incises U چاک دادن شکاف دادن
loans U قرض دادن عاریه دادن
inform U اطلاع دادن گزارش دادن
loaning U قرض دادن عاریه دادن
incise U چاک دادن شکاف دادن
illustrates U شرح دادن نشان دادن
incised U چاک دادن شکاف دادن
instruct U دستور دادن اموزش دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com