Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (21 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
interchange
U
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanged
U
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanges
U
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanging
U
جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
changer
U
وسیلهای که چیزی را با چیز دیگر جابجا میکند
removing
U
جابجا کردن به محل دیگر
remove
U
جابجا کردن به محل دیگر
removes
U
جابجا کردن به محل دیگر
to handle something with care
U
چیزی را با احتیاط جابجا کردن
blit
U
در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
bitblt
U
در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
pass on
<idiom>
U
رد کردن چیزی که دیگر
substitution
U
جایگزین کردن چیزی با چیز دیگر
enclose
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
changed
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changes
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changing
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
flippy
U
دیسک دو لبه که در درایو تک لبه استفاده شود. بنابراین برای خواندن طرف دیگر برای جابجا شود
heaved
U
جابجا کردن
transposes
U
جابجا کردن
transposing
U
جابجا کردن
dislocates
U
جابجا کردن
transpose
U
جابجا کردن
suppresses
U
جابجا کردن
suppress
U
جابجا کردن
displace
U
جابجا کردن
unhorse
U
جابجا کردن
displaced
U
جابجا کردن
displacement
U
جابجا کردن
displaces
U
جابجا کردن
displacing
U
جابجا کردن
heave
U
جابجا کردن
relocate
U
جابجا کردن
dislocating
U
جابجا کردن
removal
U
جابجا کردن
relocating
U
جابجا کردن
relocates
U
جابجا کردن
relocated
U
جابجا کردن
translocate
U
جابجا کردن
dislocate
U
جابجا کردن
suppressing
U
جابجا کردن
to p on one thing to another
U
چیزی را به چیز دیگر انداختن
loses
U
نداشتن چیزی دیگر پس از این
lose
U
نداشتن چیزی دیگر پس از این
shift
U
انتقال جابجا کردن
shifts
U
انتقال جابجا کردن
shifted
U
انتقال جابجا کردن
soil transport
U
جابجا کردن خاک
She turned the conversation to another subject.
U
او
[زن]
موضوع را
[به چیزی دیگر]
عوض کرد.
completing
U
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completes
U
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completed
U
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
exchanged
U
دادن چیزی به جای چیز دیگر
complete
U
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
exchange
U
دادن چیزی به جای چیز دیگر
intruder
U
قرار دادن چیزی در چیز دیگر
exchanging
U
دادن چیزی به جای چیز دیگر
exchanges
U
دادن چیزی به جای چیز دیگر
intruders
U
قرار دادن چیزی در چیز دیگر
restaging
U
جابجا کردن سوارکردن نفرات
winkles
U
جابجا کردن حلزون خوراکی
winkle
U
جابجا کردن حلزون خوراکی
movement
U
گردش جابجا کردن تحرک
luxate
U
از جای خود بیرون کردن جابجا کردن
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
superimposes
U
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
superimpose
U
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
alternatives
U
چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد
carried
U
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carry
U
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
inclusive
U
چیزی هک در میان چیز دیگر شامل شود
carries
U
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carrying
U
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
substitute
U
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
substituting
U
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
superimposing
U
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
substituted
U
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
alternative
U
چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد
shares
U
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
share
U
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
shared
U
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
handles
U
قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
handle
U
قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
factor
U
چیزی که مهم است یا روی چیز دیگر اثردارد
factors
U
چیزی که مهم است یا روی چیز دیگر اثردارد
to lose track
[of]
U
فراموش کنند
[یا دیگر ندانند]
که شخصی
[چیزی]
کجا است
removes
U
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
remove
U
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removing
U
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
shunting station
U
ایستگاه فرعی راه اهن برای جابجا کردن واگن ولوکوموتیو
anagrammatize
U
جابجا کردن قلب کردن
staging base
U
پایگاه تجدید سوخت یابارگیری مجدد یا جابجا کردن کالاها در کشتی یا هواپیما
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
implicit function
U
معادله چیزی که حل ان مستلزم حل یک یا چند معادله دیگر باشد
plene administravit
