English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
included U تو گذاشته تو مانده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
idle balance U مانده راکد مانده غیرفعال
hards U پس مانده کتان یاشاهدانه پس مانده
retort residue U ته مانده یا پس مانده قرع
rinsing U پس مانده ابکشی پس مانده
incurved U تو گذاشته
residue check U بررسی تشخیص خطا که در آن داده دریافتی با یک مجموعه اعداد تقسیم میشود و باقی مانده بررسی میشود با باقی مانده مورد نظر
new laid U تازه گذاشته
of ripe years U پابسن گذاشته
in pawn U گرو گذاشته
new-laid U تازه گذاشته
stay behind U نیروی جا گذاشته شده
quartus U چهارمی شخص گذاشته وبارقم
on sale U در معرض فروش گذاشته شده
I am wearing my hat at an angle . U کلاهم را کج ( یکوری ) سرم گذاشته ام
He is through ( done ) with politics . U سیاست را بوسیده وکنار گذاشته
I have pledged ( staked ) my reputation on it . U شهرتم را درگروی اینکار گذاشته ام
specific devise U زمین مشخصی که به ارث گذاشته شود
the price was not reasonable U بهای گزافی بران گذاشته بودند
He had a cigar between his lips . U یک سیگار برگ گذاشته بود گوشه لبش
spot shot U ضربه به گویی که در نقطه معین گذاشته شده
stay behind U باقی گذاشته شده نیروی باقیمانده در منطقه دشمن
gingall U یکجورتفنگ سنگین که روی پایهای گذاشته اتش میکنند
lipping U قطعه چوبی که در ترک یاشکاف کمان گذاشته شده
plate mark U طرف ودولت روی سیمینه وزرینه گذاشته میشود
Any reform of the pension law must be left to the future. U هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.
dog cart U یکجورگردونه دوچرخه که کرسیهای ان پشت بپشت گذاشته شده وبرای
fly speck U گه یاکثافت مگس که بشکل خال یانقطهای درجایی گذاشته شود
Any reform of the insurance law must be left to the future. U هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
succeeding spot U نقطه بعدی که توپ باید انجابه زمین گذاشته شود
chip off the old block <idiom> U (هرچی گذاشته اون برداشته)رفتار مشابه به والدین داشتن
planch U صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
music stands U میزی که نت های موسیقی را روی آن گذاشته و جلو نوازنده قرار میدهند
slush funds U بودجه یا پولیکه برای رشوه دادن یا تطمیع و غیره کنار گذاشته میشود
slush fund U بودجه یا پولیکه برای رشوه دادن یا تطمیع و غیره کنار گذاشته میشود
ostensorium U فرف سیمین ی زرینی که هنگام عشاربانی نان رادران گذاشته نمایش میدهند
anchor block U بلوکهایی که جهت مهار کردن لوله هنگام نصب کار گذاشته میشوند
monstrance U فرف سیمین یا زرینی که هنگام عشا ربانی نان رادران گذاشته نمایش میدهند
hallmarks U عیاری که از طرف زرگر یا دولت روی الات سیمین وزرین گذاشته میشود انگ
ostensory U فرف سیمین یا زرینی که هنگام عشا ربانی نان دران گذاشته نمایش میدهند
hallmark U عیاری که از طرف زرگر یا دولت روی الات سیمین وزرین گذاشته میشود انگ
exchange control U جلوگیری از ورودامتعه خارجی به وسیله محدود کردن ارزی که دراختیار واردکننده گذاشته میشود
foot block قژعه چوبی یا فلزی کوچکی که در زیر ستون و روی خاک کار گذاشته میشود.
