English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
gross domestic product U تولید ناخالص داخلی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
g.d.p deflator U تعدیل کننده تولید ناخالص داخلی
Other Matches
gnp gap U شکاف تولید ناخالص ملی اختلاف بین تولید ناخالص ملی واقعی وتولیدناخالص ملی بالقوه
gross product per capita U تولید ناخالص سرانه
GNP U تولید ناخالص ملی
g.n.p U تولید ناخالص ملی
gross primary product U تولید ناخالص نخستین
gross national product U تولید ناخالص ملی
potential gross national product U تولید ناخالص ملی بالقوه
real gross national product U تولید ناخالص ملی واقعی
net domestic output U تولید خالص داخلی
gross revenue U درامد فروش ناخالص دریافتی ناخالص
incretion U ترشح درونی یا داخلی تراوش داخلی
squawk U مخابره داخلی ارتباط داخلی
squawked U مخابره داخلی ارتباط داخلی
squawks U مخابره داخلی ارتباط داخلی
internal structure U ساختمان داخلی سازه داخلی
internal defense U پدافند داخلی پایداری داخلی
capacity cost U هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
embryophyte U گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید
pilot line operation U کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
component U 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
components U 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
producer's goods U هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
seconded U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconds U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconding U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
second U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
grossing U ناخالص
grossed U ناخالص
grossest U ناخالص
grosses U ناخالص
grosser U ناخالص
gross U ناخالص
raw U ناخالص
adulterant U ناخالص
impure U ناخالص
euler theorem U در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
grosses U عمده ناخالص
gross amount U مبلغ ناخالص
grosser U عمده ناخالص
gross yield U بازده ناخالص
grossed U عمده ناخالص
gross U عمده ناخالص
operating profit U سود ناخالص
gross income U درامد ناخالص
margin U سود ناخالص
gross expenditure U هزینه ناخالص
gross earnings U عواید ناخالص
margins U سود ناخالص
dead loss U زیان ناخالص
gross tonnage U فرفیت ناخالص به تن
gross value U ارزش ناخالص
gross weight U وزن ناخالص
gross yield U محصول ناخالص
gross profit U سود ناخالص
doping U ناخالص سازی
grossest U عمده ناخالص
cross weight U وزن ناخالص
cross thrust U تراست ناخالص
grossing U عمده ناخالص
production overheads U هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
gross investment U سرمایه گذاری ناخالص
gross national expenditure U هزینه ناخالص ملی
gross national income U درامد ناخالص ملی
gross rate of return U نرخ بازده ناخالص
gross national product U محصول ناخالص ملی
gross national quality U کیفیت ناخالص ملی
unladen weight U وزن ناخالص خودرو
increasing cost industry U حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
nominal gross national product U محصول ناخالص ملی اسمی
exchanged stabilization fund U مقصودتاسیسی است در ان پول خارجی و داخلی یک کاسه میشود و به این وسیله مظنه ارز خارجی ثابت نگهداشته میشود تا تنزل پول داخلی باعث رکود تجارت و عدم اعتماد نشود
planar U روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
derived demand U تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
cost fraction U نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
declassified cost U هزینه کالای تولید شده که دران سهم هر یک از عوامل تولید مشخص شده باشد
storage U 1-حافظه داخلی کوچک با دستیابی سریع سیستم که حاوی برنامه جاری است . 2-حافظه کوچک داخلی سیستم
oem U شرکتی ه قط عاتی تولید میکند که بخشهای اصلی را تولید کنندههای دیگر ساخته اند و محصول را برای کاربر خاص ایجاد میکند
matrixes U چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
matrix U چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
acceleration principle U یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