U
بر این مبنا که اموال متوفی مستغرق دیونش شده است و دیگر چیزی باقی نمانده است
transformed
U
تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر
transforming
U
تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر
transform
U
تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر
transforms
U
تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر
to regard something as something
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to see something as something
[ to construe something to be something]
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
lay hands upon something
U
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
dependent
U
غیر استاندارد یا چیزی که روی سخت افزار یا نرم افزار تولید کننده دیگر بدون متغیر قابل استفاده نیست
width
U
اندازه چیزی از یک طرف به طرف دیگر
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rectified
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it
<idiom>
U
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectifies
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectify
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
see about (something)
<idiom>
U
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up
[to waste]
something
U
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
time
U
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
times
U
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
timed
U
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
chip
U
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chips
U
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise
<adv.>
U
به ترتیب دیگری
[طور دیگر]
[جور دیگر]
calibrate
U
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrated
U
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrates
U
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrating
U
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
junk
U
پاک کردن یا حذف کردن از فایل ذخیره سازی که دیگر استفاده نمیشود
transliterate
U
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
disposition
U
جابجا شدن
migrate
U
جابجا شدن
relocation
U
جابجا سازی
turnover
U
جابجا شدن
dislocates
U
جابجا شدن
dislocate
U
جابجا شدن
autochthonous
U
جابجا نشده
lomomote
U
جابجا شدن
migrating
U
جابجا شدن
migrates
U
جابجا شدن
migrated
U
جابجا شدن
translocation
U
جابجا شدگی
transposable
U
جابجا شدنی
dislocating
U
جابجا شدن
metastatic
U
جابجا شده
supplant
U
جابجا شدن
He was kI'lled on the spot.
U
جابجا کشته شد
metastatic
U
جابجا شونده
supplanted
U
جابجا شدن
out of place
U
جابجا شده
displaceable
U
جابجا شونده
migratory
U
جابجا شونده
supplanting
U
جابجا شدن
supplants
U
جابجا شدن
displacement
U
جابجا شدن
revulsive
U
جابجا شونده
floating
U
جابجا شده
antihandling fuze
U
ماسوره ضد دستکاری ماسوره غیر حساس به جابجا کردن و دستکاری
to mind somebody
[something]
U
اعتنا کردن به کسی
[چیزی]
[فکر کسی یا چیزی را کردن]
moving power
U
نیروی جابجا کننده
erratic block
U
بلوک جابجا شونده
malposition
U
جابجا شدگی جنین
transposable
U
قابل جابجا شدن
metastasis
U
جابجا شدن ناخوشی
serpiginous
U
دونده جابجا شونده
fixes
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
revulsion
U
جابجا شدن درد ردع
conversion
U
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversions
U
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
reference
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time
U
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
tunnelling
U
روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
to lay on the table
U
بوقت دیگر موکول کردن
Handle the boxes with care.
U
جعبه ها رابا احتیاط جابجا کنید
displace
U
جابجا شدن تغییر موضع دادن
displacement
U
جابجا شدن جابجایی تغییر مکان
displacing
U
جابجا شدن تغییر موضع دادن
displaces
U
جابجا شدن تغییر موضع دادن
displaced
U
جابجا شدن تغییر موضع دادن
passage of lines
U
عبور کردن ازخط یک یکان دیگر
scrape together
<idiom>
U
پول یا چیزهای دیگر جمع کردن
range alongside
U
نزدیک کردن ناو به ناوی دیگر
reinforcing
U
در حال تقویت کردن یک یکان دیگر
force displaced in parallel
U
[بردار]
نیروی بطور موازی جابجا شده
he was otherwise ordered
U
جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
adjourns
U
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
overwrite
U
و خراب کردن هر داده دیگر در این محل
transfers
U
کپی کردن یک بخش از حافظه به محل دیگر
In at one ear and out at the other .
<proverb>
U
از یک گوش شنیدن و از یکى دیگر بدر کردن .
adjourning
U
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourned
U
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
interpolates
U
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolated
U
در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com