persiennes U یکجور پشت پنجرهای که تیکههای چوب یا اهن نازک راترک ترک ... کار گذاشته اند
liquidity perference U جدولی که میزان پولهایی را که مردم جهت استفاده از ربح انهاراکد گذاشته اند نشان میدهد
stamped addressed envelope پاکتی که بر روی آن تمبر زده و میفرستند تا طرف مقابل در آن چیزی گذاشته و بدون پرداخت هزینه ای آنرا برگرداند
quantum meruit U کارفرما کاری را که برای انجام دادن به کارگر می داده و قرار می گذاشته که مزد او را برمبنای قاعده فوق بدهد
net ball U یکجور توپ بازی که توپ بایداز حلقهای که توری درزیران گذاشته اندردشود
mortgage property U مال مرهون مال به رهن گذاشته شده
fallow U بایر گذاشته ایش کردن شخم کردن
horned scully U مانع افقی زیرابی که برای سوراخ کردن بدنه کشتیهاکار گذاشته میشود و معمولابا بتون و تیراهن ساخته میشود
offscourings U پس مانده
loose end U ته مانده
loose ends U ته مانده
remanent U پس مانده
leavings U ته مانده
riffraff U ته مانده
recrement U پس مانده
heels U پس مانده
recrementitious U پس مانده
residual U مانده
residual U ته مانده
scum U پس مانده
silt U ته مانده
picking U پس مانده
heel U پس مانده
knub U پس مانده
draff U پس مانده
fag end U ته مانده
fag ends U ته مانده
played out U مانده
heel tap U ته مانده
tailling U پس مانده
remanence U مانده
orts U پس مانده
oversize materials rejects U مانده
forworn U مانده
forwearied U مانده
fordone U مانده
scrapped U ته مانده
residve U پس مانده
dreg U پس مانده
leavings U پس مانده
outworn U مانده
refuses U پس مانده
weary U مانده
wearies U مانده
wearied U مانده
remainder U مانده
residue U مانده
residue U پس مانده
tailing U پس مانده
refusing U پس مانده
dross U پس مانده
refuse U پس مانده
refused U پس مانده
residues U پس مانده
balance U مانده
residues U ته مانده
residue U ته مانده
leftovers U پس مانده
wearying U مانده
residues U مانده
scrap U ته مانده
scrapping U ته مانده
scraps U ته مانده
deposit U پس مانده
balances U مانده
deposits U پس مانده
leftover U پس مانده
remains U باقی مانده
remnants U باقی مانده
extant U باقی مانده
dregs U باقی مانده
ladle skull U ته مانده پاتیل
idle balance U مانده بیکار
residuum U پس مانده تقطیر
gleanings U ته مانده درو
greaves U پس مانده پیه
residue U پس مانده تقطیر
scantling U باقی مانده
backwards U عقب مانده
harmonic content U مانده هارمونیک
stay behind U عقب مانده
residual error U خطای مانده
remnant U باقی مانده
left over U باقی مانده
retarded U عقب مانده
relative harmonic content U مانده نسبی
ort U پس مانده غذا
excrement U پس مانده فضله
job lots U ته مانده انبار
job lot U ته مانده انبار
reflex reserve U پس مانده بازتاب
balances U مانده برابرکردن
balance U مانده برابرکردن
poor countries U عقب مانده
remanence U مغناطیس مانده
residual bitumen U قیر ته مانده
residual current U جریان مانده
aces U ذرهای مانده
ace U ذرهای مانده
residual stress U تنش پس مانده
residual schizophrenia U اسکیزوفرنی مانده
residual magnetism U مغناطیس مانده
residual magnetization U مغناطیس مانده
residual magnetic induction U مغناطیس مانده
residual discharge U تخلیه مانده
residual deviation U انحراف مانده
negative balance U مانده منفی
positive balance U مانده مثبت
balance due U مانده معوق
behinds U عقب مانده
underdeveloped U عقب مانده
lagging U عقب مانده
autistic U در خود مانده
breezing U پس مانده ذغال
breezes U پس مانده ذغال
frustrated U عقیم مانده
breezed U پس مانده ذغال
breeze U پس مانده ذغال
residues U پس مانده تقطیر
virginal U باکره مانده
remainder U باقی مانده
behind U عقب مانده
surpluses U باقی مانده
residual U پس مانده ته نشین
culls U مانده [اجناس]
rejects U مانده [اجناس]
leftover U پس مانده غذا
Two more days to go before (until). . . U دوروز مانده تا ...
leftovers U پس مانده غذا
backward U عقب مانده
debris U باقی مانده
debris U مانده طبیعی
surplus U باقی مانده
pitch U ته مانده تقطیر
accoutn balance U مانده حساب
cash balance U مانده نقدی
coke breeze U پس مانده ذغال کک
credit balance U مانده بستانکار
the work was paralysed U کارناقص مانده
debt balance U مانده بدهکار
to knock up U مانده شدن
available balance U مانده موجود
distortion factor U مانده نسبی
holdover U باقی مانده
balance of account U مانده حساب
active balance U مانده فعال
active balance U مانده مثبت
adverse balance U مانده منفی
pitches U ته مانده تقطیر
antepenultimate U دو تا به اخر مانده
holdovers U باقی مانده
within an ace of U ذرهای مانده به
backward U عقب مانده کودن
patenting U بوسیله حق امتیازمحفوظ مانده
patents U بوسیله حق امتیازمحفوظ مانده
residuary U موصی له باقی مانده
the last .but one U یکی به اخر مانده
silage U علف تازه مانده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com