spermary U غده تولید کننده منی محل تولید منی
families U محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family U محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
mixed capitalism U نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
fullest U مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
full U مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
half U جمع کننده دودویی که میتواند نتیجه جمع دو ورودی را تولید کند. و رقم نقل خروجی تولید میکند ولی نمیتواند رقم نقل ورودی بپذیرد
polluting U ملوث کردن الودن ناخالص کردن
tare U تفاوت وزن خالص و وزن ناخالص
pollute U ملوث کردن الودن ناخالص کردن
polluted U ملوث کردن الودن ناخالص کردن
pollutes U ملوث کردن الودن ناخالص کردن
producers burden of tax U بار مالیات تولید کنندگان سهم تولید کنندگان از مالیات
indoor U داخلی
ben U داخلی
inside U داخلی
anie U داخلی
intramural U داخلی
internal medicine U طب داخلی
esoteric U داخلی
inner U داخلی
in U داخلی
in- U داخلی
endogenous U داخلی
insides U داخلی
internal door U در داخلی
domestic U داخلی
interiors U داخلی
interior U داخلی
innate U داخلی
territorial U داخلی
municipal U داخلی
internal U داخلی
interion architecture U معماری داخلی
marketing audit U کنترل داخلی
home consumption U مصرف داخلی
inward light U نور داخلی
incoming message cassette U نوارپیغام داخلی
rules of procedure U نظامنامه داخلی
municipal court U دادگاه داخلی
territorial sea U دریای داخلی
local subscriber U مشترک داخلی
municipal law U حقوق داخلی
local currency U پول داخلی
in-fighting U جنگ داخلی
interlan angle U زاویه داخلی
civil wars U جنگ داخلی
intercom U مخابرات داخلی
intercom U ارتباط داخلی
intercoms U مخابرات داخلی
intercoms U ارتباط داخلی
innards U قسمتهای داخلی
internal conductance U اندوکتیویته ی داخلی
civil war U جنگ داخلی
internal revenue U درامد داخلی
stability U ثبات داخلی
inward U داخلی باطنی
civil U داخلی حقوقی
bulkhead U جدار داخلی
bulkheads U جدار داخلی
Inland Revenue U درامد داخلی
ashi noko U قسمت داخلی کف پا
domestic emergencies U موادضروری داخلی
domestic industry U صنعت داخلی
domestic market U بازار داخلی
domestic products U محصولات داخلی
domestic trade U بازرگانی داخلی
ductless gland U غددمترشح داخلی
internal structure U سازه داخلی
endogenous variable U متغیر داخلی
endoparasite U انگل داخلی
domestic emergencies U بحرانهای داخلی
domestic economy U اقتصاد داخلی
by low U نظامنامه داخلی
civil disturbances U اغتشاشات داخلی
domestic tariff U تعرفه داخلی
indoor antenna U انتن داخلی
indoor U درونی داخلی
domestic disturbances U اغتشاشات داخلی
domestic disturbances U اختلافات داخلی
domestic dualism U دوگانگی داخلی
endosmosis U حلول داخلی
home currency U پول داخلی
interior guard U نگهبان داخلی
internal clock U ساعت داخلی
internal combustion U احتراق داخلی
internal commerce U تجارت داخلی
internal conductance U اندوکتانس داخلی
internal pole U قطب داخلی
internal conductor U سیم داخلی
internal connection U اتصال داخلی
internal consistency U سازگاری داخلی
internal consumption U مصرف داخلی
internal crack U ترک داخلی
internal current U جریان داخلی
internal circuit U حلقه داخلی
internal power U مصرف داخلی
interior span U دهانه داخلی
interior wall U دیوار داخلی
intermediate structure U ساختمان داخلی
internal angle U زاویه ی داخلی
internal armature U ارمیچر داخلی
internal attack U تک داخلی یا تک از داخل
internal boffles U تیغههای داخلی
internal brake U ترمز داخلی
internal bus U گذرگاه داخلی
internal bus U مسیر داخلی
internal circuit U مدار داخلی
internal damping U میرایی داخلی
internal defense U دفاع داخلی
internal modulation U مدولاسیون داخلی
internal friction U اصطکاک داخلی
internal furnace U کوره داخلی
internal heating U گرمایش داخلی
internal impedance U مقاومت داخلی
internal impedance U امپدانس داخلی
internal insulation U ایزولاسیون داخلی
internal loss U تلف داخلی
internal modem U مدم داخلی
internal force U نیروی داخلی
internal erosion U فرسایش داخلی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com