Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 135 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
He was kI'lled on the spot.
U
جابجا کشته شد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
he was killed
U
او کشته شد
killed in action
U
کشته
killed
U
کشته
fallen
U
کشته
massicot
U
کشته سرب
to go west
U
کشته شدن
to kiss the dust
U
کشته شدن
to die in ones shoes
U
کشته شدن
he will be killed
U
کشته خواهدشد
slain
U
کشته شده
food for powder
U
کشته شدنی
killed steel
U
فولاد کشته
killed in action
U
کشته جنگی
immolate
U
کشته شده
the fallen
U
کشته شدگان
slack lime
U
اهک کشته
gruel
U
کشته شدن
plastring trowel
U
ماله کشته کشی
It ilanded him in trouble .
U
آدم کار کشته ای است
to have ones gruel
U
شکست خوردن کشته شدن
The kI'lled and the wounded.
U
کشته وزخمی ( در جنگ وغیره )
Strange to say he was not kI'lled.
U
عجب آنکه کشته نشد
To be crazy about agirl .
U
کشته مرده دختری بودن
Memorial Day
U
روز یادبود کشته شدگان جنگی
I was literally ( nearly , almost ) kI'lled . I was within an ace of being kI'lled.
U
چیزی نمانده بود کشته بشوم
They were all either kI'lled ou taken prisoners .
U
همگی آنها کشته یا گرفتا رشدند
hydra
U
مار 9 سری که بدست هرکول کشته شده
to spray a tree
U
داروی ویژه بردرختی افشاندن تا انکه میکربهای ان کشته شود
He was killed when his parachute malfunctioned.
U
بخاطر اینکه چترش کار نکرد
[عیب فنی داشت]
او
[مرد]
کشته شد.
heaved
U
جابجا کردن
heave
U
جابجا کردن
floating
U
جابجا شده
out of place
U
جابجا شده
displacing
U
جابجا کردن
displaces
U
جابجا کردن
displaced
U
جابجا کردن
removal
U
جابجا کردن
metastatic
U
جابجا شونده
lomomote
U
جابجا شدن
metastatic
U
جابجا شده
migratory
U
جابجا شونده
revulsive
U
جابجا شونده
translocate
U
جابجا کردن
translocation
U
جابجا شدگی
transposable
U
جابجا شدنی
unhorse
U
جابجا کردن
autochthonous
U
جابجا نشده
displaceable
U
جابجا شونده
migrating
U
جابجا شدن
suppresses
U
جابجا کردن
displacement
U
جابجا شدن
displacement
U
جابجا کردن
suppress
U
جابجا کردن
supplants
U
جابجا شدن
disposition
U
جابجا شدن
supplanting
U
جابجا شدن
supplanted
U
جابجا شدن
supplant
U
جابجا شدن
relocating
U
جابجا کردن
relocates
U
جابجا کردن
relocate
U
جابجا کردن
transposing
U
جابجا کردن
migrate
U
جابجا شدن
migrated
U
جابجا شدن
transposes
U
جابجا کردن
transpose
U
جابجا کردن
suppressing
U
جابجا کردن
dislocate
U
جابجا کردن
migrates
U
جابجا شدن
dislocates
U
جابجا کردن
relocated
U
جابجا کردن
dislocating
U
جابجا کردن
dislocating
U
جابجا شدن
displace
U
جابجا کردن
dislocates
U
جابجا شدن
dislocate
U
جابجا شدن
relocation
U
جابجا سازی
turnover
U
جابجا شدن
transposable
U
قابل جابجا شدن
soil transport
U
جابجا کردن خاک
metastasis
U
جابجا شدن ناخوشی
serpiginous
U
دونده جابجا شونده
moving power
U
نیروی جابجا کننده
erratic block
U
بلوک جابجا شونده
malposition
U
جابجا شدگی جنین
shifted
U
انتقال جابجا کردن
shift
U
انتقال جابجا کردن
shifts
U
انتقال جابجا کردن
movement
U
گردش جابجا کردن تحرک
removing
U
جابجا کردن به محل دیگر
remove
U
جابجا کردن به محل دیگر
removes
U
جابجا کردن به محل دیگر
restaging
U
جابجا کردن سوارکردن نفرات
winkle
U
جابجا کردن حلزون خوراکی
winkles
U
جابجا کردن حلزون خوراکی
to handle something with care
U
چیزی را با احتیاط جابجا کردن
revulsion
U
جابجا شدن درد ردع
oldster
U
ادم کار کشته که چهار سال در نیروی دریایی کار کرده باشد
interchanging
U
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
Handle the boxes with care.
U
جعبه ها رابا احتیاط جابجا کنید
interchanges
U
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanged
U
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchange
U
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
displaces
U
جابجا شدن تغییر موضع دادن
displaced
U
جابجا شدن تغییر موضع دادن
handles
U
قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
handle
U
قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
displacing
U
جابجا شدن تغییر موضع دادن
displacement
U
جابجا شدن جابجایی تغییر مکان
displace
U
جابجا شدن تغییر موضع دادن
changer
U
وسیلهای که چیزی را با چیز دیگر جابجا میکند
force displaced in parallel
U
[بردار]
نیروی بطور موازی جابجا شده
remove
U
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removing
U
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removes
U
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
shifts
U
کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
shift
U
کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
shifted
U
کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
shunting station
U
ایستگاه فرعی راه اهن برای جابجا کردن واگن ولوکوموتیو
staging base
U
پایگاه تجدید سوخت یابارگیری مجدد یا جابجا کردن کالاها در کشتی یا هواپیما
SDR
U
ثباتی در CPU که داده را پیش از پردازش نگه می دارد یا محل حافظه را جابجا میکند
to be assassinated
U
ترور شدن
[کشته شدن]
[به قتل رسانده شدن]
acrostic
جدول شعر کوتاهی که حرف اول و وسط و آخر بندهای آن با هم عبارتی را برساند جابجا شونده
blit
U
در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
bitblt
U
در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
secondary soil
U
خاک جابجا شده یا ثانوی خاک دستی
luxate
U
از جای خود بیرون کردن جابجا کردن
constant displacement pump
U
پمپی با خروجی ثابت که درهر دور گردش مقدار ثابتی سیال جابجا میکند و مقدارجریان تنها بستگی به سرعت گردش ان دارد
time
U
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
timed
U
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
times
U
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
anagrammatize
U
جابجا کردن قلب کردن
antihandling fuze
U
ماسوره ضد دستکاری ماسوره غیر حساس به جابجا کردن و دستکاری
flippy
U
دیسک دو لبه که در درایو تک لبه استفاده شود. بنابراین برای خواندن طرف دیگر برای جابجا شود
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com